درود بر شما دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد من سپهر خداوند هستم و امروز با اپیزود نوزدهم پادکست صلح درون با موضوع باوجود مشکلات شاد زندگی کن در کنار هم خواهیم‌بود. این اپیزود خیلی جالب است چون من خودم خیلی شدید تجربش کرده ام. در دوره‌های زیادی از زندگیی ام تلاش می‌کردم که همه‌چی اوکی و ردیف و نرمال باشد تا من حالم خوب باشد یعنی مشکل صفر سپهر شاد و اگر مشکلی پیش میومد تا موقعی که آن حل نمی‌کردم کلا به آرامش نمی‌رسیدم.

زندگی بدون چالش معنایی ندارد

جلوتر متوجه شدم که اصلا نهایتا زندگی اینجوری نیست یعنی اصلا آن که ما فکر می‌کنیم جلو نمیرود شما همیشه یک سری چالش و یک سری مشکل در زندگیتان وجود دارد؛ مثل قانون بقای انرژی بود،انرژی از شکلی به شکل دیگه تبدیل می‌شود ولی از بین نمیرود.

داستان این است که مشکلات زندگی هم همین است نوجوانی یک سری مشکل دارد و جوانی یک سری مشکل دیگری دارید، مجردی یک جور مشکل دارد و ازدواج می‌کنید یک جور مشکل دیگر دارید، بچه‌دار نشده اید یک جور مشکل و بچه‌داری جور مشکل دیگری دارد. خیلی باحال است کلا زندگی خیلی باحال است و کارش خیلی درست است، گیر بدهد ول نمی‌کند کلا با آدم دیگه ماشالله زوم کرده است و اینگونه و کاری نمیشود کرد.

اگر با این دید بخواهیم نگاه کنیم که این چالش‌ها و مشکلات و حتما باید حل کنیم تا به آرامش برسیم. شاید واقعا هیچوقت اتفاقی نیفتاده است مثلا فکر کنیدیکی، یکی از نزدیکانش مریضی سختی دارد و سال‌ها ممکن است مریضی باشد و شاید اصلا عمر طولانی بکند، ولی مریضی همراهش باشد اگر این آدم بخواهد حتما آن آدم خوب بشود کامل تا شاد باشد، خب شاید هیچ‌وقت این اتفاق نیفتد یعنی مثلا چه موقع سی سال آن آدم با این بیماری زندگی بکند و سالم باشدومشکل خاصی پیش نیاید حالا ، ولی خب اگر آدم همیشه بخواهد به این موضوع فکر کند خب هیچ وقت به آرامش نمیرسد.من این را چون در زندگی خودم دیده ام.

با مشکلات راحت تر کنار بیایید

پدر بزرگم به خاطر مشکلی که برای کلیه اش پیش اومده بود تقریبا فکر می‌کنم ده سال دیالیز می‌شد البته خیلی سال است که فوت کرده است ولی خب سنش زیاد بود یعنی مثلا نزدیک نود و خورده‌ای فوت‌کرد ولی آدم جالبی بود اصلا قدیمیا کلا به نظرم خیلی قوی‌تر از ما هستند یک سری چیزها خیلی با مشکلات راحت‌تر کنار می آیند.حتی مادربزرگم این حالت‌ها را دارد واقعا حالا که سالم شده با وجود مشکلاتی که دارد خیلی ریکسل و داستان این است که آن چه فرقی با ما میکند.آنها زندگی  راواقعی‌تر می دیدند و پذیرفتند چون خیلی متوالی‌های مختلف درگیری فکر می‌کنند.

زندگی خیلی باید کامل پرفکت باشد ولی پدربزرگ من سال‌ها می‌رفت دیالیز با تمام مسئولین بیمارستان دوست شده بود با آمبولانسی که میامد می‌برد آن را هرهفته خیلی جالب بود یعنی آنجا شاید یک الگویی برای من بود که قرار نیست همه چی اوکی باشد تا تو خوشحال باشی قرار نیست همه چی میزان باشی تا تو شاد زندگی کنی خیلی وقت ها شاید با وجود مشکلات تو باید بروی جلو مثلا کسانی که مهاجرت می‌کنند فکر می‌کنن حتما باید سیتیزن بشوند یا مثلا اقامت آنجا را بگیرند اقامت دایم و بعدا به شادی برسند نه ممکن است ده سال این پروسه طول بکشد. شما باید در آن دوره‌ای که حالا اگر دانشجویی رفتید و دارید درس می‌خوانید تلاش می‌کنید،کار می‌کنید باید لذت ببرید از خیلی چیزها مثلا هستتند یعنی اصلا نمیتوانم در دو جمله چیز کنم؛مثلا ما سال کنکور اسممان مانند شکنجه می‌ماند.

سعی کنید چالش های زندگی را قبول کنید

ولی واقعا کنکور این مرحله‌ای بود که خدارشکر من هر کی در رشته خودش، حالا انقدر من نمی‌دانم چرا برای چی ما حرص می‌خوردیم سر کنکور ولی آن هم یک مرحله‌ای بود باید با وجودش حرکت می‌کردیم.دیگر که خیلی از ماها این کار نکردیم خلاصه‌ی داستان این است که مشکلات همیشه هستند،فقط شکلشان عوض میشود با گذر زمان مدلشان تغییر می‌کند، چالش‌های جدیدی می آید و موقعیت مطلوب مطلق کلا وجود خارجی ندارد؛ یعنی شما فکر کنید یک وضعیت پرفکتی که هیچ مشکلی نباشد و همه چیز اوکی باشد. ممکن است  کسانی باشند که چنین چیزی را تجربه می‌کنند،من ندیدم حداقل اگر دیده اید معرفی کنید که ما معرفی کنیم من ندیدم،من نه در فامیل دیده ام، دیده ام همه درگیر یک چالشی هستند بایستی دارند مبارزه می‌کنند،ولی حالا این باز به دید خودمان بستگی دارد که این‌ها را به صورت چالش و مبارزه ببینیم که هی جو بدهیم بهشان یا نه به عنوان زندگی ببینیم زندگی همین است و به عنوان بخشی از فرایند رشد و تکامل مان ببینیم.تا اینجا داشته باشید در بخش بعدی بیشتر صحبت می‌کنیم.

زندگی یک جوراهایی مثل خاک می‌ماند حالا اصلا خود ما از خاک به وجود آمده ایم در آفرینش اصلا چنین چیزی است.خود ما هم خیلی خصلت‌های خوب و بد و مثبت،منفی زیادی داریم ولی زندگی هم دقیقا مثل خاک می‌ماند در خاک هم پتانسیل‌هایی است که باعث رشد گیاه میشود. گربه میرود مثلا دستشویی می‌کند،همه چیز درش پیدا میشود،کیسه زباله پیدا میشود،میخ طویله هم پیدا میشود از آن طرف مثلا ممکن است یک انگشتر الماس افتاده باشد در خاک مثلا چمیدانم نفت و چیزهای ارزشمند و زغال سنگ و اینجور چیزها درش است از آن ور آشغال و کثافت و خیلی چیزهای اینگونه در خاک است.

هر فرد در زندگی کمبودهایی دارد

زندگی درست مثل خاک می‌ماند همانطور که خود ما مثل خاک می‌مانیم کامل نیستم،ایراد داریم،زندگیمان هم ایراد دارد اصلا نمیتانیم به آن چیزی برسیم که بگویم یک خاک بی‌نقص پرفکت ایده‌آل داریم که هیچ ناخالصی و میکروبی در آن نیست.اصلا وجود خارجی ندارد؛ یعنی در دنیای واقعی چنین چیزی وجود ندارد حتما در خاک هم چیزایی است که باعث رشد و تکامل میشود و هم میکروب باکتری و اینجور چیزها است و باعث مریضی میشود به همین خاطر زندگی را باید مثل خاک ببینیم که درهمه نمی‌دانم الان جدیدا یک ‌جوری شده است شما هر سوپر چی میگویند برای میوه فروشی هرجا بروید دیگر می‌تونید میوه را خودتان جدا کنید یا حتی بازار میوه جدیدا ارایه شده است.

قبلا اینجوری نبود خود مسولین تره‌بار خودشان برایتان مثلا میوه را میریختند، سیستم فرق کرده است ولی بچه که بودیم من یادم است می‌گفتند، دهم است و تو نمی‌توانی سوا کنی این سوا کردن که الان خیلی در همه جا مد شده ممکن است باشد ولی یک سری بدی ها هم دارد ممکن است شما میوه‌ی بهتری بخرید ولی همیشه این تفکر را داشته باشید. حالا که همه چی باید ایده‌آل و کامل و بدون نقص باشد در ذهن ما شکل میگیرد.

هیچ وقت همه چیز ایده آل نیست

ولی قدیما که مردم مجبور بودن خیلی چیزها را درهم بگیرند یک مقدار خیال جمع تر هم بودند.ما مثلا یک جوش کوچک می‌زنیم انقدر منقلب میشویم که مثلا دیگر بابا بیخیال حالا چه اتفاقی افتاده است ولی قدیم واقعا اینجوری نبوده است چون سختی بیشتر می‌کشیدند ما هر چقدر راحت طلب تر شده اسم و امکانات برایمان بیشتر شده است از آنور بام افتاده ایم ،هی میگویم ما چون بازه‌ی سنی مخاطبای پادکست می‌دانم که بیشترشان بین بیست و پنج تا سی و چهار سال است. می‌دانم همه افراد کوچک شنونده‌ی پادکست هستند هم افراد بزرگتر ولی چون مخاطب اصلی حدود هفتاد درصد در این بازه‌ی سنین شصت،هفتاد درصد در این بازه سنی هستند این را راحتر میخواهم بگویم زیرا قشنگ نثل ما اینگونه است در واقع من خودم بیست و هشت سالم است دیگر یعنی دقیقا وسط این پیک هستم.

برای همین نسل ما این حالت را دارد که کلا میخواهد همه چی ایده‌آل باشد تا به آرامش برسد همه چی پرفکت باشد، تا حالش خوب باشد و همه چی بر وقف مرادش باشد واقعا آن روز پیش نمی آید برای من تا حالا پیش نیامده نمیدانم شما تجربه اش کرده اید یا نه و ما موقعی می‌توانیم به آرامش برسیم که زندگی را دقیقا به شکل همان خاک ببینیم بدانیم که در همه سو کردنی نیست یک سری چیزهای خوشایند ماست یک سری چیزها هستند،ناخوشایند هستند برای ما ولی مجبوریم بپذیریم،مجبوریم با آنها کنار بیایم و با هم حال کنیم اگر بخواهیم دنبال ایده‌آل‌های ذهنی خودمان باشیم هیچوقت به آرامش نمی‌رسیم مثل کسایی که بر عمرشان تنها می‌مانند تا یک فرد ایده‌آلی پیدا بشوند که مثلا بیاید باها آنها ازدواج کنند اصلا وجود ندارد یعنی دو هزار سال دیگر زنده باشید به آن نمی‌رسید یا نمی‌دانم خیلی ها این حالت کمال دارند چون خودم داشتم کامل درک می‌کردم ایننگونه آدم ها را خیلی روی آنها کار کردم تا بتوانم بهتر بشوم.