تجهیزات امنیتی و نظارتی چیست؟ و چه کاربردهای دارد؟

 

در دنیای امروزی که امنیت و حفاظت از افراد و دارایی‌ها اهمیت بیشتری پیدا کرده است، تجهیزات امنیتی و نظارتی ابزارهایی هستند که برای محافظت از محیط‌ها و کنترل و نظارت بر وقوع رویدادها و وقوعات ناخواسته استفاده می‌شوند. این تجهیزات شامل دستگاه‌ها، سامانه‌ها و فناوری‌های مختلفی می‌شوند که باعث افزایش ایمنی و کاهش خطرات ممکن است. در ادامه ای مقاله از مجله یاب چی بیشتر با تجهیزات امنیتی و نظارتی آشنا خواهید شد. پس با ما همراه باشید.

تجهیزات امنیتی و نظارتی چیست؟

تجهیزات امنیتی و نظارتی برای محافظت از افراد و اموال در برابر سرقت، آتش سوزی، آسیب و سایر خطرات استفاده می شود. این تجهیزات می تواند برای نظارت بر افراد و اموال، هشدار در صورت بروز مشکل و کمک به بازدارندگی جرم استفاده شود.

انواع رایج تجهیزات امنیتی و نظارتی

تجهیزات امنیتی و نظارتی شامل انواع مختلفی از دستگاه‌ها و سامانه‌ها می‌باشند. در زیر به برخی از انواع رایج تجهیزات امنیتی و نظارتی اشاره می‌کنم:

دوربین‌های مداربسته (CCTV)

دوربین‌های مداربسته یا CCTV (Closed-Circuit Television) از جمله تجهیزات اصلی در حوزه امنیت و نظارت هستند. این دوربین‌ها تصاویر و ویدئوهای زنده و ضبط شده را در محیط‌های مختلف ثبت می‌کنند. آنها به صورت مستقیم یا از طریق شبکه‌های مخابراتی به سیستم‌های مدیریت و نظارت متصل می‌شوند و امکان ضبط، پخش و مشاهده زنده تصاویر را فراهم می‌کنند.

سیستم‌های تشخیص حرکت

این سیستم‌ها با استفاده از سنسورهای حرکت، قادرند به تشخیص و اعلام هرگونه حرکت غیرمجاز در یک محیط بپردازند. زمانی که حرکتی تشخیص داده می‌شود، سیستم اعلام و هشدار می‌دهد و اقدامات لازم مانند فعال شدن دوربین‌های مداربسته یا ارسال هشدار به مرکز کنترل امنیتی را انجام می‌دهد.

سیستم‌های کنترل دسترسی

این سیستم‌ها برای محدود کردن و کنترل دسترسی افراد به یک محیط یا منطقه خاص استفاده می‌شوند. آنها شامل قفل‌های الکترونیکی، کارت‌خوان‌ها، دستگاه‌های اسکن اثر انگشت و سیستم‌های شناسایی چهره می‌شوند. با استفاده از این سیستم‌ها، تنها افراد مجاز به ورود به محیط می‌توانند با استفاده از ابزاری مثل کارت‌های مجوز یا شناسایی بیومتریکی.

سیستم‌های اعلام حریق

این سیستم‌ها برای تشخیص و هشدار دادن در مورد وقوع حریق استفاده می‌شوند. آنها شامل سنسورهای دود، سنسورهای حرارتی و دستگاه‌های اعلام حریق می‌شوند. زمانی که سیستم احساس حریق می‌کند، هشدار صوتی و تصویری را فعال می‌کند و اقدامات اعلام حریق و اطلاع‌رسانی را آغاز میکند.

سیستم‌های امنیتی شبکه

در عصر دیجیتال، سیستم‌های امنیتی شبکه نقش مهمی در حفاظت از اطلاعات و امنیت شبکه‌های کامپیوتر ایفا می‌کنند. این سیستم‌ها شامل فایروال‌ها، سیستم‌های تشخیص تهدیدات، سیستم‌های تشخیص نفوذ و سیستم‌های رمزنگاری می‌شوند. آنها به منظور محافظت در برابر حملات هکرها، نفوذهای ناخواسته و سرقت اطلاعات از شبکه استفاده می‌شوند.

سیستم‌های تشخیص تقلب

این سیستم‌ها برای تشخیص هرگونه فعالیت غیرمجاز یا تقلبی استفاده می‌شوند. آنها می‌توانند شامل سیستم‌های تشخیص تقلب مالی، تشخیص تقلب در کارت‌های اعتباری، تشخیص تقلب در حضور و غیاب و تشخیص تقلب در محیط‌های آنلاین باشند. این سیستم‌ها با استفاده از الگوریتم‌ها و الگوهای تشخیصی به بررسی رفتارها و الگوهای غیرمعمول می‌پردازند و در صورت تشخیص تقلب، هشدار می‌دهند.

سیستم‌های ردیابی و مکان‌یابی

این سیستم‌ها برای ردیابی و مکان‌یابی اشیاء، وسایل نقلیه یا افراد استفاده می‌شوند. آنها می‌توانند شامل سیستم‌های ردیابی GPS، سیستم‌های مکان‌یابی داخلی (Indoor Positioning System) و سیستم‌های ردیابی تلفن همراه باشند. این سیستم‌ها به صورت زنده و در زمان واقعی اطلاعات مکانی را فراهم می‌کنند و در مواقع ضروری می‌توانند به عملیات امداد و نجات کمک کنند.

کاربرد های تجهیزات امنیتی و نظارتی

تجهیزات امنیتی و نظارتی در مکان‌ها مختلف و برای اهداف متنوعی استفاده می‌شوند. در زیر به برخی از کاربردهای اصلی این تجهیزات اشاره می‌کنم:

  1. پیشگیری از سرقت و سرقت: دوربین‌های مداربسته (CCTV) به عنوان یکی از تجهیزات امنیتی اصلی در این زمینه استفاده می‌شوند. آنها قادر به ضبط و نظارت بر فعالیت‌های مشکوک در مکان‌های عمومی و خصوصی هستند و در صورت وقوع سرقت، می‌توانند به عنوان شواهد قابل قبول در دادگاه مورد استفاده قرار گیرند.
  2. ایجاد امنیت شخصی: تجهیزات امنیتی مانند سیستم‌های کنترل دسترسی و قفل‌های الکترونیکی به افراد مجوز ورود و خروج از مکان‌ها را می‌دهند. این تجهیزات می‌توانند در محیط‌های کاری، ساختمان‌ها، هتل‌ها و سایر مکان‌ها که نیاز به محدود کردن دسترسی دارند، استفاده شوند.
  3. حفاظت از اموال و دارایی‌ها: تجهیزات امنیتی مانند سیستم‌های اعلام حریق، سیستم‌های اعلام سرقت و سیستم‌های تشخیص حرکت می‌توانند به محافظت از اموال و دارایی‌ها در مکان‌های مختلف کمک کنند. آنها در صورت وقوع حریق، سرقت یا فعالیت مشکوک، هشدار می‌دهند و اقدامات لازم برای پیشگیری از ضررهای بیشتر را فعال می‌سازند.
  4. ایجاد امنیت در محیط‌های عمومی: تجهیزات امنیتی و نظارتی در محیط‌های عمومی مانند پارک‌ها، میدان‌ها، ایستگاه‌ها و مراکز خرید به افزایش امنیت افراد کمک می‌کنند. دوربین‌های مداربسته و سیستم‌های تشخیص حرکت می‌توانند فعالیت‌های مشکوک را تشخیص داده و هشدار دهند.
  5. مانیتورینگ و کنترل: تجهیزات امنیتی و نظارتی می‌توانند برای مانیتورینگ و کنترل فعالیت‌ها و عملکرد در محیط‌های کاری و صنعتی استفاده شوند. این تجهیزات شامل سیستم‌های کنترل دسترسی، دوربین‌های مداربسته، سیستم‌های نظارتی بر دستگاه‌ها و شبکه‌ها، سنسورها و سیستم‌های تشخیص تخلف می‌شوند. آنها به مدیران و نیروهای امنیتی امکان می‌دهند تا فعالیت‌ها و رخدادها را در زمان واقعی پیگیری کنند و در صورت لزوم، اقدامات لازم را انجام دهند.
  6. امنیت سایبری: تجهیزات امنیتی و نظارتی در حوزه سایبری نیز کاربردهای مهمی دارند. این شامل سیستم‌های آنتی‌ویروس، فایروال‌ها، سیستم‌های تشخیص نفوذ، سیستم‌های تشخیص تهدیدهای امنیتی و سیستم‌های رمزنگاری است. این تجهیزات جهت محافظت از داده‌ها و سیستم‌ها در برابر حملات سایبری و نفوذ اطلاعات استفاده می‌شوند.

تجهیزات امنیتی و نظارتی به صورت گسترده در محیط‌های مختلف نصب و استفاده می‌شوند تا امنیت و امانت مکان‌ها، اموال و دارایی‌ها، اطلاعات حساس و افراد را تضمین کنند. البته باید توجه داشت که استفاده از این تجهیزات باید با رعایت حقوق شخصی و حریم خصوصی افراد انجام شود.

تجهیزات امنیتی و نظارتی برای چه مکان های مناسب هستش؟

تجهیزات امنیتی و نظارتی می‌توانند در انواع مکان‌ها و محیط‌های مختلف استفاده شوند. در زیر به برخی از مکان‌هایی که استفاده از تجهیزات امنیتی و نظارتی برای آنها مناسب است، اشاره می‌کنم:

  1. ساختمان‌ها و ادارات: تجهیزات امنیتی و نظارتی در ساختمان‌ها و ادارات بسیار حائز اهمیت هستند. دوربین‌های مداربسته، سیستم‌های کنترل دسترسی و سیستم‌های اعلام حریق می‌توانند در این مکان‌ها استفاده شوند. آنها به افزایش امنیت ساختمان و کنترل ورود و خروج افراد کمک می‌کنند.
  2. فروشگاه‌ها و مراکز خرید: در فروشگاه‌ها و مراکز خرید، استفاده از دوربین‌های مداربسته و سیستم‌های امنیتی می‌تواند در جلوگیری از سرقت و تقلب کمک کند. همچنین، سیستم‌های تشخیص حرکت می‌توانند هشدار دهنده برای فعالیت‌های مشکوک در محیط فروشگاه باشند.
  3. هتل‌ها و مراکز اقامتی: تجهیزات امنیتی و نظارتی در هتل‌ها و مراکز اقامتی از اهمیت بالایی برخوردار هستند. دوربین‌های مداربسته در ناحیه‌های عمومی هتل و درون اتاق‌ها می‌توانند استفاده شوند. همچنین، سیستم‌های کنترل دسترسی و سیستم‌های اعلام حریق در این مکان‌ها حائز اهمیت است.
  4. محل‌های عمومی و تفریحی: تجهیزات امنیتی و نظارتی می‌توانند در محل‌های عمومی مانند پارک‌ها، موزه‌ها، سینماها و استادیوم‌ها استفاده شوند. این تجهیزات به افزایش امنیت و کاهش خطرات در این مکان‌ها کمک می‌کنند و در مواقع ضروری می‌توانند به شناسایی و ردیابی مشکل‌سازها کمک کنند.
  5. محیط‌های کاری: در محیط‌های کاری مانند کارخانه‌ها، انبارها و دفاتر، تجهیزات امنیتی و نظارتی برای حفظ امنیت کارکنان و جلوگیری از وقوع حوادث مهم هستند. دوربین‌های مداربسته، سیستم‌های کنترمداربسته و سیستم‌های اعلام حریق می‌توانند در این مکان‌ها استفاده شوند.
  6. بانک‌ها و موسسات مالی: امنیت در بانک‌ها و موسسات مالی بسیار حائز اهمیت است و تجهیزات امنیتی و نظارتی در این مکان‌ها بسیار رایج هستند. سیستم‌های کنترل دسترسی، دوربین‌های مداربسته، سیستم‌های اعلام حریق و سیستم‌های امنیتی دیگر می‌توانند در این محیط‌ها استفاده شوند.
  7. محیط‌های صنعتی و ساختمانی: در محیط‌های صنعتی و ساختمانی مانند کارخانه‌ها، سازمان‌های صنعتی و سایر مراکز تولید، استفاده از تجهیزات امنیتی و نظارتی برای حفظ ایمنی و کاهش خطرات حائز اهمیت است. این تجهیزات شامل دوربین‌های مداربسته، سیستم‌های اعلام حریق، سیستم‌های تشخیص حرکت و سیستم‌های کنترل دسترسی می‌شوند.

 

 

بهتر شدن رابطه با همسر – راهنمای کامل و خلاصه شده

انعطاف پذیری در روابط، به ویژه در روابط همسرانه، یکی از موارد کلیدی است که می تواند به استحکام و پایداری آن کمک کند. این نکات می تواند به شما در داشتن انعطاف پذیری بیشتر در روابط با همسرتان کمک کند:

  1. گوش دادن به دیگران: قبل از اینکه به فکر خودتان باشید، به فکر همسرتان باشید. سعی کنید به نظرات، احساسات و نگرانی های او گوش دهید.
  2. درک موقعیت: بجای قضاوت سریع، سعی کنید درک کنید چرا همسرتان به یک موضوع خاصی احساس می کند.
  3. انتخاب جنگ ها: همه موارد را نیازی به مبارزه ندارد. بعضی اوقات بهتر است کوچک ترین موارد را رها کرده و روی مسائل بزرگ تر تمرکز کنید.
  4. توقعات واقع بینانه: همه ما توقعاتی از همسرانمان داریم، اما مهم است که این توقعات واقع بینانه و قابل دستیابی باشند.
  5. یادگیری و پذیرش: همیشه در تلاش باشید تا چیزهای جدیدی یاد بگیرید و نقدها و پیشنهادها را پذیرا باشید.
  6. تمرین حل مساله: همیشه راه حل های جدید برای مسائل موجود پیدا کنید. حل مشکل به صورت تیمی و با تفکر مشترک می تواند کمک کند.
  7. مدیریت استرس: انعطاف پذیر بودن وقتی استرس دارید سخت تر است، بنابراین یاد بگیرید چگونه استرس خود را کنترل کنید.
  8. مراقبت از خود: وقتی شما در حالت بهتری هستید، بهتر می توانید با دیگران ارتباط برقرار کنید.
  9. پذیرش تفاوت ها: همه ما با تفاوت ها و نقاط قوت و ضعف خاص خود متولد می شویم. به جای مقاومت در مقابل این تفاوت ها، آنها را پذیرا شوید.
  10. ارتباط باز و شفاف: صحبت کردن و احساسات و نگرانی ها را با همسرتان در میان گذاشتن می تواند به شما کمک کند تا انعطاف پذیری بیشتری در روابط خود داشته باشید.

به یاد داشته باشید که انعطاف پذیری یک مهارت است که با زمان و تمرین بهتر می شود. هر چقدر بیشتر به آن پرداخته و آن را در زندگی روزمره خود اعمال کنید، بهتر می توانید در روابط خود با دیگران، به ویژه همسرتان، انعطاف پذیر باشید.

ادامه ی موضوع انعطاف پذیری در روابط همسرانه:

  1. مذاکره: در هنگام بروز تعارض، به جای استفاده از زبان امر یا تهدید، مذاکره کنید. به همسرتان پیشنهاد بدهید و از او نظر بپرسید.
  2. تقدیر و قدردانی: برای کارهای کوچک و بزرگ همسرتان تشکر کنید. این کار نشان دهنده ی ارزش قائل شدن به وی و تلاش های او است.
  3. سعی در فهمیدن دلایل: اگر همسرتان یک رفتار یا واکنش ناخوشایندی داشته است، به جای قضاوت کردن سعی کنید علت و دلیل پشت آن رفتار را بفهمید.
  4. پیش فرض خوبی: همیشه از آنجا که پیش فرض کنید همسرتان بهترین نیت ها را دارد. بسیاری از تعارض ها ناشی از سوء تفاهم ها و نه از بد نیتی است.
  5. یادگیری از گذشته: به جای تکرار همان اشتباهات، از تجربیات گذشته خود یاد بگیرید. مواردی که در گذشته به تعارض منجر شده است، را شناسایی کنید و به دنبال راه حل های جدید بگردید.
  6. کار کردن روی خود: همیشه به دنبال رشد و توسعه شخصی خود باشید. وقتی شما بهتر می شوید، روابط شما نیز بهتر می شود.
  7. استفاده از مشاوره: گاهی اوقات، مشاوره می تواند یک ابزار بسیار موثر در رفع تعارضات و افزایش انعطاف پذیری باشد.
  8. پذیرش ناکامی ها: همیشه موفق نخواهید بود. وقتی شکست می خورید یا اشتباه می کنید، آن را به عنوان یک فرصت برای یادگیری بپذیرید.
  9. پیش بینی و برنامه ریزی: تلاش کنید تا مسائل احتمالی را پیش بینی کنید و برای آن ها برنامه ریزی کنید تا واکنش مناسبی داشته باشید.
  10. عشق و محبت: در نهایت، همیشه به یاد داشته باشید که عشق و محبت زمینه ساز همه چیز است. وقتی با محبت و دل بازی به همسرتان نگاه می کنید، انعطاف پذیری طبیعتاً رخ خواهد داد.

انعطاف پذیری نیاز به تمرین و پیوستگی دارد، اما با تعهد و تلاش می توانید یک رابطه سالم تر و موفق تری با همسرتان داشته باشید.

حالا که در مورد انعطاف پذیری و روابط زناشویی بحث کردیم، بیایید برخی از نکات عمیق تر و اصولی تر را بررسی کنیم:

    1. فهمیدن زبان عشق همسر: هر فردی زبان عشق خاصی دارد. برخی از مردم با کلمات قدردانی احساس محبت می کنند، در حالی که دیگران ممکن است از اعمال خدمت یا هدایا لذت ببرند. با فهمیدن زبان عشق همسرتان، شما می توانید به راحتی به او نشان دهید که چقدر او را دوست دارید.
    2. خودآگاهی: آگاهی از احساسات، نیازها و واکنش های خود به مسائل مختلف می تواند به شما کمک کند تا بهتر بفهمید چرا در موقعیت های خاصی احساس یا واکنش مشخصی دارید.
    3. ایجاد فرهنگ مثبت: در رابطه خود یک فرهنگ مثبت و حمایتی ایجاد کنید. از همسرتان تشویق و پشتیبانی کنید و او را در تصمیمات و اهدافش حمایت کنید.
    4. تفریح و سرگرمی با هم: ایجاد لحظات خوشی و خنده با هم می تواند به تقویت انعطاف پذیری کمک کند. وقتی با هم خوش می گذرانید، به یاد می آورید که چرا با یکدیگر زندگی می کنید.
    5. حفظ حریم شخصی: هر فردی نیاز به زمانی برای خود دارد. اجازه دهید همسرتان زمانی را برای خودش یا با دوستانش سپری کند. این کمک می کند که او احساس راحتی کند و با انرژی بیشتری به رابطه برگردد.
    6. توقف و تامل: وقتی مسائل پیچیده می شوند، گاهی اوقات بهتر است یک قدم به عقب بردارید، تامل کنید و سپس با دیدگاه جدید به موضوع برگردید.
    7. اعتماد به نفس: اعتماد به نفس در رابطه می تواند به شما کمک کند تا نظرات و احساسات خود را با اعتماد بیان کنید و در عین حال از نظرات همسرتان پشتیبانی کنید.

    1. پذیرش نقص ها: همه ما نقص ها و ضعف هایی داریم. به جای مقاومت در برابر آنها، باید آنها را پذیرفت و روی بهبود آنها کار کرد.
    2. به یاد داشتن هدف بزرگتر: وقتی در موقعیت های سخت گیر می افتید، به یاد داشته باشید که هدف بزرگتر و اهمیت زندگی مشترکتان چیست.
    3. مطالعه و یادگیری: همیشه در جستجوی منابع جدید، کتاب ها، وبینارها یا کارگاه هایی باشید که می توانند به شما در بهبود و ارتقاء رابطه تان کمک کنند.

به یاد داشته باشید که در بهبود رابطه دو طرف باید در آن مشارکت کنند. انعطاف پذیری به معنای این نیست که همیشه تسلیم شوید، بلکه به معنای این است که آماده اید برای رابطه تان کار کنید و آن را بهتر کنید.

حالا که به اصول و تکنیک های مختلفی اشاره کردیم تا به انعطاف پذیری در روابط زناشویی کمک کنیم، بیایید برخی از نکات بیشتر و توصیه ها را مورد بررسی قرار دهیم:

  1. منطقی فکر کردن: سعی کنید در مواقع تعارض منطقی فکر کنید و از احساسات موقتی و عکس العمل های عاطفی دوری کنید.
  2. تمرین حضور ذهن: حضور ذهن می تواند به شما کمک کند تا با واقعیت ها مواجه شوید، بدون اینکه بخواهید آنها را تغییر دهید یا مقاومت کنید.
  3. مرور خاطرات: گاهی اوقات به یاد آوردن خاطرات خوب گذشته می تواند به شما یادآوری کند که چرا از ابتدا به هم پیوستید.
  4. توانمندسازی ارتباط: یاد بگیرید چگونه به همسرتان گوش دهید و به او احساس می کنید. این یکی از موثرترین راه ها برای افزایش انعطاف پذیری در رابطه است.
  5. توقعات واقعی: توقعات نارئالیستی می تواند منجر به نارضایتی شود. باید توقعات خود را بررسی و تنظیم کنید.
  6. اختصاص زمان برای یکدیگر: در زندگی پر مشغله امروز، اختصاص زمان ویژه برای یکدیگر می تواند به شما کمک کند تا نزدیک تر شوید.
  7. استراحت و خواب کافی: خستگی و خواب ناکافی می تواند تأثیر منفی بر روابط داشته باشد. مطمئن شوید که استراحت و خواب کافی داشته باشید.
  8. اشتراک گذاری هویت ها: همانطور که هر فرد هویت خود را دارد، زوج ها نیز یک هویت مشترک دارند. اشتراک گذاری و احترام به هویت مشترک می تواند به انعطاف پذیری کمک کند.
  9. رشد و تغییر را قبول کنید: افراد با گذر زمان تغییر می کنند. به جای مقاومت در برابر این تغییرات، آنها را به عنوان بخشی از رشد و توسعه قبول کنید.
  10. پیگیری و ارزیابی: مرور و ارزیابی روابط خود را به طور منظم انجام دهید. بررسی کنید که چه چیزهایی خوب کار می کنند و کجاها نیاز به بهبود دارید.

انعطاف پذیری در رابطه به معنای آمادگی برای کار کردن و رشد کردن با همسرتان است. با تلاش مداوم و تعهد به بهبود، شما می توانید یک رابطه موفق و مستدام داشته باشید.

با توجه به اینکه به موضوع انعطاف پذیری در رابطه با همسر عمق بیشتری پرداخته ایم، اکنون به برخی نکات جانبی و تکمیلی می پردازیم:

    1. مسائل را به تعویق نیندازید: وقتی مسئله ای پیش می آید، سعی کنید تا جای ممکن آن را در اولین فرصت مطرح کنید. این کمک می کند تا موضوعات انباشته نشوند و سنگینی نکنند.
    2. تمرین مدیتیشن: مدیتیشن می تواند به شما کمک کند تا ذهن آرام تری داشته باشید، که در نتیجه به افزایش انعطاف پذیری در موقعیت های پیچیده کمک می کند.
    3. تقویت ارتباط بدنی: لمس ها، آغوش ها و تماس بدنی دیگر، می توانند رابطه را تقویت کنند و انعطاف پذیری را افزایش دهند.
    4. توجه به تفاوت های فرهنگی و زمینه ای: اگر همسرتان از یک فرهنگ یا زمینه متفاوت است، این تفاوت ها می تواند تأثیراتی بر روابط داشته باشد. سعی کنید این تفاوت ها را بپذیرید و از آن ها چیزی یاد بگیرید.
    5. پذیرش نظرات: گاهی اوقات، پذیرش نظر یا تصمیم همسر بدون مخالفت می تواند مثل یک هدیه باشد که به رابطه تازگی می بخشد.
    6. کار کردن روی خودآگاهی: هر چه بیشتر به خود آگاه باشید، بهتر می توانید با واکنش های خود در موقعیت های مختلف مواجه شوید.
    7. توجه به سلامت جسمی: تغذیه مناسب، ورزش و سلامت جسمی می تواند به حفظ سلامت روانی کمک کند، که در نتیجه به انعطاف پذیری در روابط کمک می کند.

  1. جستجوی کمک حرفه ای: گاهی اوقات مشکلات به قدری پیچیده می شوند که نیاز به مشاوره دارید. در این موارد، جستجوی کمک از یک مشاور ازدواج می تواند مفید باشد.
  2. به یاد داشتن اینکه همه چیز کامل نیست: هیچ رابطه ای کامل نیست. پذیرش این نکته می تواند به شما کمک کند تا با انتظارات خود روبرو شوید و از رابطه خود لذت ببرید.
  3. صبور بودن: انعطاف پذیری نیاز به زمان دارد. هر دو طرف باید صبور باشند و به یکدیگر فرصت دهند تا با یکدیگر و با خود رشد کنند.

انعطاف پذیری یک مهارت است که با تمرین و تلاش می توان آن را افزایش داد. با توجه به نکات فوق و تعهد به رشد و یادگیری، می توانید رابطه ی زناشویی سالم و موفقی داشته باشید.

  1. تشویق و تقدیر: هنگامی که همسرتان رفتار مثبتی دارد یا تلاش می کند تا به شما نزدیک تر شود، او را تشویق و تقدیر کنید. این اقدامات ساده می توانند انگیزه برای ادامه روابط مثبت را افزایش دهند.
  2. یادگیری از تجربیات گذشته: به جای اینکه از اشتباهات گذشته ناراحت شوید، از آن ها به عنوان فرصت های یادگیری استفاده کنید.
  3. توسعه همدلی: سعی کنید نگاهی به جهان از دید همسرتان داشته باشید. همدلی می تواند کمک کند تا بهتر فهمیده شود و تعاملات مثبت تری داشته باشید.
  4. فعالیت های مشترک: برنامه ریزی برای فعالیت هایی که هر دوی شما از آن لذت می برید، می تواند رابطه را تقویت کند و فضایی برای تعامل مثبت ایجاد کند.
  5. تنظیم مرزها: همچنین مهم است که مرزهای سالم و واضحی داشته باشید. این به شما کمک می کند تا مستقل بمانید، در حالی که همچنان به همسرتان نزدیک هستید.
  6. رفتار با محترمانه با یکدیگر: حتی در زمان تعارض، مهم است که با یکدیگر با احترام رفتار کنید و از زبان توهین آمیز یا توهینات خودداری کنید.
  7. تعامل با زوج های دیگر: گاهی اوقات مشاهده روابط دیگران و یادگیری از تجربیات آن ها می تواند بسیار مفید باشد.
  8. کمک به دیگران: به یکدیگر در زندگی روزمره و در پروژه های مختلف کمک کنید. کمک کردن به یکدیگر می تواند احساس وحدت و همبستگی را تقویت کند.
  9. احترام به حریم شخصی: همه نیاز به زمان و فضای شخصی دارند. مطمئن شوید که به همسرتان فضای کافی برای خودش را می دهید و همچنین از او همین چیز را می خواهید.
  10. انعطاف پذیری در نقش ها: نقش های تقلیدی در زناشویی ممکن است همیشه مناسب نباشند. با همسرتان در مورد تغییر و تنظیم نقش ها در زندگی مشترک صحبت کنید.

به یاد داشته باشید که انعطاف پذیری یک فرآیند است، نه یک مقصد نهایی. تلاش و تعهد به بهبود و تقویت رابطه می تواند موجب شود که شما و همسرتان در طول زمان به یکدیگر نزدیک تر شوید و رابطه ی مستقر و موفقی داشته باشید.

  1. قرارهای دوره ای: قرارهای هفتگی یا ماهیانه با همسرتان برای بررسی وضعیت رابطه و ابراز احساساتتان انجام دهید. این می تواند به شما کمک کند تا موضوعاتی که نیاز به توجه دارند را تشخیص دهید.
  2. پذیرش تغییر: تغییرات در زندگی حتمی هستند. به یاد داشته باشید که تغییرات می توانند فرصت هایی برای رشد و یادگیری باشند.
  3. تعیین اولویت ها: بفهمید کدام مسائل واقعاً مهم هستند و کدام ها نیاز به واکنش فوری ندارند. این به شما کمک می کند تا واکنش نشان ندهید و در موقعیت های کم اهمیت انعطاف پذیر باشید.
  4. استراحت کافی: خستگی می تواند تأثیر منفی بر توانایی شما برای انعطاف پذیر بودن داشته باشد. مطمئن شوید که به خواب و استراحت کافی دست پیدا می کنید.
  5. فراگیری ابزارهای ارتباطی: کتاب ها، کارگاه ها و دوره های آموزشی می توانند به شما ابزارهایی برای ارتباط بهتر و انعطاف پذیرتر ارائه دهند.
  6. قرار دادن موضوعات تعارض زا در دستور کار: بجای پنهان کردن یا اجتناب از موضوعات سخت، به آن ها با یک ذهن باز مواجه شوید و برای حل آن ها راهکار بیابید.
  7. تفریح مشترک: وقت گذراندن در فعالیت های تفریحی می تواند فضایی برای شما و همسرتان ایجاد کند تا به دور از استرس های زندگی روابط خود را قوی تر کنید.
  8. آماده بودن برای حمایت: همیشه برای حمایت از همسرتان در زمان های سخت آماده باشید. این نشان دهنده ی حضور و تعهد شما در رابطه است.
  9. مشارکت در تصمیم گیری: تصمیم ها را با همسرتان به اشتراک بگذارید. این نه تنها احساس مشارکت او را افزایش می دهد، بلکه به شما هم فرصت می دهد تا نظرات مختلف را بشنوید.
  10. سپاس گزاری: یادتان نرود که برای زندگی مشترک و تلاش های همسرتان سپاس گزاری کنید. گاهی اوقات یک “ممنون” ساده می تواند تأثیر عمیقی بر روابط داشته باشد.

یادگیری و اجرای این راه ها ممکن است زمان ببرد، اما با تلاش و پشتکار، این اقدامات می توانند به شما کمک کنند تا یک رابطه سالم تر و مقاوم تر داشته باشید.

  1. دعوت به مشاوره: اگر مشکلاتی پیچیده تر است، در نظر بگیرید که به مشاوره زناشویی مراجعه کنید. گاهی اوقات نگاه خارجی می تواند کمک کند تا مسیر روشن تری را برای پیشروی پیدا کنید.
  2. ساختن خاطرات مشترک: فعالیت ها و تجربیاتی را جستجو کنید که می توانید با هم تجربه کنید و خاطرات ماندگاری ایجاد کنید.
  3. برقراری ارتباط چشمی: وقتی با همسرتان صحبت می کنید، تلاش کنید چشمان خود را در چشمان او قفل کنید. این اقدام ساده می تواند احساس ارتباط عمیق تری ایجاد کند.
  4. مدیریت استرس: یاد بگیرید چگونه با استرس های زندگی خود مواجه شوید تا از تأثیر منفی آن بر رابطه خود جلوگیری کنید.
  5. رشد فردی: به توسعه و رشد فردی خود اهمیت دهید. هر یک از شما باید به صورت فردی رشد کند تا به طور مشترک نیز رشد کنید.
  6. شنیدن بدون قضاوت: وقتی همسرتان با شما صحبت می کند، تلاش کنید به طور کامل گوش کنید و از قضاوت سریع خودداری کنید.
  7. پذیرش ویژگی های مختلف: هر یک از ما ویژگی ها و تفاوت هایی داریم. این تفاوت ها را به عنوان یک قوت، نه ضعف، بپذیرید.
  8. تشویق به هویت فردی: هر کدام از شما باید حس کند که در رابطه می تواند خودش باشد و بدون ترس از محدودیت یا قضاوت، نظرات و احساسات خود را بیان کند.
  9. بیان تقدیر و قدردانی: حتی گاهی اوقات یک پیام کوتاه یا یادداشت برای نشان دادن اینکه چقدر همسرتان را قدر می دانید، می تواند موثر باشد.
  10. ارتباط با خانواده و دوستان: روابط خود را با خانواده و دوستان همسرتان تقویت کنید، زیرا این ارتباطات نیز بخشی از زندگی مشترک شما است.

هر دو نفر در یک زناشویی باید تلاش کنند و به این تلاش ادامه دهند. همچنین مهم است که هر دو طرف انعطاف پذیری را به عنوان یک ارزش اصلی در رابطه خود قرار دهند. این تلاش ها، در نهایت، موجب خواهد شد که رابطه شما قوی تر، سالم تر و مقاوم تر شود.

  1. یادگیری از تجارب گذشته: به تجارب گذشته نگاه کنید و از آن ها درس بیاموزید. اشتباهات می توانند معلمانی خوب باشند اگر به آن ها با یک ذهن باز نگاه کنید.
  2. مدت زمانی برای خودتان بگذارید: هر یک از شما باید وقتی برای خود داشته باشد تا بتواند با خودش رو در رو شود، این موجب تجدید انرژی و بهبود روابط می شود.
  3. پیوستن به گروه های حمایتی: گروه های حمایتی یا کلاس های توسعه ی زناشویی می توانند منابع خوبی برای یادگیری و اشتراک تجارب باشند.
  4. توسعه حس های خوب: به یاد داشته باشید که به طور منظم به همسرتان بگویید که چقدر او را دوست دارید و او را مورد قدردانی قرار دهید.
  5. تمرین های تنفس: وقتی که مواجهه با تنش های روابط دارید، تمرین های تنفس عمیق می توانند به شما کمک کنند تا آرام بمانید و با دقت بیشتری به موقعیت واکنش نشان دهید.
  6. بیان انتظارات: به جای اینکه انتظار داشته باشید همسرتان بداند چه می خواهید، به صورت واضح و صادقانه انتظارات خود را بیان کنید.
  7. تمرین مداوم: انعطاف پذیر بودن مانند مهارتی است که با تمرین بهبود می یابد. هر روز به خود فرصتی بدهید تا در انعطاف پذیر بودن تمرین کنید.
  8. یاد بگیرید که بخندید: هومور می تواند در زمان های سخت رابطه، یک ابزار قدرتمند باشد. به یاد داشته باشید که در مواقع مناسب از آن استفاده کنید.
  9. به یاد داشته باشید که هیچ کس کامل نیست: همه ما نقاط ضعف و نقص داریم. به جای تمرکز بر نقاط ضعف، تمرکز خود را بر نقاط قوت همسرتان قرار دهید.
  10. توسعه یک فهم عمیق تر: با گذر زمان، سعی کنید تا همسرتان را بهتر بشناسید، نه فقط از نظر سطحی، بلکه از نظر عمقی و احساسی.

با این توصیه ها، امیدواریم که شما بتوانید به یک زندگی مشترک پر از انعطاف پذیری، تفاهم و عشق پی ببرید. اما مهمتر از همه، یاد بگیرید که از هر لحظه ی زندگی مشترک خود لذت ببرید.

  1. یادگیری از دیگران: نگاهی به زوج های موفق دیگر بیندازید و از تجربیات و راه های مواجهه شان با چالش ها یاد بگیرید.
  2. تجدید حال: گاهی اوقات، یک تعطیلات کوتاه یا یک شب خارج از خانه می تواند به شما کمک کند تا از نو شروع کنید و نگاهی تازه به رابطه خود داشته باشید.
  3. تعریف موقعیت های کلیدی: برخی از موقعیت ها ممکن است برای شما یا همسرتان بیشتر اهمیت داشته باشد. بدانید که کجا باید واقعاً انعطاف پذیر باشید و کجا باید به اصول خود پایبند بمانید.
  4. تعامل با طبیعت: بیرون رفتن و گذراندن وقت در طبیعت می تواند به شما انرژی مثبت ببخشد و به شما کمک کند تا با یک نگاه تازه به مسائل نگاه کنید.
  5. پذیرش ناکامی ها: گاهی اوقات شما و همسرتان ممکن است نتوانید به توافق برسید. در چنین مواقعی، به جای اینکه بر روی شکست تمرکز کنید، سعی کنید از آن به عنوان فرصتی برای یادگیری نگاه کنید.
  6. وقت های بی توقع: سورپرایزها و لحظات بی توقع می توانند جذابیت و شور را به رابطه شما بیافزایند.
  7. مرور خاطرات: گاهی اوقات، مرور خاطرات و لحظات خوب گذشته می تواند به شما یادآوری کند که چرا در ابتدا عاشق یکدیگر شده اید.
  8. تقویت ارتباط بدنی: ارتباط بدنی، از قبیل آغوش و بوسه، می تواند روابط را تقویت کند و حس اتصال را افزایش دهد.
  9. تعیین اهداف مشترک: برنامه ریزی برای آینده و تعیین اهداف مشترک می تواند به شما کمک کند تا به سمت یک هدف یکسان حرکت کنید.
  10. تجدید تعهدات: هر چند وقت یکبار، به تجدید تعهدات خود نسبت به همسرتان فکر کنید و به یاد بیاورید که چرا به او تعهد یافته اید و چگونه می توانید این تعهد را تقویت کنید.

یاد بگیرید از رابطه ی خود لذت ببرید، هر روز را به عنوان یک فرصت برای رشد و تقویت ارتباط با همسرتان ببینید. اگر به این نکات توجه کنید، موفقیت در زندگی مشترک به دست می آید.

  1. گفتگوهای دور از موضوع: سعی کنید گاهی اوقات به موضوعاتی غیرمستقیم و دور از زندگی روزمره بپردازید. این نوع گفتگوها می تواند افق های جدیدی را برای شما باز کند.
  2. شنیدن بدون داوری: وقتی همسرتان صحبت می کند، سعی کنید بدون هیچ داوری یا پیش داوری ای گوش کنید.
  3. مشارکت در فعالیت های جدید: هر دوتان می توانید به فعالیت های جدیدی مثل کلاس های هنری، ورزشی یا هر چیز دیگری مشارکت کنید. این می تواند لحظات جدیدی ایجاد کرده و ارتباط شما را تقویت کند.
  4. اعتماد به نفس: کار کردن بر روی اعتماد به نفس خود می تواند به شما کمک کند تا در رابطه ی خود انعطاف پذیرتر باشید.
  5. سپاس گزاری: هر روز چند چیز کوچک یا بزرگی را که از همسرتان سپاس گزاری می کنید، یادداشت کنید.
  6. احترام به حریم شخصی: فهمیدن کی، چگونه و چرا به حریم شخصی نیاز دارید یا همسرتان نیاز دارد، می تواند موجب حفظ ارتباط سالم تری شود.
  7. به دور از تکنولوژی: گاهی اوقات وقت گذراندن با یکدیگر بدون دسترسی به تلفن های همراه، تلویزیون یا رایانه، می تواند کمک کند به ارتباط بیشتر با یکدیگر.
  8. ساختن یک جعبه خاطرات: هر دوتان می توانید خاطرات خوش آمد خود را در یک جعبه جمع کنید و گاهی به آن ها برگردید.
  9. استفاده از موسیقی: موسیقی می تواند روی احساسات و ارتباطات مثبتی داشته باشد. یک لیست پخش موسیقی بسازید که هر دوتان از آن لذت می برید.
  10. پذیرش تغییر: تغییر یک بخش طبیعی از زندگی است. با پذیرش و احتضان تغییرات، شما و همسرتان می توانید به رابطه ی خود جان بیافزایید.

یاد بگیرید که در چالش ها، موفقیت ها و تغییرات زندگی، کنار همسرتان باشید. هر روز یک فرصت جدید برای رشد و یادگیری است، پس از آن بهره برداری کنید.

    1. خلق لحظاتی برای خنده: خنده یک زبان جهانی است و می تواند ارتباطات را تقویت کند. فیلم های کمدی تماشا کنید، داستان های خنده دار بیان کنید یا بازی های جالب انجام دهید.
    2. فهمیدن زبان عشق: هر فردی زبان عشق خود را دارد، چه با کلمات تشویق، چه با اقدامات خدمت، چه با هدیه ها و… فهمیدن و بیان زبان عشق همسرتان می تواند ارتباطات را عمیق تر کند.
    3. مدیتیشن یا تأمل: ممکن است با تأمل یا مدیتیشن بتوانید به آرامش بیشتری دست پیدا کنید، و این آرامش به انعطاف پذیری در رابطه کمک می کند.
    4. پذیرش تفاوت ها: فهمیدن و پذیرش تفاوت های فرهنگی، فیزیولوژیکی یا حتی شخصیتی می تواند راهی برای رشد باشد.
    5. روش های مختلف ارتباطی: اگر متوجه شدید که یک روش ارتباطی کار نمی کند، سعی کنید روش های مختلفی را امتحان کنید.
    6. به دور از انتظارات نارئالی: توقعات نارئالی می تواند منجر به نارضایتی شود. بررسی و تنظیم انتظارات خود را نسبت به همسرتان می تواند کمک کننده باشد.
    7. تشویق به مستقل بودن: تشویق همسرتان به انجام کارهایی که او را خوشحال می کند، حتی اگر شما در آن ها شریک نیستید.
    8. به خود وقت دادن: گاهی اوقات، وقت گذراندن تنها و خودتان را شارژ کردن می تواند به انعطاف پذیری در رابطه کمک کند.
    9. استفاده از مشاوره: اگر فکر می کنید که به کمک نیاز دارید، مشاوره یک گزینه عالی است. مشاوره می تواند به شما ابزارهایی بدهد تا بهتر با مسائل و چالش ها مواجه شوید.
    10. تشویق به خلاقیت: سعی کنید راه های جدید و خلاقانه برای حل مسائل یا بهبود ارتباطات با همسرتان پیدا کنید.

هرگز فراموش نکنید که رابطه ی شما با همسرتان یک سفر است و هر دوتان در حال یادگیری و رشد هستید. با پذیرش، محبت و پشتکار، شما می توانید به یک رابطه ی سالم تر و انعطاف پذیرتر دست پیدا کنید.

  1. تمرین مهارت های حل مشکل: همیشه وقت گذاشتن برای بهبود مهارت های حل مشکل و مذاکره می تواند کمک کند تا در موقعیت های بحرانی آرام باشید.
  2. تقویت حس همدلی: سعی کنید درک بهتری از احساسات و نگرانی های همسرتان داشته باشید، حتی اگر با آن موافق نباشید.
  3. بازخورد مثبت: به جای تمرکز بر موارد منفی، به همسرتان بازخورد مثبت بدهید و از او بخواهید که همچنین کند.
  4. اجتناب از مقایسه: مقایسه کردن همسرتان با دیگران یا رابطه ی خود را با دیگران مقایسه کردن ممکن است منجر به نارضایتی شود.
  5. تمرین شکرگزاری: هر روز چند دقیقه وقت بگذارید تا به چیزهایی که برای آن ها سپاسگزار هستید، فکر کنید.
  6. تعیین اهداف مشترک: اهداف مشترک می توانند به شما و همسرتان کمک کنند تا به یک جهت مشترک حرکت کنید.
  7. اجتناب از موضوعات حساس: اگر موضوع خاصی همیشه منجر به اختلاف می شود، ممکن است بهتر باشد که از آن موضوع دوری کنید یا به دنبال راه های مختلف برای بحران مدیریت کنید.
  8. پذیرش مسئولیت ها: وقتی اشتباه می کنید، پذیرش و عذرخواهی می تواند رابطه را تقویت کند.
  9. ساختن یک سنت مشترک: چه یک تاریخ ماهانه، یک بازی شبانه یا هر سنت دیگری، این می تواند به شما کمک کند تا از وقت خود با هم لذت ببرید.
  10. مطالعه و یادگیری: کتاب ها، مقالات، و وب سایت های مرتبط با ازدواج و روابط می تواند به شما دیدگاه ها و ابزارهای جدیدی بدهد.

با بهره برداری از این استراتژی ها و تمرینات، شما و همسرتان می توانید یک ارتباط سالم تر و انعطاف پذیرتر بسازید. همچنین، باید به یاد داشته باشید که همیشه فرصت برای بهبود و تقویت رابطه وجود دارد.

  1. تقویت ارتباط فیزیکی: آغوش، مواجهه، و تماس دست به دست می تواند ارتباط عاطفی را تقویت کند و نیازهای بدنی هر دو شریک را برطرف کند.
  2. برگزاری جلسات هفتگی: وقت گذاشتن برای یک “جلسه” هفتگی جهت بررسی احساسات، نگرانی ها، و اهداف می تواند ارتباط را تقویت کند.
  3. فعالیت های جدید را امتحان کنید: با هم یک فعالیت جدید یاد بگیرید، مثل آموزش آشپزی، رقص یا یک ورزش.
  4. استراحت کافی: خستگی می تواند تأثیر منفی بر ارتباط داشته باشد. مراقبت از خود و دریافت استراحت کافی اهمیت دارد.
  5. تقویت خودآگاهی: درک بهتر از خود، احساسات و واکنش هایتان می تواند به انعطاف پذیری در روابط کمک کند.
  6. رعایت حدود: هر دو نفر در یک ارتباط باید بدانند کجا حدودشان قرار دارد و چگونه از احساسات و نیازهای خود مراقبت کنند.
  7. تشویق به فردیت: هر شخص در یک رابطه باید فرصتی برای رشد شخصی داشته باشد و از تجربیات جدید لذت ببرد.
  8. وضوح در انتظارات: وضوح در مورد آنچه از هم انتظار دارید، می تواند اختلافات زیادی را پیشگیری کند.
  9. استماع به موسیقی: گوش دادن به موسیقی مورد علاقه یا رقصیدن با هم می تواند یک رابطه را تازه کند.
  10. پذیرش نقص: همه ما نقص هایی داریم. به جای تلاش برای تغییر همسرتان، سعی کنید نقص های او را بپذیرید.
  11. جستجوی پشتیبانی: گاهی اوقات ممکن است از دوستان، خانواده یا جوامع مرتبط با روابط پشتیبانی بگیرید.

ازدواج و روابط طولانی مدت مستلزم تلاش، تعهد و پشتکار است. با استفاده از این راهنماها و بهره برداری از منابع دیگر، شما می توانید پایه ای مستحکم برای یک رابطه ی موفق و پایدار ایجاد کنید.

    1. تعامل با دیگران: گاهی اوقات، با دیگر زوج ها یا دوستانی که رابطه موفقی دارند، وقت گذراندن می تواند دیدگاه های جدیدی به شما بدهد و راه های جدیدی برای مواجهه با چالش ها را نشان بدهد.
    2. بی طرف ماندن: در موقعیت های تنش آمیز، سعی کنید از خود جدا شده و بی طرف بمانید. این به شما کمک می کند که با دید بازتر به موقعیت نگاه کنید.
    3. احترام به خلوص همسر: ممکن است همسرتان نیاز به زمان و فضای خود داشته باشد. احترام گذاشتن به این نیاز ها می تواند رابطه را تقویت کند.
    4. سرگرمی ها را به اشتراک بگذارید: یک هواچی بازی یا یک سفر به جاهای جدید می تواند ارتباط شما را نوسازی کند.
    5. انرژی مثبت: تلاش کنید انرژی مثبت و احساس خوبی به ارتباط خود بیاورید، حتی در روزهای سخت.
    6. مراقبت از سلامت جسمی: ورزش کردن یا حفظ سلامت جسمی می تواند به ارتقاء حالت روحی و افزایش انعطاف پذیری در رابطه کمک کند.

ورزش

  1. ساختن یادآوری های مثبت: ایجاد یادداشت های مهربانانه یا پیام های موبایل برای همسرتان به عنوان یادآوری محبت ها.
  2. خنده با هم: خنده یکی از بهترین داروهاست. به دنبال فرصت هایی بگردید تا با هم بخندید.
  3. سفر کردن با هم: گرفتن وقتی برای سفر به یک مکان جدید می تواند به شما فرصت بدهد تا از یکدیگر بیشتر یاد بگیرید و ارتباطتان را تازه کنید.
  4. تفکرات مثبت: سعی کنید به جای تمرکز بر مسائل منفی، بر موارد مثبت و تقویت کننده تمرکز کنید.

با توجه به همه این نکات، مهم ترین چیز این است که هر دو نفر در یک رابطه باید تعهد داشته باشند تا آن را موفق کنند. ارتباط میان دو نفر مانند یک گیاه است که نیاز به آب، نور و مراقبت دارد تا رشد کند. با توجه، مراقبت و تلاش مداوم، شما می توانید یک ارتباط قوی و موفق داشته باشید.

  1. مرور خاطرات: گاهی اوقات به یادآوری لحظات خوب و خاطرات مثبت گذشته کمک می کند تا نگاهی متفاوت به حال حاضر داشته باشید.
  2. توجه به زبان بدن: برخی اوقات، زبان بدن بیشتر از کلمات صحبت می کند. به نحوه قرار گرفتن، نگاه یا حرکات همسرتان توجه کنید.
  3. یادگیری در مورد علاقه ها و پسندهای همدیگر: با یادگیری و شرکت در علاقه ها و پسندهای یکدیگر، می توانید رابطه را تقویت کنید.
  4. پذیرش تغییر: افراد و روابط با زمان تغییر می کنند. پذیرش این تغییرات به جای مقاومت در برابر آن ها می تواند به انعطاف پذیری کمک کند.
  5. مشارکت در فعالیت های خیریه: با کار کردن برای یک علت خوب یا مشارکت در فعالیت های خیریه با هم، شما می توانید معنایی عمیق تر به رابطه خود ببخشید.
  6. تجدید روابط با خانواده: برقراری ارتباط با خانواده های یکدیگر و تقویت روابط با آن ها می تواند به تقویت رابطه کمک کند.
  7. مشارکت در کلاس ها و کارگاه های روانشناسی: یادگیری در مورد روان شناسی و ارتباطات می تواند به شما ابزارهایی بدهد تا بهتر با چالش ها مواجه شوید.
  8. تمرین حضور ذهن: با استفاده از تکنیک های مانند مدیتیشن یا یوگا، شما می توانید به حضور ذهن پی ببرید و با همسرتان به تعامل بهتری بپردازید.
  9. پذیرش اختلافات فرهنگی یا اجتماعی: اگر شما و همسرتان از پس زمینه های مختلف فرهنگی یا اجتماعی هستید، سعی کنید اختلافات را به عنوان فرصت هایی برای یادگیری و رشد ببینید.
  10. به کار بردن فنون مذاکره: مذاکره یک ابزار قدرتمند برای حل تعارضات است. با یادگیری و استفاده از فنون مذاکره، شما می توانید روابط سالم تری داشته باشید.

با پیشروی در زندگی مشترک و چالش هایی که پیش می آید، مهم است که همیشه به دنبال راه هایی برای بهبود و تقویت ارتباط با همسر خود باشید. با استفاده از این نکات و تکنیک ها، شما می توانید پایه های مستحکم تری برای رابطه ی ماندگار و موفق خود بسازید.

  1. شنیدن بدون داوری: وقتی همسرتان چیزی می گوید، تلاش کنید که فقط بشنوید بدون اینکه فوراً داوری یا نظر بدهید. گاهی اوقات، فقط شنیده شدن می تواند خیلی موثر باشد.
  2. تقدیر و قدردانی متقابل: به طور منظم به همسرتان بگویید که چقدر او را قدر می دانید و از او چه چیزهایی دوست دارید.
  3. تعیین زمان خاص برای هم: ممکن است زندگی روزمره شلوغ باشد، اما همیشه سعی کنید زمان هایی را برای هم رزرو کنید، حتی اگر کوتاه باشد.
  4. تعریف موقعیت های مشترک: یافتن و تجربه فعالیت ها یا علایق مشترک می تواند به تقویت رابطه کمک کند.
  5. مرور مسائل قدیمی: اگر مسائل یا تعارضات قدیمی وجود دارد که هرگز حل نشده است، ممکن است زمانی باشد که باید به آن ها بازگردید و آن ها را حل کنید.
  6. افزایش تماس فیزیکی: یک لمس ساده یا آغوش می تواند بسیار موثر باشد در ایجاد ارتباط و نزدیکی بین شما و همسرتان.
  7. برقراری مرزها: همچنین مهم است که مرزهای سالم و مشخصی داشته باشید. این مرزها به هر دو نفر در رابطه کمک می کند تا احترام به یکدیگر را حفظ کنند.
  8. تجدید نظر در اهداف مشترک: با زمان، اهداف و آرزوهای شما ممکن است تغییر کند. از آن ها با همسرتان صحبت کنید و اهداف جدیدی تعیین کنید.
  9. استفاده از مشاوره: اگر احساس می کنید که نیاز به کمک خارجی دارید، مشاوره زوج ها می تواند یک وسیله قدرتمند باشد.
  10. یادگیری از تجربیات گذشته: برای مواجهه با چالش های کنونی، به تجربیات و درس هایی که از گذشته آموخته اید فکر کنید.
  11. قدردانی از تفاوت ها: تفاوت های شما و همسرتان می تواند منابع قوت باشد. به جای دیدن آن ها به عنوان موانع، آن ها را به عنوان فرصت هایی برای رشد و توسعه ببینید.

به یاد داشته باشید که هر رابطه ای چالش های خود را دارد، اما با تلاش مستمر و تعهد به یادگیری و رشد، شما می توانید یک ارتباط موفق و پایدار داشته باشید.

    1. توجه به نیازهای فیزیکی: توجه به نیازهای فیزیکی همسرتان، مانند خواب کافی، تغذیه مناسب، و ورزش، می تواند کمک کند به حالت روحی بهتر و ارتباط مثبت تر.
    2. شروع به کنار آمدن با گذشته: اگر خاطرات یا تجربیات منفی از گذشته وجود دارد، سعی کنید به پردازش آن ها و رها کردن آن ها فکر کنید.
    3. تمرین حل مسئله: وقتی با یک مشکل مواجه می شوید، به جای اینکه به تعارض تبدیل شود، به آن به عنوان یک مسئله نگاه کنید که باید با هم حل شود.
    4. دوری کردن توقع های غیر واقعی: توقع داشتن از همسرتان که نمی تواند آن توقعات را برآورده کند، فقط به ناراحتی و احساس نارضایتی منجر می شود.
    5. ساختن تجربیات جدید با هم: سعی کنید فعالیت های جدیدی را امتحان کنید یا سفرهایی را با هم تجربه کنید تا خاطرات مشترک جدیدی بسازید.
    6. یادگیری از موفقیت های دیگران: از زوج هایی که موفق هستند یاد بگیرید و به نکات و تجربیات آن ها توجه کنید.
    7. به یاد داشتن نکات مثبت: حتی در زمان های سخت، سعی کنید نکات مثبت و خوشبختی های کوچک روزانه را ملاحظه کنید.

خوشبختی

  1. توسعه ارتباط با دوستان مشترک: دوستان مشترک می توانند به شما کمک کنند تا ارتباطات قوی تری با همسرتان داشته باشید.
  2. تمرین تفکر مثبت: به جای تمرکز بر منفی ها، سعی کنید تفکر مثبت داشته باشید و به خوبی ها و موفقیت های رابطه خود توجه کنید.
  3. بحران ها را به فرصت تبدیل کنید: هر بحران یا چالش می تواند فرصتی باشد برای یادگیری، رشد و تقویت رابطه.
  4. فهمیدن زبان عشق همسر: هر فردی راه خاص خود را برای نشان دادن و دریافت عشق دارد. سعی کنید زبان عشق همسرتان را بشناسید و با آن ارتباط برقرار کنید.
  5. تبادل نقدهای سازنده: وقتی نظری دارید، سعی کنید آن را به شکلی مثبت و سازنده ارائه دهید.
  6. مدیریت استرس: استرس می تواند تأثیر منفی بر رابطه داشته باشد. بیاموزید چگونه با استرس کنار بیایید و آن را کاهش دهید.

با توجه به نکات فوق، مهم است که بدانید کلید بهبود و موفقیت در هر رابطه ای تلاش مستمر، صداقت و ارتباط باز است. تلاش برای فهمیدن و درک همسرتان و تعهد به رشد مشترک می تواند به شما کمک کند تا رابطه ای مستحکم و موفق داشته باشید.

  1. فهمیدن ارزش ها و اعتقادات همسر: برای داشتن رابطه ای موفق، مهم است که ارزش ها و اعتقادات یکدیگر را بشناسید و به آن ها احترام بگذارید.
  2. اشتراک گذاری مسئولیت ها: مسئولیت های خانه و زندگی روزمره را با همسرتان تقسیم کنید تا هر دو نفر احساس مساویت کنند.
  3. اشتراک گذاری برنامه های آینده: سعی کنید برنامه های آتی خود را با همسرتان در میان بگذارید، از جمله برنامه های مسافرت یا تحصیلات.
  4. ساختن یک فضای امن: اطمینان دهید که خانه و فضای زندگی شما برای هر دو نفر احساس امنیت می کند.
  5. ارتباط با خانواده همسر: سعی کنید با خانواده همسرتان نیز ارتباط خوبی برقرار کنید، زیرا آن ها نیز بخشی از زندگی شما هستند.
  6. تعیین زمان برای خودتان: همچنین مهم است که زمانی را برای خودتان تعیین کنید، تا از مشاغل روزمره استراحت کنید و به خودتان انرژی دهید.
  7. مطالعه و یادگیری با هم: یادگیری موضوعات یا مهارت های جدید با هم می تواند رابطه شما را تقویت کند.
  8. قرار دادن مرزهای شخصی: برخی اوقات، ممکن است نیاز به فضای شخصی یا زمانی برای خودتان داشته باشید. این موارد را با همسرتان مطرح کنید تا او نیز درک کند.
  9. تعیین اولویت ها: بحران ها و چالش ها می توانند از توجه شما به اولویت های واقعی منحرف کنند. همیشه به چیزهای مهم در زندگی خود توجه کنید.
  10. احترام به فرهنگ و سنت ها: اگر شما و همسرتان از فرهنگ ها یا سنت های متفاوتی هستید، به یکدیگر احترام بگذارید و از تفاوت ها یاد بگیرید.
  11. پیش بینی نیازهای همسر: برخی اوقات، سعی کنید نیازهای همسرتان را قبل از اینکه خود او بیان کند، تشخیص دهید.
  12. تمرین حضور ذهن: با بودن در لحظه حال و تمرکز بر روی همسرتان، می توانید ارتباط بهتری برقرار کنید.
  13. انتخاب نبردها: همه مسائل نیاز به مبارزه یا تعارض ندارند. گاهی اوقات بهتر است از برخی موضوعات چشم پوشی کنید.
  14. تشویق و حمایت از همسر: حمایت از همسرتان در زمان های سخت و تشویق او در زمان های خوب می تواند ارتباط شما را تقویت کند.
  15. قدردانی از لحظات کوچک: لحظات کوچک و جزئیات ظریف می توانند به معنای واقعی کلمه تفاوت بسزایی در رابطه شما ایجاد کنند. به آن ها اهمیت دهید.

به یاد داشته باشید که هیچ رابطه ای کامل نیست. اما با تلاش مستمر و متمرکز، شما می توانید ارتباطی موفق و پایدار داشته باشید.

  1. تجدید خاطرات: گاهی اوقات، به یاد آوردن خاطرات خوشایند گذشته و مرور آن ها با همسرتان می تواند به شما کمک کند تا ارتباط خود را قوی تر کنید.
  2. مشارکت در فعالیت های خیریه: با همکاری در فعالیت های خیریه یا انجام کارهایی برای جامعه، شما و همسرتان می توانید احساس هدف مشترک و معنای زندگی را تجربه کنید.
  3. پذیرش تغییر: تغییر یک جزء طبیعی از زندگی است. از تغییرات در زندگی همسرتان پذیرایی کنید و سعی کنید که با آن ها سازگار شوید.
  4. رازداری: محرمانگی و اطمینان به همسرتان مهم است. اطمینان دهید که می توانید به همسرتان اعتماد کنید و همچنین شما نیز باید رازهای همسرتان را نگه دارید.
  5. ساختن یک فضای بدون قضاوت: برای برقراری ارتباط عمیق تر، مهم است که همسرتان احساس کند در هر زمان می تواند بدون ترس از قضاوت با شما صحبت کند.
  6. مدیریت استرس: یاد بگیرید چگونه با استرس های زندگی کنار بیایید. استرس می تواند بر روی رابطه شما تأثیر منفی بگذارد.
  7. سفر کردن با هم: سفرهای کوتاه یا بلند به مکان های جدید می تواند به شما فرصت دهد تا بیشتر وقت با هم بگذرانید و خاطرات جدید ایجاد کنید.
  8. تجدید ارتباط: گاهی اوقات، حتی اگر چند سال با یکدیگر زندگی کرده باشید، ممکن است نیاز به تجدید ارتباط و شناخت مجدد همسرتان داشته باشید.
  9. به یاد داشتن جزئیات: جزئیات کوچک، مانند یادآوری تاریخ های مهم یا خرید یک هدیه بدون دلیل خاص، می تواند تأثیر بزرگی بر روی رابطه شما داشته باشد.
  10. مشارکت در فعالیت های جدید: چالش ها و تجربیات جدید می توانند ارتباط شما را تازه و جذاب نگه دارد. سعی کنید با همسرتان فعالیت های جدیدی را تجربه کنید.

 در انتهای این مقاله این نکته مهم را در نظر بگیرید :

موفقیت در هر رابطه نیازمند تعهد، تلاش و پیوستگی است. با به کار گیری این راهنما و افزایش انعطاف پذیری در رابطه با همسرتان، شما می توانید به سمت ایجاد یک ارتباط پایدار و مستحکم حرکت کنید.

 

نظریه انتظار و رابطه آن با اتفاقات پیرامون ما

مطالعات جالبی در ژاپن انجام شده که دانش آموزان چشم بسته و آنهایی که بهشان گفته شده بود به دست راستشان گیاه پیچک سمی مالیدن و آخرش همه دانش آموزان علائم معمول پیچک سمی را نشان دادند(خارش،سرخی و التهاب)ولی در واقع از یک گیاه بی ضرر استفاده شده بود.

حالا بر روی آن یکی دست پیچک سمی مالیدن و گفته بودن که این یکی یک گیاه بی ضرر است و تنها دو تا از دانش آموزان علائم پیچک سمی را از خودشان نشان دادند،شگفت انگیز است نه!

 

نظریه انتظار ابزاری برای رسیدن به حقیقت

این چیزی است که روانشناسان به آن می گویند نظریه انتظار، توقعات و مخلوقات مغز می تواند به اندازه بر روی دنیای مجازی و حقیقی باشید.در زندگی هر چیزی که خلق کنید را به دست می آورید،به اندازه کافی راحت است که بفهمیم ما همه موجودات خلاق و تولید کننده ای هستیم و زندگیمان نتیجه تمام چیزهایی است که خلق کرده ایم.پس برای چه خلقشان کرده ایم؟

خوب شما چیزی که انتظار داشته اید را خلق کرده اید،انتظارات وابسته به مخلوقات است. چیزی که انتظار دارید اتفاق بیوفتند،چیزی است که آفریننده می خواهد بر روی تولیدش کار کند.

این تکلیفی است که می خواهم امروز انجام دهید.یکی از انتظارات امروزتان را بنویسید،حالا خیلی هم آسان نباشد چیز بزرگی که واقعا میخواهید باشد و بعد نگاه کنید که روزتان چگونه ظاهر می شود.

 

۷ راه برای رسیدن به ثروت و خوشبختی در سریعترین زمان

مقاله ترجمه شده:

آیا معمولا مشکلات مالی شما را بهم می‌ریزد؟ آیا تصور می‌کنید موفقیت دست‌یافتنی نیست و فقط در تخیل شما وجود دارد؟ اگر اینطور است، فقط شما چنین تصوراتی را ندارید. زمانی که نویسنده، جیم ران، از کالج ترک تحصیل کرد و به عنوان مدیر منابع انسانی شروع به کار کرد، احساس می‌کرد موفقیت دست‌نیافتنی است. او به مدت ۶ سال سخت کار کرد، با این حال در همان موقعیت شغلی و با همان حقوق گیر کرده بود.

اما وقتی با مربی‌اش ارل شواف (Earl Shoaff) ملاقات کرد، همه چیز تغییر کرد. با راهنمایی‌های شواف، جیم، استراتژی‌های موثری را برای کسب ثروت از طریق نظم و تلاش متمرکز آموخت.

او با اجرای این استراتژی‌ها در ۳۱‍ سالگی میلیونر شد.

ثروت و موفقیت می‌تواند معنای متفاوتی برای افراد مختلف داشته باشد، اما اجرای این ۷ استراتژی شما را در رسیدن به همه‌ اهداف مالی‌تان، خواه میلیونر شدن یا پرداخت بدهی‌هایتان یاری خواهد کرد.

– چطور می‌توانید از خرید شام برای یک فرد ثروتمند نفع ببرید.

– چرا باید از پرداخت مالیات‌تان لذت ببرید.

– اتخاذ ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی به چه معناست.

تعیین اهداف واضح کمک می‌کند منظم شوید و زندگی‌تان را سامان بدهید

آخرین بار چه زمانی به یکی از اهداف‌تان دست یافتید یا موردی را از فهرست کارهای روزانه‌تان خط زدید. بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ آیا ناگزیر، وظیفه‌ دیگری جایگزین هدف تحقق ‌یافته شد؟

شاید این اتفاق ناامید کننده به نظر برسد، اما در نهایت مفید است. می‌دانم نمی‌خواهید در یک زمان فقط یک هدف داشته باشید، زیرا بعد از تحقق آن، ممکن است احساس گم‌گشتگی و بی‌هدفی کنید.

فضانوردان آپولو را پس از بازگشت از سفر متحول‌ کننده‌شان به ماه در نظر بگیرید. متاسفانه، برخی از فضانوردان افسرده شدند، زیرا دیگر هدفی برای جنگیدن نداشتند. امروزه، فضانوردان به عنوان بخشی از آموزش اجباری‌شان باید اهدافی برای خود بعد از پایان سفرشان تعیین کنند. شما هم باید اهدافی داشته باشید. برای شروع، باید زمانی را برای کار روی این اهداف تعیین کنید. برای تجسم اهداف بلندمدت‌تان و فکر کردن در مورد نحوه‌ تحقق آنها، تمرین یادداشت‌نویسی زیر را دنبال کنید.

یک دفترچه یادداشت بردارید و به این فکر کنید که در یک تا ۱۰ سال آینده به چه هدفی می‌خواهید برسید. سپس، در اسرع وقت فهرستی از آن اهداف تهیه کنید. در کل، حدود ۵۰ هدف برای خودتان بنویسید. بعد از اینکه فهرست‌تان کامل شد، براساس مدت زمانی که تحقق اهداف طول می‌کشد، هر هدف را در یکی از چهار دسته‌بندی زیر قرار دهید: یک سال، ۳ سال، ۵ سال یا ۱۰ سال.

سپس، برای اینکه اهداف‌تان در یک دسته انباشته نشود، فهرست‌تان را تعدیل کنید. برخی از اهداف را از دسته‌بندی‌های شلوغ حذف کنید و اهداف جدیدی را به دسته‌بندی‌ها با اهداف کم اضافه کنید. بعد، ۴ مورد از مهمترین اهداف را از هر دسته علامت بزنید. حال، در مجموع، باید فهرستی با ۱۶ هدف داشته باشید.

سرانجام، یک پاراگراف در مورد هر هدف بنویسید. در نیمه‌ اول هر پاراگراف، توضیح دقیقی در مورد آن هدف بنویسید. مثلا، اگر هدف‌تان محصولی است که می‌خواهید بخرید، در مورد مدل، رنگ، هزینه و سایر جزئیات مهم بنویسید. سپس، در نیمه‌ دوم پاراگراف، دلیل‌تان را برای تحقق این هدف بنویسید. اگر دلیل به اندازه‌ کافی قوی به ذهن‌تان نمی‌رسد، شاید این هدف ارزش وقت گذاشتن ندارد. در آن صورت، هدف دیگری را جایگزین آن کنید. بعد از اصلاح فهرست‌تان، می‌توانید دوباره به آن رجوع کنید و میزان پیشرفت‌تان را ببینید و بررسی کنید کدام اهداف هنوز برای شما مهم هست و کدام اهداف اهمیتی ندارد.

یادگیری خود-رهبری، کلید ثروت و رشد شخصی است

در بیشتر حوزه‌ها، افراد انتظار ندارند بدون سال‌ها مطالعه و تمرین موفق شوند. رشته‌ پزشکی را در نظر بگیرید. هیچکس بدون سال‌ها تحصیل و مطالعه درباره‌ قلب انسان، جراحی بای‌پس سه‌گانه را انجام نمی‌دهد. پس چطور می‌توان انتظار داشت بدون حتی مطالعه‌ مدیریت مالی یا چگونگی اداره‌ی کسب‌وکار، ثروتمند و موفق شد. خوشبختانه، لازم نیست زمان و پول زیادی در دانشگاه صرف یادگیری چگونگی افزایش ثروتتان کنید. در مقابل، از طریق یادگیری خود-استراتژی می‌توانید چگونگی افزایش ثروتتان را بیاموزید.

برای شروع باید از تجارب زندگی روزمره‌تان درس بگیرید. برای این کار، زمانی را به خوداندیشی در پایان هر روز اختصاص دهید. سعی کنید رویداد مهمی که اتفاق افتاده را حتی‌الامکان با تمام جزئیات به یاد آورید. خصوصا، تلاش کنید هر کاری که بسیار خوب یا بد بوده را شناسایی کنید. این یادآوری کمک می‌کند بفهمید چه کاری را در آینده تکرار کنید و از چه کاری اجتناب کنید.

روش دیگر برای استفاده از یادگیری خودرهبری برای شناسایی راهبردهای موفقیت این است که از دانش و اطلاعات کتاب‌ها، ویدیوها و فایل‌های صوتی استفاده کنید. خصوصا، به دنبال زندگی‌نامه‌ افراد موفق و کتاب‌های خودآموز نظیر کتاب «بیندیشید و ثروت شوید» نوشته‌ ناپلئون هیل باشید. در حین خواندن توصیه‌های افراد موفق، احتمالا سوالاتی خواهید داشت.

پس، چرا آن سوالات را از کسی نپرسید که می‌تواند پاسخ خوبی به شما بدهد؟ روشی دور از عقل برای این کار وجود دارد: کسی را بیابید که ثروتمند و موفق می‌دانید و او را برای شام دعوت کنید. بله، این بدان معناست که باید هزینه‌ این اقدام را حساب کنید که می‌تواند پرهزینه باشد. اما اگر از وقت‌تان به طور موثر استفاده کنید و سوالاتی در مورد استراتژی‌هایی برای افزایش درآمدتان بپرسید، ارزش هزینه کردن را دارد.

هر چه وقت بیشتری را در حضور افراد موفق سپری کنید، بهتر است. بنابراین، سعی کنید برای مشاهده‌ رفتار افراد مورد تحسین‌تان، در گفتگوها یا سمینارها شرکت کنید. به حرکات کوچک، مثل نحوه‌ای که تاجران دست می‌دهند، توجه کنید. اگر بتوانید عادات افراد موفق را بشناسید، می‌توانید این رفتارها را در زندگی شخصی‌تان استفاده کنید.

هر روشی که برای جمع‌آوری دانش استفاده کنید، ارزش سرمایه‌گذاری وقت و پول جزئی را دارد. حداقل ۳۰ دقیقه در روز و بخش کوچکی از درآمدتان را هر ماه صرف یادگیری کنید. چرا؟ چون می‌توانید دانشی که انباشته می‌کنید را در آینده سرمایه‌گذاری کنید و کم‌کم پول‌تان بیشتر می‌شود.

موانع رشد شخصی‌تان را حذف کنید و ارزش‌تان را افزایش دهید

چندین بار با خود فکر کرده‌اید «سر وقت بودن برای من غیرممکن است؛ من همینم که هستم»؟ یا «نامنظم بودن را نمی‌توانم تحمل کنم». این جملات هر چقدر هم متداول باشند، به عزت‌نفس ما صدمه می‌زنند و موجب می‌شوند حس کنیم قادر به غلبه بر گرایشات طبیعی‌مان نیستیم. اما در حقیقت، خود شما یکی از معدود چیزهایی هست که می‌توانید تغییر دهید. با بهبود خودتان، ارزش‌تان را به عنوان یک کارمند، دوست یا همسر افزایش خواهید داد. متاسفانه، خیلی‌ها به دنبال راهی برای بهبود اوضاع هستند، اما از انجام اقداماتی برای بهبود خودشان اجتناب می‌کنند.

مثلا، برای افزایش حقوق‌تان، ممکن است با رئیس‌تان مذاکره کنید یا حتی اعتصاب کنید. اما در نهایت، این روش‌ها پیشرفت چندانی برایتان به ارمغان نمی‌آورند و خیلی زود خواهان افزایش حقوق دیگری خواهید شد. چه می‌شود اگر از طریق افزایش بهره‌وری‌، عملکرد بهتر و مهارت‌های جدید، ارزش‌تان را برای شرکت افزایش دهید؟ این موضوع باعث می‌شود رئیس‌تان بخواهد حقوق‌تان را افزایش دهد. حتی بهتر، مهارت‌هایی که در این پروسه کسب می‌کنید فراتر از شغل فعلی‌تان ارزشمند خواهد بود.

برای افزایش ارزش‌تان، اول باید موانع رشد شخصی‌تان را حذف کنید. تعلل یکی از مضرترین موانع است.گذشته از این‌ها، برای پیشرفت و رشد خود باید اهدافی تعیین کنید و آنها را محقق کنید. اما، ممکن است خیلی راحت دچار اشتباه شوید و تا وقتی کار از کار بگذرد دشوارترین جنبه‌های سخت‌کوشی برای رسیدن به آن اهداف را به تعویق بیندازید. از آنجایی که وظایفی که در انجام‌شان تعلل می‌کنید انباشته می‌شوند، خیلی زود از برنامه‌هایتان عقب می‌مانید.

۲ مانع دیگر برای بهتر کردن خود، سرزنش کردن دیگران و بهانه‌ترشی است. وقتی مشکلی پیش می‌آید، سرزنش کردن دیگران خیلی راحت‌تر از پذیرش مشکلی است که در شما نهفته است.

اما وقتی دیگران را سرزنش می‌کنید، مانع پیشرفت خودتان می‌شوید. گذشته از اینها، اگر ناکامی‌هایی که تجربه می‌کنید واقعا تقصیر شما نیست، دلیلی ندارد مسئولیت آن را برعهده گیرید و اطمینان دهید که دوباره اتفاق نخواهد افتاد. همانطور که به دنبال بهبود خودتان هستید، به یاد داشته باشید آهسته آهسته گام بردارید.

فرض کنید می‌خواهید وقت‌شناس‌تر باشید، سعی کنید هر روز ساعت‌تان را چند دقیقه زودتر از روز قبل کوک کنید. قبل از اینکه خودتان متوجه شوید، زمان برای خوردن صبحانه با فراغ‌بال دارید و لازم نیست با عجله از درب منزل خارج شوید! این چالش‌های کوچک را در هر حوزه‌ای که می‌خواهید پیشرفت کنید، انجام دهید. موفقیت‌هایتان شما را ترغیب می‌کنند سخت‌تر تلاش کنید و حتی موانع بزرگتر را از میان بردارید.

با تغییر نگرش‌تان نسبت به مالیات‌ها و استفاده از قانون ۳۰-۷۰، هم شادتر و هم ثروتمندتر خواهید بود

برای اکثر مردم، واژه‌ «مالیات» یادآور طوفانی از تصاویر وحشتناک است: مشکلات بی‌پایان، محاسبه‌ هزینه‌ها و مبالغ معاف از مالیات و بخشی از درآمدتان اکه ز بین می‌رود. از همه بدتر، مالیات‌ها اغلب بی‌عدالتی به نظر می‌رسند. شاید به این فکر کنید «چرا نباید بتوانم کل پولی که سخت بدست آورده‌ام را حفظ کنم؟» نویسنده همین سوال را در ابتدای فعالیت حرفه‌ایش از خودش پرسید.

با این‌ حال، مربی‌اش ارل‌ شواف، او را ترغیب کرد مالیات‌پرداز شادی باشد. چرا؟ زیرا، او استدلال کرد نگرش شما در مورد پول به اندازه‌ نحوه‌ای که آن را خرج می‌کنید، مهم است. چشم‌انداز مثبت‌تر به شما کمک می‌کند کمتر احساس ناامیدی کنید و بیشتر امور مالی‌تان را کنترل کنید. بنابراین، احساس نمی‌کنید باید دولت را به خاطر دزدیدن پول‌تان لعنت کنید. برای اتخاذ چنین ذهنیتی، پرداخت مالیات را، راهی برای کمک به جامعه و کمک به دولت برای بهبود زندگی همه‌ مردم در نظر بگیرید. در ازای پرداخت بخشی از درآمدتان، ایمنی، آزادی و فرصت بدست می‌آورید.

آماده‌اید این تغییر نگرش را گسترش دهید؟ سعی کنید به جنبه‌ مثبت همه‌ مخارج‌تان فکر کنید! مثلا، هر زمان مجبورید چیزی بخرید، پول‌تان را در گردش قرار می‌دهید و به اقتصاد کمک می‌کنید. هر زمان صورت حسابتان را پرداخت می‌کنید، بدهی‌هایتان را کاهش می‌دهید. به محض اینکه در مورد پرداخت مالیات‌تان احساس بهتری پیدا کردید، وقت آن است به درآمد خالص‌تان رجوع کنید. اینجا باید قاعده‌ ۳۰-۷۰ را اتخاذ کنید. این مفهوم ساده است. می‌توانید ۷۰ درصد درآمد ماهیانه‌تان را صرف نیازها و خواسته‌هایتان از جمله اجاره، غذا و سرگرمی کنید. اما قبل از اینکه درصدی از آن پول را خرج کنید، ۳۰ درصد دیگر را به صورت زیر تقسیم کنید:

اول، برای کمک به جامعه و نیازمندان، ۱۰ درصد از درآمدتان را به خیریه اهدا کنید. سپس، ۱۰ درصد دیگر را پس‌انداز کنید، بنابراین می‌توانید ثروت را طی سال‌ها جمع‌آوری کنید. سرانجام، ۱۰ درصد آخر را صرف ایجاد ثروت کنید. روش‌های سنتی برای تولید ثروت مثل سرمایه‌گذاری در دارایی را اتخاذ کنید. اما رویکردهای غیرسنتی مثل کسب درآمد از یکی از سرگرمی‌هایتان هم وجود دارد. با اتخاذ قانون ۳۰-۷۰ و نگرش مثبت‌تر، دیگر مجبور نیستید برای خرج کردن پولی که به سختی بدست می‌آورید، وحشت‌زده شوید.

با برنامه‌ریزی دقیق، وقت خود را عاقلانه استفاده کنید

رویکردتان برای ایجاد توازن بین کار و زندگی چیست؟ آیا آدم بی‌هدف و بی‌برنامه‌ای‌ هستید؟ کسی هستید که در برابر هرگونه محدودیت روی زمانش مقاومت می‌کنید و فقط مایلید در مشاغل موقتی کار کنید؟ یا اینکه معتاد به کار هستید، یعنی کسی که همه‌ زمانش را صرف کار می‌کند؟ شاید حد وسط هستید، از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر کار می‌کنید و دوست ندارید پروژه‌هایی با تعهدات زمانی طولانی‌تر را برعهده گیرید. همانطور که احتمالا حدس زده‌اید، هیچ یک از این رویکردها ایده‌آل نیست.

مجبور نیستید موفقیت با حجم بالای کار یا حد وسط بودن با وقت کافی برای استراحت را انتخاب کنید. در واقعیت، باید برای هر جنبه از زندگی‌تان وقت بگذارید. سخت‌کوش باشید، برای اعضای خانواده‌تان وقت بگذارید و حتی زمانی را به استراحت اختصاص دهید. وقتی زمان بسیار زیادی را به این حوزه‌ها اختصاص می‌دهید، سبک زندگی‌تان غیرمتعادل می‌شود و چنین سبک زندگی در بلندمدت ناپایدار است. یک مسئول فروش را در نظر بگیرید که تصمیم گرفته کسب‌وکار شخصی‌اش را راه بیندازد.

او ایده‌اش را شروع می‌کند، اما خیلی زود متوجه می‌شود زمان بسیار زیادی را در اداره به عنوان مدیرعامل، نه کارمند سپری کرده است. او زودتر از بقیه به محل کار می‌رسد و دیرتر از سریدارها آنجا را ترک می‌کند. خیلی زود، تصمیم می‌گیرد راه‌اندازی شرکت شخصی‌اش ارزش ندارد و به شغل معمول خود بازمی‌گردد.

پس، چطور اطمینان می‌یابید که توازن در وقت‌تان ایجاد کرده‌اید و به طور موثر از وقت‌تان استفاده می‌کنید؟ سازمان‌ یافتن و سازمان‌یافته ماندن، کلید موفقیت است. یک کتاب پروژه (دفترچه‌ای که در آن تمام مراحل برای نوشتن و تایید یک پروژه نوشته می‌شود و می‌توان آن را برای اجرا به مسئول اجرایی سپرد.) یا دفترچه‌ای با برچسب‌هایی در داخل آن ایجاد کنید. این ابزار مفید به شما امکان ذخیره‌ اطلاعات مهم در یک جا را می‌دهد. بنابراین، ساعت‌ها صرف جست‌وجوی سندی که نیاز دارید نمی‌کنید. می‌توانید کتاب پروژه را به هر روشی که مناسب است، استفاده کنید. مثلا، اگر با افراد کار می‌کنید، می‌توانید برچسبی برای هر نفر ایجاد کنید و اطلاعاتی در مورد عملکرد، توانمندی‌ها و نقاط‌ضعف آنها یا سابقه‌ خانوادگی‌شان یادداشت کنید. سپس، هر زمان که به آن نیاز دارید، مثلا در طول بررسی عملکرد، به آن رجوع کنید.

یکی دیگر از راهبردهای اساسی مدیریت زمان این است که برای هر روز قبل از شروع آن برنامه‌ریزی کنید. اگر برنامه‌ عملیاتی جامعی ندارید، چطور مطمئن می‌شوید که در وقت‌تان تعادل ایجاد کرده‌اید و قرار است طبق ضرب‌العجل‌تان پیش بروید؟ به همین دلیل به تقویمی با فضای زیاد برای نوشتن برنامه‌ هر روز هفته‌تان نیاز دارید. حتما هر روز، زمانی را به استراحت و «انجام ندادن هیچ کاری» اختصاص دهید! خصوصا اگر به یک سبک مدیریت زمان سهل‌انگار عادت کرده‌اید، برای اینکه سازمان‌یافته باشید و هر روز پایبند به برنامه باشید، باید نظم و انضباط زیادی داشته باشید. اما اگر برای مدیریت وقت‌تان تلاش کنید، متوجه خواهید شد که لازم نیست جنبه‌ای از زندگی‌تان را فدای جنبه‌ دیگری از زندگی‌تان کنید.

از اینکه زمان‌تان را با افراد مناسب سپری می‌کنید، مطمئن شوید

توجه کنید که دوستان‌ ما اغلب روی ما تاثیر می‌گذارند. اگر با افرادی وقت می‌گذرانید که ولخرج هستند، شما هم متوجه می‌شوید بی‌محابا پول‌هایتان را خرج می‌کنید. یا اگر دوستانتان هر آخر هفته به تماشای مسابقات ورزشی می‌روند، به احتمال زیاد شما هم با آنها همراه خواهید شد. این سناریوها خیلی بد به نظر نمی‌رسد.

اما چه می‌شود اگر دوستان‌تان عاداتی مخرب‌تر از اینها داشته باشند؟ در آن صورت شما هم همان عادات مضر را پیدا خواهید کرد. مثلا، اگر اطرافیان‌تان دروغگو و متقلب هستند، به تدریج رفتارشان را هنجار در نظر می‌گیرید و قبل از اینکه متوجه باشید، خودتان هم دروغگو و متقلب شده‌اید. پذیرفتن اینکه دوستان‌مان می‌توانند تاثیرات بدی روی ما بگذارند، سخت است. اما اگر با خودتان صادق باشید، می‌توانید این روابط را قبل از اینکه آسیب جدی به شما وارد کنند، اصلاح کنید.

اول در مورد روابط اصلی در زندگی‌تان فکر کنید و چند سوال اساسی از خودتان بپرسید: اوقات‌تان را با چه کسانی می‌گذرانید؟ آنها چه تاثیری روی شما دارند؟ آیا با این روابط مشکلی ندارید؟ صادق باشید و تاثیر قدرتمند دوستان و آشنایان‌تان را روی خودتان نادیده نگیرید. اگر پاسخ این سوالات را داده‌اید و روابط نامطلوبی در زندگی‌تان دارید، باید در مورد آنها تصمیمات جدی بگیرید.

اگر با افراد مخربی سروکار دارید، یکی از گزینه‌ها قطع ارتباط کامل با آنهاست. اگر قطع ارتباط با آنها غیرممکن است، ارتباطتان را محدود کنید و حتی‌‌الامکان زمان کمی را با آنها بگذرانید. همانطور که روابط‌تان را اصلاح می‌کنید، باید مطمئن شوید وقت بسیار زیادی را به روابطی که تاثیر ارزشمندی روی زندگی‌تان ندارد، اختصاص نمی‌دهید.

شاید از اینکه چند شب در هفته را در کافه با دوستان‌تان سپری کنید، لذت ببرید، اما این عادت وقت شما را هدر می‌دهد. بعد از اینکه روابط منفی را از زندگی‌تان حذف کردید، گام بعدی این است که بیشترین استفاده را از روابط مثبت ببرید. از اینجا به بعد می‌خواهید ارتباط گسترده‌ای داشته باشید. یعنی، وقت‌تان را بیشتر با افرادی بگذرانید که منضبط هستند و مصمم‌اند موفق شوند. اینها افرادی هستند که تاثیر مثبتی روی شما خواهند گذاشت.

بهترین راه برای گسترش حلقه‌ دوستان‌تان شرکت در اجتماعات است. مثلا، عضو انجمن یا شورایی شوید و ممکن است متوجه شوید برای بازی تنیس با برخی افراد تاثیرگذار در شهرتان دعوت شده‌اید.

یاد بگیرید چگونه صرف‌نظر از میزان حساب بانکی‌تان راضی باشید

اغلب داستان‌های سلبریتی‌ها و تجار فوق‌ثروتمندی را می‌شنویم که با وجود ثروت زیادشان عمیقا ناراحت و غمگین هستند. وقتی به اوج موفقیت رسیده‌اند، چطور ممکن است خوشحال نباشند؟ متاسفانه، این افراد ثروت عظیمی کسب کرده‌اند، اما احتمالا هرگز راضی بودن از آنچه دارند را یاد نگرفته‌اند. بسیای از مردم با این ادعا موافق هستند که «پول نمی‌تواند خوشبختی بیاورد»، اما آنها همچنان تصور می‌کنند پول بیشتر آنها را با اعتمادبه‌نفس‌تر( این مطلب را هم بخوانید : مهم بودن عزت نفس)، کاریزماتیک و سخاوتمندتر می‌کند. اما در واقعیت، پول نه می‌تواند شخصیت شما و نه رضایت شما از زندگی را تغییر دهد. اگر در حال حاضر ناراحت و نامطمئن هستید، حتی اگر ثروتمند شوید، بعید است آن ناراحتی و غم از بین برود.

مثلا، شخصی را مجسم کنید که در گردهمایی‌های اجتماعی بیش از حد نوشیدنی مصرف می‌کند. اگر ثروت آن شخص افزایش یابد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ او نوشیدن را ترک نخواهد کرد. احتمالا، پول بیشتر، به او امکان خرید مقادیر بالای الکل را می‌دهد و عادت او را بدتر می‌کند. خوشبختانه، این نظریه جنبه‌ مثبتی هم دارد. اگر هم‌اکنون سبک زندگی رضایت‌بخشی اتخاذ کنید، صرف‌نظر از میزان حساب بانکی‌تان، این سبک زندگی تداوم خواهد داشت.

روش قوی برای افزایش موفقیت‌تان این است که ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی را اتخاذ کنید. برای نشان دادن این طرزفکر، روزی مربی جیم ران، از او خواست مجسم کند از کفاش خواسته کفش‌هایش را برق بیندازد. کسی که کفش‌تان را برق انداخته کارش را به نحو احسنت انجام داده است و شما باید تصمیم بگیرید به او انعام بدهید: یک سکه‌ ۲۵ سنتی یا دو سکه‌ ۲۵ سنتی! کدام مورد موجب می‌شود در بلندمدت احساس بهتری داشته باشید؟ اگر یک سکه‌ ۲۵ سنتی انعام بدهید، پول‌تان را پس‌انداز می‌کنید. اما در نهایت احساس می‌کنید آدم خسیسی هستید. با سخاوتمندی و دادن دو سکه‌ ۲۵ سنتی به عنوان انعام، احساس موفقیت و اعتمادبه‌نفس می‌کنید.

مردی که در یکی از سمینارهای نویسنده شرکت کرده بود، از ایده‌ ترجیح سخاوت به خساست الهام گرفت. در گذشته، هر زمان دخترانش برای خرید بلیت‌های کنسرت از او پول می‌خواستند، یا پاسخ منفی می‌داد یا با بی‌میلی پول می‌داد. او در ذهنیت یک سکه ۲۵ سنتی گیر کرده بود. با این حال، بعد از سمینار، تصمیم گرفت دخترانش را با بلیت تماشای گروه محبوبشان سورپرایز کند.

این تصمیم دو سکه‌ ۲۵ سنتی سخاوتمندانه هم برای دخترها و هم برای پدر مفید بود و موجب شد پدر با دیدن هیجان و شادی فرزندانش احساس خوبی پیدا کند. بنابراین، با اتخاذ ذهنیت دو سکه‌ ۲۵ سنتی بدون اینکه لزوما ثروتمند باشید، احساس ثروتمندی می‌کنید. اگر اکنون تصمیم گرفتید سخاوتمندتر باشید، فقط به مزایایی که با ثروتمندتر و موفق‌تر بودن کسب می‌کنید، بیندیشید.

در نهایت

پیام کلیدی این نانوکتاب این است که ثروت و شادی از ناکجا بدست نمی‌آید. بدست آوردن ثروت و شادی مستلزم قاعده‌مندی و برنامه‌ریزی دقیق است. با این حال، به محض اینکه تلاش لازم برای تحقق اهدافتان را انجام دادید، مزایایی برای بقیه‌ عمرتان بدست خواهید آورد.

ایجاد برنامه‌ بازی:

برای استفاده‌ موثر از وقت‌تان و پیشبرد اهداف‌تان در هر هفته، از قبل برنامه‌ بازی ایجاد کنید. اول، یک ورقه کاغذ پیدا کنید. ستون‌های عمودی ترسیم کنید و روزهایی که برنامه‌تان را می‌خواهید اجرا کنید یادداشت کنید. سپس، در سمت چپ قسمت «فعالیت‌ها»، هر کاری که در طول این روزها باید انجام دهید را بنویسید. برای هر فعالیت، ضرب‌العجل تعیین کنید و آن را بنویسید. سپس، محاسبه کنید انجام فعالیت مدنظر چند روز طول می‌کشد و هر روزی که سپری می‌کنید را علامت بزنید. برنامه‌ بازی شما آماده‌ اجراست و مسیرتان برای موفقیت فقط منوط به پشتکار شماست.

دلزدگی زناشویی از دیدگاه روانشناسان

 دلزدگی زناشویی
بسیاری از همسران زندگی مشترک خود را با عشق آغاز می کنند. زوجین دراین زمان هرگز به این موضوع نمی اندیشند که ممکن است عشق آنها به خاموش شود و این درست زمانیست که دلزدگی آغازمی شود(به نقل از ادیب راد ،۱۳۸۴).

وقتی زن وشوهر از عشق و شیفته گیشان فاصله می گیرند هر حادثه ی دلسرد کننده ای برای توجیه و برچسب زدن به همسرشان کافی به نظر می رسد.

شوهر در این شرایط اگر حساسیت نشان ندهد یه فرد بی احساس تلقی می شودو اگر زن ولو یکبار انتظار وخواسته ی شوهر را بر آورده نکند نامهربان محسوب می شود(ادیب راد،ادیب راد، ۱۳۸۴).

دلزدگی عدم حضورعشق است،که معمولأپس از تجمع نارضایتی ها درازدواج اتفاق می افتد. شکست زناشویی،کاهش درجذابیت، آشفتگی دررابطه احساسی،اختلال در رابطه ومواردی از این قبیل که باعث کاهش عشق وعاطفه نسبت به همسرمیشود (بوت وهمکاران،۱۹۸۳).

 

هنگامی که زندگی زناشویی آن گونه که افراد توقع دارند پیش نمی رود، زوجین به حالت ناباوری می رسند،پس میان شروع یک ازدواج پر از عشق وامید و توجه و اختلافاتی که در طول زندگی به وجود می آیند،چه چیزی اتفاق افتاده است؟ دلزدگی زناشویی که کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی را به دنبال دارد.که شامل کاهش توجه نسبت به همسر،بیگانگی عاطفی وافزایش احساس بی علاقه گی و بی تفاوتی می باشداین به معنای جایگزین شدن عواطف خنثی به جای عواطف مثبت است.

 

در بعضی موارددوطرف دلزدگی را تجربه می کنند،درحالی که در موارددیگردلزدگی تنهادرمورد یک فرد است، درحالی که طرف مقابل علاقه مندبه اوست.درچنین ازدواجی احساسات منفی مانند آسیب وخشم روبه افزایش است تااین که به یک حالت سردی منجر می شود.

بنابراین، هنگامی که زوجین دچار دلزدگی می شوند،مواردزیردر روابطشان مشاهده میگردد: دور شدن از هم یا« گسستگی » فاصله گرفتن،سردی،تنفر،کاهش در مشارکتهای دو نفری،کاهش علاقه و ارتباط با همسر،مشاجره،شکست در برقراری ارتباط(کاریز،۱۹۹۳)
ازدیدگاه اصالت وجودی-روان تحلیلی دلزدگی زناشویی، حالت دردناک فرسودگی جسمی، عاطفی و روانی زوجین متوقع را متأثرمی سازد.

این حالت زمانی بروز می کند که آنها متوجه می شوند علی رغم تلاششان، رابطه ی آنها به زندگی معنا نداده و نخواهد داد.

دلزدگی زناشویی از عدم تناسب میان واقعیات و توقعات، ناشی می شود

و میزان آن به میزان سازگاری زوجها و باورهایشان بستگی دارد.دلزدگی با فروپاشی رابطه و با رشد آگاهی و توجه به چیزهایی که به اندازه ی گذشته خوشایند نیستند، شروع می شود و اگر در این مرحله کاری برای جلوگیری از پیشرفت این روند صورت نگیرد همه چیز از مرحله بد به بد تر می رسد(پانیز،۱۹۹۶).
شروع دلزدگی به ندرت ناگهانی است و معمولا تدریجی وبه ندرت از یک پدیده ناگوار و ضربه های ناراحت کننده در زندگی ناشی می شوددر واقع انباشته شدن سرخوردگیها وتنش های زندگی روزمره سبب فرسایش می شود و سبب فرسایش و سرانجام به دلزدگی زناشویی منجر می گردد(نعیم،۱۳۸۷).
وجود تعارض در بین زوجین امری شایع و طبیعی است،چرا که زن ومرد درعین تفاوت بودن با یکدیگر ازدواج می کنند.تعارضات در اثر اختلاف نظر و عقیده در بین زوجین به وجود می آید و حل نشدن این تعارضات به مرور زمان ایجاد دلزدگی زناشویی در بین زوجین می کند(احمدی وهمکاران،۱۳۸۴).
پانیز(۱۹۹۶) دلزدگی زناشویی را به عنوان یک حالت خستگی عاطفی،جسمی و ذهنی که در شرایط در گیریهای طولانی مدت ایجاد می شود.
خستگی عاطفی که همراه با (احساس درماندگی ،ناامیدی و فریب خوردن،شادنبودن )در وجود شخص شکل می گیرد.

خستگی جسمی با (کاهش انرژی،خستگیهای مزمن و طولانی وتنوع وسیعی از شکایات جسمانی و روان تنی همراه است.
خستگی ذهنی و روانی به (رشد نگرش منفی نسبت به خود و طرف مقابل،زندگی وکار،ناامیدی،احساس بی ارزش بودن)بر می گردد.
دراثردلزدگی افراد انگیزه و تعهد خود را از دست می دهند. دلزدگی با تحقق نیافتن انتظارات،خواسته هادر فرد ایجاد می شود که باعث ایجاد تغییر در نگرش و رفتار زوجین می شود دلزدگی روندی آرام دارد وبا انباشته شدن سرخوردگیها و تنشهای زندگی که سبب فرسایش روانی ،عاطفی در زوجین می شود (پانیز،۱۹۹۶).

پانیز(۱۹۹۶)در پژوهشی نشان داد،افرادی که نسبت به ملاکهای صحیح همسر گزینی بی توجه بوده اند، بیشتر دچار احساس فرسودگی و دلزدگی زناشویی شده اند.

دلزدگی زناشویی کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی به همسراست که بااحساس بیگانگی ،بی علاقه گی وبی تفاوتی زوجین به یکدیگر وجایگزینی عواطف منفی به جای عواطف مثبت همراه است.دردلزدگی زناشویی زوجین احساس گسستگی ازهمسروکاهش علاقه وارتباطات متقابلشان نگرانیهای قابل توجهی را تجربه می کنند (شریفی،بشلیده،۱۳۹۰).

دلزدگی زمانی ظاهر می شود که زوجین متوجه می شوند با وجود تمام تلاشهایی که کرده اند، ازدواج به زندگیشان هیچ معنا و مفهوم خاصی نداده است.

 

انباشته شدن فشارهای روانی تضعیف کننده عشق وعلاقه و افزایش تدریجی خستگی و یک نواختی و جمع شدن رنجشهای کوچک وکاهش بهره وری به بروز و ایجاددلزدگی کمک می کند (آهولا،۲۰۰۷ ).

کاریز(۱۹۹۳)معتقداست بیشترازدواجهابه نوعی دلزدگی راتجربه می کنند وبسیاری ازآنهاباکیفیت بسیار پایین به زندگی بی ثبات خودادامه می دهند که مسلمأبافراوانی افکاردرباره جدایی همراه خواهد بود
( شریفی و همکاران،۱۳۹۰).

روابط بین زن وشوهر از عوامل مهم در کیفیت زندگی است.

تلاش اصلی جوامع در بالا بردن ارتقاء کیفیت زندگی در زمینه های متعدد می باشد. کیفیت زندگی مفاهیمی چون:سلامت وامنیت فردی وخانوادگی،اشتغال وروابط بین فردی وخانوادگی را به دنبال دارد(شریفی وهمکاران،۱۳۹۰).
کاهش تدریجی دلبستگی عاطفی به همسروجایگزینی عواطف منفی به جای مثبت همراه است(شریفی وبشلیده وهمکاران،۱۳۹۰)

سیرصعودی آمارطلاق و وجود تعارضان و آشفتگی دربین روابط زوجین، انگیزه محققان را برای یافتن عوامل مؤثر و راهکارهای مناسب جهت مقابله با فروپاشی این رابطه را افزایش داده است.

 

یکی ازاین آشفتگیهاو نابهنجاریهای روانشناختی که به مرور زمان عشق وعلاقه بین زوجین را کم رنگ می کند و گاهی به طور کامل این رابطه رامحو کرده ومشکلات روحی روانی و جسمی و ایجاد روابط سرد وبی تفاوت (طلاق عاطفی)و به دنبال آن طلاق رسمی صورت می گیرد (پانیز،۱۹۹۶) تحقیقات کارشناسان خانواده نشان می دهد که امروزه شیوع دلزدگی بیشتر شده است.بطوریکه ۵۰% اززوجین بعد از ازدواج دچار دلزدگی زناشویی می شوند (پانیز،۱۹۹۶).

راهکارهای قطعی و علمی برای شادی و شادکامی از دیدگاه روانشناسان

تعریف شادکامی

شادکامی (شادمانی ) احساسی است که همه خواهان آن هستند اما تعداد کمی از ما به آن دست می یابیم. نشانه  مشخص چنین احساسی، قدردانی ، احساس درونی، احساس رضایت و علاقه به خود و دیگران است. عادی ترین حالت ذهنی همه، حالت خشنودی و شادی است.

آیزنک(۱۹۹۰ ) معتقد است شادی حالتی پایدار است که فرد میان امیال ارضا شده و کل امیال خود مطلوب ترین نسبت را می یابد، به شرط آنکه امیال ارضا شده به طور غیر منتظره اتقاق افتاده باشند، یعنی ما از مصاحبت با فردی که انتظار دیدن وی را نداشته ایم شادی می شویم.

آرگایل (۲۰۰۱) بین احساس خوشی [۱] و شادکامی تمایز قائل می شود . به رغم وی احساس خوشی یکی از رایج ترین شیوه هایی است که افراد با آن شادمانی خود را تعریف می کنند، در تعریف احساس خوشی آرجیل معتقد است، افراد دارای خلقهای منفی بسیارند مانند؛ خشم، اضطراب، افسردگی و … ) ولی واقعاً یک خلق مثبت دارند که تحت عنوان احساس خوشی توصیف می شود، در واقع می توان گفت شادمانی دارای ۳ جز است، یک جزآن احساس خوشی است و دو جزء دیگر آن رضایت از زندگی و عدم وجود عاطفه منفی است. خوشی بعد عاطفی شادمانی است و رضایت بعد شناختی آن است.

آرگایل،(۲۰۰۱)معتقد است ، شادمانی عبارت است از میزان عاطفه مثبت منهای میزان عاطفه منفی . عاطفه منفی برادبورن همان است که توسط مقیاس روان رنجورگرایی آیزنک و   آزمون افسردگی بک اندازه گیری می شود. در عین حال دریافتند همبستگی بین اضطراب و افسردگی ( دو عاطفه منفی مسلط ) فقط ۵% است، آنچنان که می توان گفت که این احساس تقریباً مستقل اند. با توجه به یافته های فوق الذکر تقسیم عاطفه منفی به دو احساس اضطراب و افسردگی می توان چهار مؤلفه برای شادی در نظر گرفت. این ۴ مؤلفه عبارتند از : عاطفه مثبت، رضایت از زندگی، اضطراب و افسردگی.

 

جایگاه شادی در چهار چوب هیجانها

سالهاست که در طبقه بندی حالت های روانی، شادی و نشاط را در مقوله ی هیجان ها قرار داده اند. اگر چه طبقه بندی حالات احساسی که در مقوله ی اخیر قرار می گیرند به علت کثرت تعداد هیجان ها، آسان نیست اما کوشش های متعددی در راه نظم دهی و مجزا سازی آنها به عمل آمده است. و شاید اشاره به طبقه بندی ای ،که هیجان ها را به چهار بعد اصلی تقسیم می کند ، بتواندجایگاه شادی و نشاط را در چهار چوب هیجان ها مشخص کند دراین طبقه بندی ، هیجان ها بر اساس ابعاد زیر از یکدیگر متمایز شده اند :

– مثبت و منفی

– نخستین یا مختلط

– قرار گرفتن در قطبهای متضاد

– سطوح مختلف شدت

با توجه به این ابعاد می توان شادی و نشاط را به عنوان یک هیجان مثبت در نظر گرفت که امکان ترکیب و تألیف آن با هیجان های دیگر نیز وجود دارد. این حالت در قطب متضاد با خشم، احساس گناه و افسردگی قرار می گیرد و میزان شدت آنها نیز تغییر پذیر است. بدین ترتیب مشاهده می شود که بیان دقیق مسأله و هدفهای موضوع مورد نظرما ، نیازمند تصریح بیشتر مقوله ی هیجانهاست. ارائه تعریف دقیقی از هیجان بسیار مشکل است چرا که افراد فرهنگ ها و مناطق مختلف ، دارای دریافت های متفاوتی از این مفهوم می باشد و مع هذا درباره ی ویژگی های خاصی از آن توافق نظر دیده می شود و اغلب مؤلفان بر این باورند که حالت های هیجانی بر اساس احساسات مثبت یا منفی کوتاه مدت نسبت به یک موضوع معین   ( واقعی یا خیالی ) بر انگیخته می شوند. به بیانی دیگر ، می توان هیجان ها را از سویی به منزله ی واکنش های وحدت یافته نسبت به ویداد های معنا دار شخصی دانست که واکنش های فیزیولوژیکی ، رفتاری، شناختی و همچنین احساس های فاعلی لذت و عدم لذت را در بر   می گیرند و از سوی دیگر، آنها را به عنوان واکنش های عاطفی شدیدی تلقی کرد که تابع مراکز دیانسفالیک اند معمولاً شامل تظاهرات نباتی می شوند و جلوه های آنها در شادی ، اندوه ، ترس ، خشم تنفرو غیره قابل مشاهده است(عابدی،۱۳۸۴ ).

پیوند هیجان ها و از آن میان شادی و نشاط با شناخت و رفتار به خوبی آشکار می گردد و تعامل چنین عواملی است که بررسی هیجان های منفی و مثبت رااز اهمیت خاصی برخورد  می سازد . چرا که هیجان های منفی به کاهش سطوح حرمت خود و کیفیت روابط با دیگران منجر می شوند در حالی که هیجان های مثبت ، حرمت خود را افزایش می دهند و به گسترش روابط با دیگران می انجامند . در چهار چوب هیجان های مثبت، نشاط و شادی هیجانی است که همه در جستجوی آن هستند و شدت آن نیز مانند هر هیجان دیگری متغیر است .اما باید براین نکته تأکید کرد که نشاط در واقع از جلوه های ظاهری مفهوم عمیق خوشبختی است . نشاط و خوشبختی در زبان عامیانه به احساسی تغییر پذیر وهمجنین به احساس پایدار رضایت کلی  از زنذگی نسبت داده می شود. از  دیدگاه علمی تر خوشبختی بر اساس سطح ارزشیابی کلی مثبت هر فرد از کیفیت مجموعه ی زندگی فعلی وی تعریف می شود  (عابدی،۱۳۸۳ ).

 شاخص های شادکامی

حالت چهره – قیافه : جایگاه اصلی هیجانات ، چهره است ، چهره می تواند شماری از هیجانات از جمله شادی را نشان دهد (آرگایل، ۲۰۰۱ ). شاید مشخص ترین حالت چهره که نشان دهنده شادکامی است را بتوان در حرکت لب ها و خصوصاً در میزان خنده افراد دید. ولی آنچه اهمیت دارد توجه به همه ی جسم است.

– بیان احساسات شاد توسط خود فرد : توجه به مطالبی که فرد در مورد احساسات خودبیان می کند نیز می تواند شاخصی از شادکامی فرد باشد.

– توجه به محتوی گفتار فرد : وقتی فردی محتوی کلامش خوش بینانه تر است می توان گفت احساس درونی فرد نیز شادکام است وقتی محتوی کلام فرد بدبینانه است می توان گفت شادکام نیست   ( عابدی ، ۱۳۸۴ ).

 

دیدگاه شناختی و شادکامی

موضوع تعیین کننده های شادکامی و چگونگی ادراک و شناخت آنها از مدتها قبل مورد بحث بوده است و دامنه آن ، دیدگاههای دینی و فلسفی را نیز در بر دارد . این دیدگاهها در مورد سودمندی تفکرات و شناختهایی تأکید دارند که باعث هدایت هیجانها و خلاقیات فرد می گردد برای مثال در بعضی از ادیان برای مقابله با هیجانهای ناخوشایند توصیه  می گردد. ( داینر[۲] ، ۱۹۹۹ ).

یکی از نظریه های خوشبختی ذهنی و شادکامی نظریه ( اسناد[۳]) می باشد، که در مورد افسردگی به خوبی شناخته شده است .دراین نظریه اعتماد برآن است که افراد افسرده وقایع منفی را علل پا بر جا و کلی می دانند که پیوسته برای آنان اتفاق می افتد.  از نظر بک ( ۱۹۶۷ )افراد افسرده به روشهای خود به ویرانگری در جهان می اندیشند.

داینر اسنادهای مربوط به موفقیت و شکست را توصیف کرده است . به اعتقاد وی رویدادهای ذهنی، نقش واسطه را بین متغیرهای مربوط به تکالیف و رفتار بعدی دارند و افراد نتایج رفتاری خود را به عواملی درونی ( شخصی ) و بیرونی  ( موقعیتی ) ، پایدار و ناپایدار و کنترل ناپذیر اسناد می دهند. این ویژگی ها انتظارت متفاوتی در آینده برای آنان ایجاد می کند و منجر به واکنشهای عاطفی مثبت یا منفی می گردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل درونی نسبت داده می شود غرور – شادی یا شرمساری – اندوه افزایش می یابد. اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود غرور – شادی یا شرمساری اندوه کاهش می یابد. بنابراین موفقیتی که فرد آن را به سادگی تکلیف یا خوش اقبالی ( عوامل بیرونی ) نسبت می دهد ، از جنبه تقویتی برخوردار نخواهد بود. یکی از پیامدهای نسبت دادن های علّی در ارتباط با منابع کنترل درونی و بیرونی ، ارتباط آن با یکی از عوامل شادکامی یعنی عزت نفس است.

اگر پیامدهای مثبت رفتار به علل درونی مانند توانایی و تلاش نسبت داده شوند باعث افزایش عزت نفس خواهد بود. به طور خلاصه اسنادها هیجانهای متفاوتی را ایجاد می کنند . بر طبق نظریه واینر ، موفقیت و شکست باعث به وجود آمدن احساس شادی و غمگینی می شود . این هیجانها به این علت اسنادی است که افراد متعاقبا در مورد شکست یا موفقیت به کار می روند.

در حیطه موضوع خوشبختی ذهنی و شادکامی پژوهشگران نشان داده اند که افراد می توانند هیجانات خود را از طریق افکارشان ، شدید ، ضعیف ،مثبت ویا  منفی نمایند و بدین ترتیب شادمانی یا غمگینی را تجربه نمایند .در نظریه های شناختی اعتماد برآن است که افراد شادکام رویدادهای بیشری را که از نظر فرهنگی مطلوب است تجربه می کنند ونیز رویدادهای خنثی را به صورت مثبت و رویدادهای مثبت را به مثبت تر در نظر می گیرند .در واقع مردم قادرند از طریق کنترل افکارشان ، خوشبختی ذهنی و شادکامی خود را افزایش دهند. برای مثال؛ این عقیده که در جهان یک نیرو مقصد والایی وجود داردکه می تواند به خوشبختی و شادکامی افراد بیافزاید . این موضوع را تحقیقات زیادی به اثبات رسانده است. که افراد دارای گرایش دینی از افراد دیگر شادکام تر هستند.

علاوه برآن این نوع تفکر به بالاترین خوشبختی ذهنی و شادکامی و خوش بینی نسبت به آینده منجر می گردد نظریه های مقابله از بعد شناختی نیز بیانگر آن است که افراد شادکام افکار و رفتارهایی دارند که سازگار و کمک کننده است، در حالیکه افراد غیر شادکام به روشهای مخرب عمل وتفکر می کنند  آرگایل(۲۰۰۱).

 

دیدگاه های نظری در مورد شادکامی

۲-۳-۴-۱ دیدگاه لذت گرایی۱

تاریخچه طولانی این دیدگاه به قرن چهار قبل از میلادی می رسد.برخی از فیلسو فان یونانی هدف از زندگی را تجربۀ لذت و به حداکثر رساندن آن می دانستند.

از نظر آنان شادکامی کل لحظات لذت بخش زندگی افراد است. این افراد دیگر از جمله هابز و بنتال پیروی گردیده است.هابز معتقد بود که شادکامی ، دنبال کردن موفقیت آمیز امیال ذاتی انسان است.دی سد بر این باور بود که دنبال کردن  احساس لذت ، هدف نهایی زندگی است .بنتهام نیز ادعا داشت که برای ساختن یک جامعۀ خوب  کوشش  افراد برای به حد اکثر رساندن لذت و علایق  فردی مهم می باشد.دامنۀ توجه دیدگاه لذت گرایی ، از لذت های بدنی تا امیال ذاتی و علایق فردی در نوسان می باشد. روان شناسانی که این نظریه  را می پذیرند ،بر مفهوم گسترده ای از لذت گرایی تٲکید دارند که شامل رجحان ها و لذائذ ذهنی و بدنی است(بنتال،[۴] (داینر،۲۰۰۰)روان شناسی لذت گرایی را مطالب پدیده هایی می دانند که تجربه های لذت بخش و غیر لذت بخش زندگی را به وجود می آورد .

در واقع دیدگاه مسلط در بین روان شناسان لذت گرا آن است که خوشبختی ، شامل  بهزیستی  روانی و تجربه های لذت بخش می باشد. اکثر پژوشگران در روان شناسی لذت گرایی  جدید از مفهوم بهزیستی روانی به عنوان متغیر اصلی استفاده می کنند. این مفهوم شامل سه جزء یعنی رضایت از زندگی ، وجود خلق مثبت و فقدان خلق منفی می باشد که غالبا” تحت عنوان شادکامی نامیده می شود. شعار پیروان این دیدگاه عبارت است از :«بهترین وبزرگترین خوبی ها برای بیشترین افراد».منظوراز خوبی ، شادی است و شادی هم با کسب لذت و عدم حضور درد و رنج برابر می باشد (آرگایل ،۲۰۰۳).

از دیدگاه سلیگمن[۵] (۲۰۰۳) معضل اساسی در دیدگاه لذت گرایی که با آن مواجهیم ، این است که در این دیدگاه مرکز ثقل توجه، بر انباشته کردن لذت های فرد بر روی هم است و سعی بر این است که افراد کسب لذت کنند بدون توجه به اینکه این لذت ها چگونه  به دست می آیند. برای مثال تصور کنید که زندگی دو فرد شامل مقدار دقیقی از لذت و شادی است و هر دو به به یک میزان از زندگی لذت می برند لکن زندگی یکی در حال افول تدریجی است در حالی که دیگری در حال صعود و رشد تدریجی است و تفاوت های این دو تنها به وسیله بررسی قضاوت بازبینانه زندگی و ارزیابی آن  مشخص می شود.

 دیدگاه معنوی[۶]

به رغم رواج دیدگاه لذت گرایی ، تعدادی از فلاسفه ، صاحب نظران و علمای دینی چه در غرب و چه در شرق این موضوع را زیر سٶال  برده اند که شادکامی به خودی خود می تواند به عنوان  مدارک اصلی خوشختی باشد.برای درک شاد کامی واقعی باید بین امیال و نیازهایی  که به صورت ذهنی احساس می شوند و خوشنودی آن ها منجر به لذت های زود گذر می گردد و آن دسته از نیازهایی که در ماهیت انسان ریشه داشته و تحقق آن ها ، نمو انسان و فراهم ساختن معنویت یعنی خوشختی و شاد کامی واقعی را به همراه  دارد،تمایز قائل شد .از دیگاه وی ، شادی یک معیار برتر در هنر زندگی است.

آرگایل(۱۹۹۰) معتقد است که مفهوم معنوی از شادکامی ، از خوشبختی است.او شادکامی مردم را بر اساس خود واقعی آنها تبیین می کند. طبق نظر وی این نوع شادکامی موقعی به دست می آید که فعالیتهای زندگی افراد بیشترین همگرایی یا جور بردن را با ارزشهای عمیق داشته باشد و آنان نسبت به این ارزشها متعهد گردند. تحت چنین شرایطی ، احساس نشاط و اطمینان به وجود می اید. واتر من از این حالت،به عنوان جلوه فردی[۷] یاد کرد و همبستگی بالایی بین آن و اندازه های خوشبختی و شادکامی به دست آورد.

خوشبختی و شادکامی را دستیابی ساده و به لذت  نمی دانند بلکه آن را به عنوان کوششی در جهت کمال در نظر   می گیرند که بیانگر تحقق توان بالقوه واقعی فرد است. شش جنبه برای تعریف و نظری و عملی بهزیستی روان شناختی بیان شده که عبارتنداز: خود مختاری[۸] ،نمو فردی،[۹]خود پذیری ٬[۱۰] هدفمندی  زندگی[۱۱]  و روابط مثبت[۱۲]. ریف و سینگر این جنبه ها را باعث ارتقاء سلامت جسمانی و هیجانی می دانند .به طور کلی می توان گفت، رویکرد های لذت گرایی و معنوی به ظاهر متضاد می باشند و هر کدام با تعریف گوناگونی از شادکامی ، انواع متفاوتی از پژو هش را در مورد علل ،پیامد ها و پویایی های این موضوع باعث شده اند ٬اما از انجا که شادکامی و بهزیستی روانی یک پدیده چند بعدی است،جنبه هایی از هر دو رویکرد را در بر دارد.

 

 

نظریه ی داینر و همکاران

طبق این نظریه شادکامی ارزشیابی هایی است که افراد از خود وزندگیشان به عمل می آورند . این ارزشیابی می تواند جبنه ی شناختی داشته باشد مانند قضاوت هایی که درمورد رضایت درزندگی صورت می گیرد و یا جنبه ی عاطفی که شامل خود وهیجان هایی است که درواکنش به رویدادهای زندگی ظاهر می شود .بنابراین شادکامی ٬از چها رجزء تشکیل یافته که عبارت است از:رضایت از زندگی ، خلق و هیجان های مثبت و خوشایند، نبود خلق و هیجانهای منفی و عوامل دیگر مانند خوش بینی ،عزت نفس و احساس شکوفای .در این نظریه ، ویژ گی های افراد شادکام عبات است از:داشتن دستگاه ایمنی قو ی تر و عمر طولانی تر ،برخوردار ی از روابط اجتماعی بهتر ، مقابل مؤثر با موقعیتهای مشکل ،خلاقیت و موفقیت بیشتر و گرایش زیاد تر برای کمک به دیگرا ن (داینر ،۲۰۰۲). آرگایل با بررسی  شواهد تجربی و همبسته های شادکامی ، این طور نتیجه گیر ی کرده بود که به فرد شادکام ، فردی است :زنده دل ،سالم و فرهیخته ، برون گرا، خوشبین ، آزاد از نگرانی ، مذهبی ، دارای عزت نفس بالا و کسی که از اخلاق حر فه ای و فروتنی برخوردار است.

 

 

 نظریه ی آرگایل و همکاران

بنا به نظر (آرگایل ۲۰۰۱،ترجمه ی گوهری و همکاران ، ۱۳۸۳) شادکامی از دو جزء شناختی و عاطفی تشکیل شده است .او بر این باور است اگراز مردم سٶال شود که منظور از شادکامی چیست ،دو نوع پاسخ را مطرح می کنند:

الف)ممکن است حالت هیجانی مثبت مانندلذت بردن راعنوان کنند.

ب) به طور کلی آن را راضی بودن از زندگی  یا رضایت از بیشتر جنبه های زندگی بدانند. از نظر آرگایل ، شادکامی متضاد افسردگی نمی باشد ،اماشرط عدم افسردگی را برای شادکامی لازم  می داند.

همانگونه که عاطفه ی  مثبت نقطه ی مابل عاطفه منفی نمی باشد، خوشبختی نیز به معنی عدم وجود بیماری یا آسیب روانی نمی باشد بنا براین آرگایل و همکاران به سه جزء شادکامی اذعان  دارند که عبار ت است از: هیجان های مثبت ،رضایت از زندگی و نبودن هیجان های منفی از جمله افسردگی و اضطراب . آنان دریافتند که روابط مثبت با دیگران ، هدفمندی در زندگی ، رشد شخصی ، دوست داشتن دیگران وطبیعت نیز از اجزا شادکامی می باشد.

 

دیدگا ه های شناختی و شادی

موضوع تعیین کننده های شادکامی و چگو نگی ادراک شناخت آنها از مدت ها قبل مورد بحث بود است و دیدگاه های  فلسفی و دینی را نیز در بر دارد . این دید گاه ها در مورد سود مندی تفکرات و شناخت هایی تٲکید دارند  که باعث هدایت هیجان ها و خلق فرد می گردد (داینر[۱۳]،۱۹۹۷).برای مثال دربعضی ادیان برای مقابله با هیجانهای ناخوشایند ، گسلش روانی از دنیا توصیه می گردد و در برخی از آیین های فلسفی مانند رواقیون،نوعی تفکر به شیوه ای خاص توصیه شده است که فرد را در برابر مصایب مقاوم می سازد .یکی از نظریه های شناختی بهزیستی و شادکامی نظریه ی  «اسناد»می باشد که در مورد افسردگی به خوبی شناخته شده است.در این نظریه اعتقاد بر آن است که افراد افسرده ، وقایع منفی را درعلل پا برجا و کلی می دانند که پیوسته برای آنان اتفاق می افتد.ازنظر بک[۱۴] (۱۹۶۷ به نقل از داینر و ساه ،۱۹۹۷)افراد افسرده به ورش های خود ویرانگری در مورد جهان می اندیشند.

رویدادهای ذهنی ،نقش واسطه را بین متغیرهای مربوط به تکلیف و رفتار بعدی دارد و افراد ، نتایج رفتار ی خود را به علل درونی (شخصی )بیرونی (موقعیتی)،پایدار و نا پایدار و کنترل پذیر یا کنترل نا پذیر اسناد می دهد.این ویژگی ها ،انتظارهای متفاوتی در آینده برای آنان ایجاد می کنند و منجر به واکنشهای عاطفی مثبت و یا منفی می گردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل درونی نسبت داده شود ،غرور-شادی و یا شرمساری-اندوه افزایش می یابد و اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ،غرور-و شادی یا شرمساری-اندوه  کاهش می یابد بنابراین ،موفقیتی که فرد آن را به سادگی تکلیف یا خوش  اقبالی (عوامل بیرونی )نسبت می دهد ،از جنبه تقویتی بر خوردار نخواهد بد .یکی از پیامدهای نسبت دادن علّی در رابطه با منابع کنترل درونی و بیرونی ،رابطه ی آن با یکی از عوامی شادکامی یعنی عزت نفس است. اگر پیامد های مثبت رفتار به علل درونی مانند توانایی و تلاش نسبت داده شود ،باعث افزایش عزت نفس خواهد بود.بر طبق نظر واینر،موفقیت و شکست باعث به وجود آمدن احساس شادی و غمگینی می شود .این هیجان‌ها به علت اسنادی است که افراد متعاقب شکست یا موفقیت به کار می برند .

در حیطه ی موضوع بهزیستی روانی و شادکامی پژوهشگران نشان داده اند که افراد می توانند هیجان های خود را ازطریق افکارشان ،شدید و ضعیف یا مثبت و منفی نمایند و بدین ترتیب شادمانی یا غمگینی را تجربه نمایند (داینر و ساه ،۱۹۹۷).در نظریه های شناختی ، اعتقاد بر ان است که افراد شادکام رویداد های بیشتری را که از نظر فرهنگی مطلوب است ،تجربه می کنند و نیز رویدادهای خنثی را به صورت مثبت و رویدادهای مثبت را مثبت تر در نظر می گیرند .در واقع مردم قادرند از طریق کنترل افکارشان بعزیستی روانی و شادکامی خود را افزایش دهند .برای مثال ،این اعقیده که در جهان یک نیرو و مقعصد والایی وجود دارد که می توان به خوشبختی و شادکامی افراد بیفزاید (به نقل از داینر و ساه ،۱۹۹۷).

دیدگاههای زمینه ای هم وجود دارد[۱۵]در مورد شادی  نظریه ها مانند نظریه ی وینهوون (۱۹۹۴)که این اعتقاد وجود دارد که بهزیستی روانی و شادکامی معلول برآورده شدن نیازهای اساسی و کلی انسان است .از نظر وی اگر نیازهای گرسنگی ،تشنگی ،سرما وگرمای مردم مرتفع شود،می توانند شادکام باشند در مقابل ،نظریه های زمینه های (محتوایی )بر عواملی تٲکید دمی ورزند که از نظر زمان و شرایط زندگی افراد تغییر می یابد ،برای مثال در نظریه سازگاری ،زمینه ی مربوط به زندگی گذشته فرد مورد توجه قرار می گیرد٬درحالی که در نظریه های مقایسه اجتماعی ، زمینه ی اجتماعی دیگران مطرح می باشد ،زمینه های دیگر شامل ارزش ها ،ایده آل ها و هدفهای آگاهانه  فرد است .بررسی و اندازه گیری این زمینه این امکان را فرا هم می آرود تا بفهمیم چگونه افراد از طریق دنبال کردن ارزش ها ،اهداف و نیازهای خود، تجربه های شادی بخش و خوشبختی خود را شکل می دهند (داینر و ساه ، ۱۹۹۷).

 

نظریه روابط و فعالیتهای اجتماعی

در واقع عشق منبع عظیمی از مسرت است و روابط اجتماعی و شادی را متٲثر می سازد . افراد برون گرا شاد هستند زیرا دارای مهارتهای اجتماعی برتر و فعالیت های اجتماعی مکرر هستند .لذت بخشی از روابط اجتماعی ،یکی از دلایل عمده ی رضایت از فراغت و تفریح است که آن ها را در یک حالت خلقی خوب قرار می دهد و به دنبال فعالیت اجتماعی بیشتر برمی آیند .بین شادکامی ومعاشرت ٬رابطه  نزدیکی وجود دارد ،اما این رابطه چگونه است؟

علت آن می تواند ناشی از رضایت از رفع نیازهای اجتماعی ، برآوردن نیازهای مربوط  به عزت نفس یا یادآوری روابط نزدیک کودکی باشد (آرگایل ،۲۰۰۱ ترجمه گوهر ی و همکاران ،۱۳۸۳).

 

 نظریه تعادل حالات هیجانی

ممکن است فرض شود حالات هیجانی مثبت تنها نقطه ی مقابل حالات هیجانی منفی است ، اما بررسی دقیق تر شواهد ،حکایت از نتیجه گیری متفاوتی دارد. بر اساس الگویی راسل[۱۶]، وجه مشخص حالات هیجانی ،مثبت( ،یا عاطفه مثبت شدید) و لذت بخش بودن آن است . اما شدت این حالات ناشی از میزان بالای بر انگیختگی است.

نیرومندترین عاطفه ی مثبت در حالت قرار می گیرد که حاوی حالات هیجانی یا بر انگیختگی بالا و لذت بخش است ،این حالات عبارتند از:عاشق بودن،هیجان زدگی ، خوشی  ،اشتیاق و تهییج جنسی .انتهای دیگر بعد عاطفه مثبت ،طبیعتا”شامل عباراتی است که توصیف کننده عدم وجود هرگونه عاطفه مثبت است .این عبارات شامل :خستگی ،ملال ،بی علاقگی و افسردگی می باشد که همهۀآن ها درربع هیجان های با رانگیختگی پایین و غیر لذت بخش قرار دارند . پس نقطه ی مقابل عاطفه ی مثبت ،عاطفه مثبت ضعیف است نه عاطفه منفی قوی .شدید ترن عاطفه منفی نیز از ترکیب غیر لذت بخش و برانگیختگی بالا حاصل می شود که شامل انواع عبارات هیجانی از قبیل :وحشت زدگی خصومت ، عصبانیت ،ناکامی ، ترس و رنجاندن دیگرا ن می باشد .نقطه ی مقابل بعدی عاطفه منفی ،در ربع حالات هیجانی با برانگیختگی پایین ولذت بخش از قبیل رضایت ،آسایش و راحتی قرار دارد (آیزنک ، ۱۹۹۰ ترجمه فیروز بخت و بیگی ،۱۳۷۵ ).

 

شادی در نظریه فروید

فروید معتقد است که افراد روان رنجور به شیوه های عجیبی رفتار می کنند که موجب غمگینی می گردد و به نظر می رسد نمی توانند ا ز تجربه ها ی خود نفعی ببرند. خاطرات ناخوشایند،قبیح و رویدادهای فاجعه آمیز دوران کودکی در ضمیر ناهوشیار ،پنهان می ماند ومانع شادی فرد می باشد. به نظر فروید ،بهترین راه جهت کاهش غمگینی بیماران روان رنجور،بینش دادن به آن ها درباره ی محتوای ضمیرنا هشیارشان است،به همین منظور از هیپنوتیزم ،تحلیل رؤیا  وتداعی کلمات استفاده می شود .البته بر طبق نظر وی ،افراد خودشان در مورد غمگینی کار چندانی از دستشان بر نمی آید زیرا ضمیر هوشیار به بخش اعظیمی از اطلاعات مربوط به علل عدم شادی ما دسترسی ندارد (عابدی،۱۳۸۱).

 

 شادی در نظریه الیس

بر طبق نظرالیس ، نقطه ی شروع به هنگام تلاش برای شاد کردن خود این است که بدانیم غمگینی آخرین مرحله ی زنجیره سه مرحله ای می باشد .مرحله ی (A)،یک رویداد فعال کننده است که مثلا” می تواند طرد شدن از سوی دیگران باشد ،مرحله (B)، ترکیبی از واکنش های عقلانی و غیرعقلانی به آن رویداد است سرآنجام مرحله(c)حالت افسردگی شدید یا غمگینی است .

عمده ترین روشی که درمان عقلانی –هیجانی الیس برای خلق مجدد شادی مطرح می نماید ٬تغییر دادن افکار خود مخرب است که اکثرا” در پی تجربه رویدادهای ناخوشایند زندگی روی می دهد (عابدی، ۱۳۸۱)

 

نظریه زیست شناختی در مورد شادی

از دید علم زیست شناختی ،شادمانی بواسطه قسمتهای زیر به وجود می آید:

۱-هیپوتالاموس ، منطقه اصلی برای خود تحریکی پاداش دهنده درمیمون هاست و در بردارنده سلول های عصبی مربوط به پاداش های غذایی است .

۲-آمیگدال (بادامک) ، رابطه بین محرک ها و تقویت آوخته شده است . مرکزارتباط عصبی با درو ن داده های ناشی از تالاموس ، نئوکورتکس وهیپو کامپ ،برون داده به سیستم عصاب خودکار است و به عنوان کامپیوتر هیجانی برای مغز توضیح داده شده است ،زیرا به واسطه درون داده های حسی ،کاربردهای هیجانی ایجاد می کند. شادمانی ، ناشی از محرکها یا فعالیت هایی است که با پاداش های مثبت مرتبط شده اند (تیلور،۲۰۰۳ ).

۳- کورتکس فرونتال ، در بروز هیجان های دخالت دارد . در یافته اند که کورتکس قدامی چپ ،هنگامی که مردم شاد هستند فعال می شود.قسمتهای مختلف مغز از طریق مجموعه سیناپس های بین سلول های عصبی با هم مرتبط می شوند.

اینکه آیا این سیناپس ها پیام ها را منتقل می کنند و یا نه ،کم و بیش به عمل انتقال دهند ه ها بستگی دارد . انتقال دهند ه ها،عوامل شیمیایی هستند که ترخیص آنها به وسیله  رابطه های عصبی از مناطق مرکزی مغز نظیر بادامه کنترل می شود و نرون های سیناپسی را در نقاط مختلف مغز ساخته یا مهار می کنند . تا کنون  حد اقل ۵۰ انتقال دهنده مختلف شناسایی شده است که تعدادی از اینها با تاثیر بر فعال سازی برخی مناطق مغزی منجر به هیجان های مثبت می شوند . سروتونین ،مهم ترین انتقال دهندهی عصبی است که باعث خلق مثبت است. این انتقال دهنده همچنین موجب بیداری ،خلق مثیت و معاشرت پذیری می شود و مخالف افسردگی است

سروتونین از چند مرکز مغزی که توسط ناحیه ای در هیپو تالاموس تحریک می شوند ،ترشح می شود. در اشخاص دارای حالت خلقی بالا، میزان سروتونین زیاد است.داروهایی که در درمان افسردگی استفاده  می شوند، هیجان های مثبت از قبیل برانگیختگی ایجاد می کنند .اگر چه بررسی ها نشان می دهد که درمان افسردگی با پروزاک و سایر ضد افسردگی ها از نظر مو فقیت در درمان مشابه تأثیر شناخت در مانی است ،اما به علت عوارض دارویی ،نرخ عدم موفقیت و هزینه ی آن ، قابل توجیه برای ساختن  دنیایی شاد تر نیستند (آرگایل،۲۰۰۱ ترجمه گوهری و همکاران،۱۳۸۳ ).

 شادی در نظریه مزلو[۱۷]

تجربه کردن لحظات اوج ، یکی از شیوه هایی است که منجر به شادی عظیم در انسان می شود .مزلو ،پژوهش نظام داری را در زمینه آن دسته از تجربه هایی انجام داد که به واسطه شادی و لذت وافر متداعی با آنها ،درحافظه مردم رسوخ کرده بود.برای خود مزلو ،گوش دادن به موسیقی کلاسیک مخصوصا” آثار باخ وبتهون ،برای لحظات اوج لذت را به وجود می آمد. وقتی مزلو از ۱۹۵ نفر خواست تا تجربه های اوج خود را توصیف کنند ، متوجه شد تجربه های اوج برای آن ها تا حدودی اسرار آمیز بوده است. دو مورد از رایج ترین تجربه های اوج ،تجربه های ناشی از رابطه جنسی و موسیقی بود . سایرعوامل ذکر شده عبارت بوده ا ز: نیل به برتری و کمال واقعی . زنان نیز از داشتن تجربه های اوج بعد از تولد فرزندشان خبر دادند البته این تجربه های ، بیشتر برای بزرگسالان مفهوم دارد و چون سن ، یکی از عوامل مهم در تجربه شادی است ، بدیهی اس که لذت در دوران کودکی به هیچ وجه شباهتی به لذت در دوران نوجوانی و میانسالس ندارد .

یکی دیگر از عوامل قابل بررسی ،جنسیت  است .شواهدی وجود دارد که نشانت  می دهد ، کودکان با جنس های متفاوت ، ا ز فعالیت های متفاوتی لذت می برند (عابدی،۱۳۸۳).

 شادی از دیدگاه مارتین سلیگمن

در آواخر ماه می ۲۰۰۴ سازمان آموزش و پرورش ،فراخوانی برای پیشنهادها به عنوان بخش ابتکار ی آموزش ،ارئه داد و آنان به دنبال راهکارهایی جهت رهایی از فشارهای ذهنی بیمار ی در محیط های آموزشی بودند .

گروه پژوهشی به سر پرستی سلیگمن ،با ارائه روانشناسی مثبت و راهکارهایی جهت افزایش شادمانی ،وارد عمل شد .سازمان آموزش و پرورش آمریکا برای آموزش روانشناسی مثبت در نهمین دوره ،مبلغ ۸/۲ میلیون دلار پرداخت کرد . هدف از تخصیص مطلوب مالی اخیر ،این بود که پژوهش و بررسی در رابطه با رفتارهای مثبت و کیفیت ایجاد آن می تواند به دانش آموختگان از نظر احساسی و آکادمیکی کمک نماید و چنانچه فرضیه های این پژوهش به تٲیید می رسید به عنوان یک الگوی ملی برای افزایش روحیه دانش آموختگان در سیستم آموزش و پرورش در می آمد .در این پژوهش ، است هر چند ترکیبی از این سه مسیر ایده آل تر است .به نظر سلیگمن زندگی ،لذت،شادی ها و خوشی های سطحی را به ارمغان می آورد و برای همین است  بسیار ی از مرد م شبیه به هم ، این نوع زندگی را داند .همچنین از نظر او بزرگتر ین اشتباهی که مردم در غرب مرتکب می شوند این است که جذب نظریه شادی هایی وودی که فقط خندیدن و لبخند زن زیاد است،می شوند.

وقتی یک زندگی ،فقط وابسته  به لذت ها و خوشی های آنی باشد فقط بعضی درجات شادی را ارائه می دهد و این متقابلا” نارضایتی فراوان در خود ایجاد می کند .به زعم وی،برای اینکه به طور جدی شاد باشیم و خوشحال زندگی کنیم ، باید چشمانمان را به سوی یک زندگی خوب باز کنیم و برای انجام این عمل لازم است ما قدرت های امضاء خود که همان پشتکار و استقامت است را شناسایی کنیم. سلیگمن می گوید ،اگر ما یک با رقدرت خودمان را آزمون کنیم و در واقع، نیروهای خود را بشناسیم و آن ها را به کار بگیریم ٬استفاده بیشتر آن ها باعث می شود در زندگی روزمره ،احساس شادی و رضایت کنیم.

به کار گیری نقاط قوت در کار و زنگی اجتماعی ،سبب می شوند ما به آنچه که سلیگمن آن را زندگی خوب می نامید نایل شویم و وقتی ازآن ها برای کمک به دیگران استفاده کردیم ما به  سمت زندگی معنا دار سوق داده می شویم .در واقع،زندگی معنادار ناشی از اثر نیروی شما در ارتباط با چیزهایی است که باور دارید و این زندگی فراتر از یک زندگی معمولی است.

سلیگمن (۲۰۰۴)طی پژوهشی ،رابطۀ سبک زندگی ومیزان شادکامی و رضایت از زندگی ۱۵۰ نفررا با سه پرسشنامه متفاوت که هر یک،یکی از انواع زندگی (مطبوع ،خوب ،معنا دار )را مورد سنجش قرار می داد٬بررسی کرد.اودریافت که هم زندگی خوب وهم زندگی معنادار٬هردوبا رضایت از زندگی وشادکامی ٬همبستگی دارندولی به طورحیرت انگیزی ،این همبستگی درزندگی معنا دارقوی تر بود.

مونتایرنیزاجزای تشکیل دهنده شادی راشامل سه بخش می داند:

الف-تأثیرات ژنتیکی :مردم با میزان معینی شادی که ناشی از ویژگی های شخصیتی آن هاست و خصوصیاتی که از پدر و مادر به ارث برده اند،به دنیا می آیند و آن سطح ا ز شادی است که فرد می تواند در غیاب سایر عوامل داشته باشد.برآورده های علمی نشان می دهند که دامنه  شادمانی یک شخصی از لحاظ ژنتیکی٬ حدود ۵۰ درصد تعیین شده است.

ب-شرایط و کیفیت های زندگی ،دومین جزءتشکیل دهنده ی شادی هستندکه شامل:تاریخچه ی فرد ی وضعیت زندگی ،اشتغال،امنیت شغلی ،وضعیت تٲهل،در آمد،سلامتی ،میزان مذهبی بودن و مواردی از این قبیل است برای مثال ،افرادی که ازدواج کرده اند،حقوق خوب دارند،امنیت دارند و از سلامت و عقاید مذهبی برخوردارند ،از لحاظ شاد بودن ،در وضعیت بهتر ی هستند .

ج-سومین جزء از اجزای شادی ،افعال اختیاری می باشند که می توانند در سه گروه طبقه بندی شوند:

۱-فعالیتهای رفتاری :از قبیل داشتن ورزش منظم ،داشتن روابط جنسی مطلوب ،داشتن روابط اجتماعی قوی و مهربان بودن با مردم .

۲-فعالیت های شناختی ؛از قبیل تلاش برای داشتن دیدگاهی واقع بینانه و مثبت نگر به زندگی ،تفکر در مورد ایجاد شادمانی و تلاش برای عمل نمودن به آن .

۳-فعالیتهای ارادی:از قبیل تلاش کردن برای دست یابی به اهداف شخصی ، تلاش کردن برای داشتن زندگی هدفمند و معنا دار (شلدون و لیمبومیوسکی،۲۰۰۳).

پادکست : چطور به یک شخص شاد تبدیل شوید

[pars-player mp3=”https://nazifa.ir/wp-content/uploads/2023/04/شادی-و-موفقیت.mp3″ id=”22702464″]

شادی درنظریه فوردایس

از دیدگاه فور دایس (۲۰۰۰)شادی ،سرور و مسرت ،ارمغان اصلی طبیعت در زندگی به انسان است ،محرک و اهام بخش رفتارهای انسانی است که لایتناهی به نظر می رسد و از ابتدایی ترین تلاش های جسمانی برای بقاء ،تا والاترین موفقیت های علمی و هنری او را در برمی گیرد .شادی ،جرقه حیات بخش زندگی است ، تنها پدیده ای که اندیشه را برای پروراندن ،سرود را برای نواختن و حتی غذا را برای خوردن ،ارزشمند می سازد .به نظر فوردایس ،شادکامی باید تنها گمشده ی انسان در جهان باشد.گذشته از این ها ، اگر موفقیت،شهرت ،سعادت و عشق باعث،سرورنشئد،دیگر به چه دردی می خورند ؟شادی ،یک هیجان مثبت است که توسط لغاتی چون خرسندی ،احساس بهزیستی و رضایت ،توصیف می شود .شادمانی ،پایان ارزشمند عمل انسان و به مفهوم به رضایت کلی نسبت به زندگی خویش است . شادی ،مهمترین پاداش طبیعت در زندگی است.

به زعم وی اگر معتقد باشیم که شادکامی با جنبه های خاصی از شخصیت ،نگرش های افراد و انتخاب هایی که می کنند و میزان و نوع فعالیت هایی که انجام می دهند در ارتباط است ،در این صورت،شادکامی را می توان آموزش داد (فوردایس٬ ۲۰۰۳).ازدیدگاه فوردایس (۲۰۰۳)برای پژوهشگرانی که با امکان پذیری آموزش شادکامی اعتقاد دارند،سه سٶال اساسی مطرح است:نخست اینکه ، آیا ویژگی های خاص شناختی –رفتار ی افرادشاد را که بتوان به دیگران آموزش داد ،می توان جداسازی کرد؟

دوم اینکه ،آیا افراد دیگر،واقعا”می آموزند این ویژگی ها را درخود ایجاد کنندوآنهارادرخودبپرورانند؟سوم اینکه ،اگر این مسأله را آموختند ،آیا در نتیجه شاد تر خواهند شد؟پژو هش های فوردایس در مورد امکان پذیری افزایش شادکامی ازچندین دهه ی قبل آغازشد. در پژوهش های منتشرشده اولیه،سه بررسی انجام شد (فوردایس ،۱۹۷۷)و چندین راهکار افزایش شادمانی تحت شرایط منغییر مورد بررسی قرار گرفتند که همگی آن ها سطح شادکامی افراد مورد آزمایش را ارتقاء بخشیدند.

در مقاله بعدی فردایس (۱۹۸۳)گزارش خود را درمورد چهار آزمایش موفقیت آمیز دیگرارائه کرد که یکی از آنها،بررسی دنباله دار یک مسأله بود و در پنج پژوهش جدید تر ،فوردایس (۱۹۸۳)به مقایسه کلاس های دانشگاه (که فقط در برخی ،شادکامی آموزش داده شده بود)پرداخت و به نتایج بسیار مهمی در مورد افرادی که تحت آموزش شادکامی قرار گرفته بودند دست یافت .نتایج پژوهش دیگر پژوهشگران که به استفاده از راه کارهای مشابه فوردایس پرداخته اند ،مؤیدافزایش شادکامی از طریق آموزش است (آرگایل وهمکاران،۲۰۰۳).

نگاهی اجمالی به اعطلاعات جمع آوری شده در زمینه شادکامی ،نشان می دهند که تا کنون شادمانی را با عواملی همچون موفقیت ،طبقه اجتماعی ،سلامت جسمانی ،موقعیت شغلی ،شرایط اقتصادی و سیاسی خوب ،درآمد کا فی و شاید مهم ترازهمه عوامل تعیین کننده ی ژنتیکی ، مرتبط است که تغییر چشم گیر این موارد ، به ندرت در محدوه توانایی یک فرد می باشد با این حال ، ویژگی های خاصی وجود دارند که بارها و بارها در طی سالهای متمادی در پژوهش ها ، نمایان شده اند  نشان دهنده آن است که این ویژگی ها،ارتباط پایایی با شادکامی به دست داده اند و از نظر فوردایس  یک مبنای پژو هش های برای بررسی آموزش شادکامی می باشند(فوردایس ،۲۰۰۳) .

مردم به طورمتفاوت وآشکاربه خیلی ازچیزها ازپایین ترین تا والاترین،ارزش وبها می دهند ودر کل، دلیل ارزش دادن به آن ها را،نتایج و پیامدهای لذت بخش وشادی آورآن ها می دانند.ماباید سعی کنیم بفهمیم چه چیزی باعث شادی خواهد شد. پی بردن به اینکه چه چیزی شادی ماراافزایش می دهد، توانای مارابه منظور رسیدن به آن ،بالا می برد.ما مغزهای بزرگی داریم که درمقایسه با حیوانات می توانیم آینده راپیشاپیش ببینیم،درصورتی که گونه های قبلی ما درچند میلیون سال قبل،توانایی آن رانداشتند پیش بینی کردن ،یک امر واقعی نیست وحتی دربعضی مواقع وبه لحاظ  قانونی، احمقانه به نظرمی رسد اما به طورکلی این فرصت رابه ما می دهد تایک تعداد ۱۵ نفر از دانشجویا ن نهمین دوره روان شناسی مثبت ،انتخاب شدند و با نظارت دکتر شارون  پارکرو دکتر جین و آنجلا داکورد مورد مداخله روان شناسی قرار گرفتند و به آن ها مطالبی از قبیل ،تمرکز بر روی نقاط مثبت خود، خو ش بینی و دوری از افکار منفی ،بیان احساس های مثبت و منفی ،داشتند وقتی آزاد و قدر دانی و سپاس گذاری آموزش داده شد .نتایج به دست آمده که زیر نظر دکتر کریس پترسون انجام گرفت ، بسیار شگفت انگیز بود نه تنها از میزان افسردگی ،اضطراب و عصبیت افراد کاسته شده بود بلکه شادکانی و رضایت از زندگی به میزان قابل توجهی در آنان ٬افزایش یافت (سلیگمن،۲۰۰۳).

به اعتقاد سلیگمن (۲۰۰۴)هدف اصلی روانشناسی مثبت ،افزایش شادمانی بر روی کره زمین است که شامل دو فراینده است :فراینده نخست ، سنجش معتبر و قابل اطمینان  احساس های مثبت واثرات مثبت آن است که در دهی گذشته این شاخه از روانشناسی گام های مؤثر  وچشمگیری در این خصوص برداشته است.مرحله ی دوم در این فراینده ، طبق بندی علمی است .

تعیین  حدود ژنتیک :شواهدی از این موضوع که شادکامی ما تا حدودی به مسائل ژنتیکی ما بستگی دارد ، حمایت می کند یعنی ما بایک مقدار شادکامی که توسط ژن هایمان تعیین شده اند متولد می شویم .این ژن ها ، حدود ۵۰ درصد شادکامی ما را تعیین می کنند .بنا براین اگر تغییرات غیر منتظره در زندگی ما رخ دهد مثلا” یک بلیت بخت آزمایی برنده شویم یا اتفاق ناگواری برای مارخ دهد ، در حدود یک سال یا بیشتر ، سطح شادکامی ما به نکته تعیینی اش بر خواهد گشت .

موقعیت و شرایط: مدارک و شواهدی وجود دارند که نشان می دهند شرایط و موقعیت هایی که ما در آن زندگی می کنیم درمیزان شادکامی ما مؤثرند و ما همیشه نمی توانیم کنترل زیادی روی آن ها داشته باشیم .

برای مثال ، همیشه نمی توانیم در یک خانه ی مجللی که آرزویش را داریم زندگی کنیم و یا با  ماشین دلخواه خود رانندگی نماییم ،اگر چه مدارک نشان می دهند که این تنها٬ در حدود۸ تا۱۵ درصد شادکامی را تعیین می کند که واقعا” خیلی زیاد نیست.

کنترل اختیاری: سومین عامل ، مهم ترین عامل درمعدله است چون می توانید آن را کنترل کنید و این موضوع تقریبا” شامل قسمت اعظمی از جنبه های زندگی می شود . شما دارای درجه بالایی از کنترل هستید که اعمال و افکارتان و روشی که برای زندگی کردن انتخاب می کنید را در بر می گیرد .شما هستید که در مورد چیزی فکر می کنید ،انتخاب می کنید و در گذشته ، حال و آینده ،عمل می نمایید و به نظر می رسد تأثیر مهمی بر روی اینکه چگونه شاد باشید دارند و این بالای ۴۲ درصد می توان باشد.

به اعتقاد سلیگمن (۲۰۰۴)سه مسیر به سوی شادمانی وجود دارد که او آنها را با نامه های «زندگی لذت[۱۸]»، «زندگی خوب[۱۹]»و«زندگی معنا دار[۲۰]»می نامد .بعضی از این مسیر ها، بهتر از دیگری نگاه اجمالی به  پیامد ها و نتایج طولانی مدت از کارهایمان داشته باشیم و آنها را ارزیابی کنیم تا از یپامدهای بعدآن ها دوری کرده و پیاد های خوب آ نها را افزایش دهیم.

مغز انسان متشکل از قسمت هایی است که برای هر موقعیتی ،بهترین چیز مناسب با آن موقعیت رابه ارمغان می آورد اما مردم نمی دانند دارای این توانایی هستند.ما دنیا را خلق می کنیم زیرا فرصت زیادی برای زندگی کردن داریم وعلیرغم این که بسیار ی از وقایع ،ماورای کنترل ماهستند ،مانیز توانایی  کنتعرل رفتارهایمان را در یک جهت و موقعیت مشخص تا حدود زیادی دارا هستیم . بنا براین پیامد های حسی ناشی از وقایع ،به عهده ی ماهستند.

افکارما کنترل کننده احساس هایمان هستند و ما تا حد زیادی کنترل افکار خود را داریم ،بنا براین ما هستیم که شادی را انتخاب می کنیم  و یاآن را کنار می گذاریم . شیوه تفکر ما  در مورد یک موقعیت است که نحوه رفتار ما را درآن موقعیت ، شکل  می دهد . بنابر این چگونگی رفتار ما دررابطه با یک موقعیت ،بر اساس واقعیت عینی آن نیست بلکه بر اساس ارزیابی ذهن ماازآن موقعیت است .

۲-۳-۵ عوامل تأثیر گذار بر شادکامی

در بررسی ومطالعه ی حالات و پدیده های مختلف ، بیان عوامل ایجاد کننده و تأثیر گذار  بر آنها، ضروری به نظر می رسد. شادی انسان از عوامل متعدد تأثیر می پذیرد. شاید در نگاه اول بیشتر افراد، ثروت را به عنوان عامل اصلی شادی نام ببرند و گاهی نیز سلامتی، تحصیلات و ازدواج را به عنوان علل اصلی شادمانی ذکر می کنند.

تحقیقات گسترده ای در خصوص ارتباط بین عوامل دموگرافیکی و محیطی با شادمانی صورت پذیرفته است. سرآغاز این تحقیقات و مطالعات را می توان در مروری که ون هون و همکاران ( ۱۹۹۴ ) بر روی ۶۰۳ مورد از چنین مطالعاتی در ۶۹ کشور انجام دادند،ردیابی نمود.

تفاوت های جنسیتی

مطالعات زیادی در مورد تفاوت های جنسیتی و شادی وجود دارد. داینر و همکاران  (۲۰۰۲)دریافتند میانگین شدت عواطف زنان نسبت به مردان در یک مقیاس ۱-۶  نمره ای ۳۴/۴  در مقابل ۸۸/۳ می باشد. این ممکن است به این خاطر باشد که زنان هم رو ابط اجتماعی بیشتری دارند و هم در روابط اجتماعی ، خود را بیشتر ابراز می کنند.

میزان نشاط زنان و مردان برابر است. اما هنگامی که افسردگی را در نظر می گیریم موضوع تا حدودی پیچیده می شود. به این نحو که با وجود شادی یکسان زنان و مردان افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. تبیین داینرر و همکارانش در این مورد این است که زنان هم عاطفه ی منفی و هم عاطفه ی مثبت بیشتری را تجربه می کنند. بنابراین برآیند این دو عاطفه ، شادی زنان و مردان را یکسان می سازد ( داینر و همکاران ، ۲۰۰۲ ).

منابع شادی برای دو جنس متفاوت است. مردها بیشتر به وسیله ی خودشان ، شغلشان و رضایت اقتصادی تحت تأثیر قرار می گیرند، زنان بیشتر به وسیله فرزندانشان و سلامتی خانواده شان تحت تأثیر قرار می گیرند. زنان میزان عواطف منفی و افسردگی بیشتری را در مقایسه با مرادن گزارش می کنند و بیش از مردان به دنبال این اختلافات بر می آیند . ولی با این حال مردان و زنان میزان مشابهی از رضایت کلی را گزارش می کنند. علت آن احتمالاً این است که زنان پذیرش بهتری نسبت به عواطف منفی خود دارند. در حالی که مردان داشتن چنین عواملی را انکار می کنند.

درآمد

اکثر افراد بر این عقیده اند که افراد با درآمد بالا بیش از افراد با درآمد پایین شاد هستند، اما ارتباط به آن اندازه که تصور می شود آشکار و صریح نیست ( آیزنک ،۱۹۹۰،ترجمه فیروز بخت  و بیگی ، ۱۳۷۵ ).

در مجموع، یک هم بستگی معنا دار اما ضعیف ( ۱۲% ) بین میزان درآمد و شادکامی در یک نمونه مصرف از جامعه آمریکا به دست آمده است.تأثیر درآمد بر شادی کم است. یک گروه از افراد بیشتر از ۱۲۵ میلیون دلار با یک گروه کنترل از همان منطقه جغرافیایی که به طور تصادفی انتخاب شده بودند مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان داد کسانی که بسیار غنی هستند تا حدی نسبت به افراد گروه کنترل شاد ترند و اما هم پوشی قابل توجهی در توزیع گروههای ثروتمند وفقیر وجود دارد. به طور کلی افراد ثروتمند، شادتر از افراد فقیرند. اما میزان آن کم است.

با توجه به مطالعات صورت گرفته در ایالات متحده و دوزاده کشور اتحادیه اروپایی خاطر نشان کرد که :

۱- پول شادی می آورد ولی اثر آن محدود بوده و گاهاً به لحاظ آماری معنا دار نیست.

۲- بیکاری افراد را ناشاد می کند به ویژه زمانی که با از دست رفتن منبع درآمد همراه باشد.

ازدواج

پژوهش های متعددی حاکی از این است که افراد متأهل شادتر از افراد مطلقه، مجرد، متارکه کرده، و یا همسر از دست داده می باشند ،هم چنین متأهلان دارای فزند شادتر از متأهلان بدون فرزند هستند. ازدواج به لحاظ تجربه عواطف مثبت منافع بیشتری برای مردان در بر دارد ولی میزان رضایت از زندگی در بین زنان و مردان متأهل یکسان است. بسیاری از محققین معتقدند که ازدواج به عنوان یک سپر در برابر سختی های زندگی عمل می کند و حمایت های هیجانی و اقتصادی که ایجاد حالات مثبت می کند را ارائه می دهد. ازدواج قوی ترین اثر را بر شادکامی و سلامت روانی و جسمانی دارد و محرومیت از آن بسیار آشفته ساز است(عابدی،۱۳۸۳).

سن

تحقیقات نشان می دهد ۳۸% افراد در بیست سالگی، خود را بسیار شاد توصیف می کنند در حالی که ۳۱ % افراد در سی سالگی و ۳۰ % کسانی که در چهل و پنج سالگی به سر می برند، چنین احساسی را بیان کردند. تنها ۸ %  افرادی که در بیست سالگی به سر می برند ، نسبتاً شاد نیستند. این میزان هر ده سال افزایش می یابد و برای افرادی که در پنجاه سالگی به سر  می برند به ۱۷ % می رسد. بر اساس بررسی های مختلف رضایت مندی و عاطفه نسبت افزایش سن کمی افزایش می یابد و عاطفه منفی با افزایش سن کاهش می یابد و این هر دو مورد در مردآن بیشتر است (عابدی،۱۳۸۱).

 

تحصیلات

تحقیقات حاکی از وجود یک هم بستگی معنادار اما کم بین میزان تحصیلات و شادکامی
می باشد. با گذشت زمان نقش تحصیلات بر شادکامی در ایالات متحده کمرنگ تر شده است. بخش اصلی از ارتباط بین تحصیلات و شادکامی از هم بستگی تحصیلات با موفقیت شغلی و درآمد ناشی می شود . جالب تر این که آنها معتقدند که تحصیلات اگر منجر به انتظاراتی شود که نتوان آنها را برآورده ساخت ممکن است حتی با شادکامی تداخل کند ، بنابراین فاصله بین هدف و دستیابی به آن را افزایش می دهد(عابدی ،۱۳۸۲).

ارتباط بین تحصیلات و شادی مثل ارتباط بین ثروت و شادی است. یعنی در کل نمی توان گفت هر چه تحصیلات بالاتر شاد کامی بیشتر می شود،ولی از آنجا که ممکن است افراد با تحصیلات بالاتر حد اقل در حد بر آورده نمودن نیاز های اساسی زندگی، در آمد داشته باشند.بنا براین کم بودن میزان شادکامی آنها ممکن است به این دلیل نباشد، ولی در مجموع بین میزان تحصیلات و  شادی ارتباط حتمی وجود ندارد ( عابدی ، ۱۳۸۴).

رضایت شغلی

تصور عموم بر این است که افرادی که مشاغل جالب و پر درآمد دارند از افرادی که شغل یکنواخت و کم درآمد دارند شادتر هستند. اگر چه این دیدگاه تا حدودی صحیح است اما در بین افرادی که شاغل هستند و افرادی که بیکار هستند ، تفاوت بسیار بیشتری از لحاظ شادی وجود دراد. نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که فقط ۱۰ % افراد بیکار در مقایسه با ۳۰ % جمعیت معمولی خود شان را خیلی شاد می دانند ( آیزنک ،۱۹۹۹،ترجمه فیروز بخت و بیگی ، ۱۳۷۵ ).

بیکاری، بر هر جنبه ای از شادکامی از قبیل عاطفه مثبت، رضایت از زندگی و عاطفه منفی تأثیر گذار است. همچنین افسردگی، خودکشی، بی تفاوتی و عزت نفس پایین از پیامدهای بیکاری می باشند که جنبه های مختلف شادکامی پایین هستند (آرگایل، ۲۰۰۱،ترجمه گوهری و همکاران،۱۳۸۲).

مهمترین عامل تعیین کننده رضایت شغلی و شادی، خود مختاری یا میزان استقلال و آزادی در برابر کنترل مستقیمی است که شغل فرد به همراه دارد.رضایت شغلی یکی از عوامل تأثیر گذار بر شادکامی افراد است. میهالی[۲۱] ( ۱۹۹۷ ) برای اولین بار مفهوم فلو[۲۲] را وارد ادبیات شادکامی کرده است. فلو به معنای لحظات فوق العاده نشاط انگیزی است که آن چه فرد تجربه می کند، آن چه آرزو می کند و آن چه فکر می کند با هم هماهنگ هستند. وی معتقد است که مردم شادی بیشتری را در هنگام کار تجربه می کنند و چنین می نماید که رضایت شغلی یکی از مهمترین پیش بینی کننده های شادکامی باشد( آیزنک،۱۹۹۹، ترجمه فیروز بخت و بیگی، ۱۳۷۵).

 

سلامتی

سلامتی و نشاط با یکدیگر ارتباط دارند. سلامتی خوب همانند شادکامی و خوشبختی بستگی به ذهن دارد و به عبارت دیگر بستگی به این دارد که چه نگرشی در سر دارید. آنچه به واقع سلامتی را افزایش می دهد پیام های ناخود اگاهی است که همه روزه به ذهن خود مخابره می کنید. انسان شاد و مثبت تا حدود زیادی از سلامتی خوبی برخوردارند، زیرا ذهن خود را با افکاری پرمی کنند که باعث تولید اندورفین در بدن آنها می شود و این امر سلامتی را افزایش می دهد. بر عکس افکار و احساسات منفی در بدن انسان تولید سم می کند که برای انسان مضر است ( علیپور وهمکاران ،۱۳۷۹)

سلامتی و شادکامی با یکدیگر ارتباط دارند. برخی از تحقیقات از جمله مطالعات عبادی پور و همکاران ( ۱۳۷۹ ) بیانگر این نکته هستند که شادی  دستگاه ایمنی را تقویت می کند و تقویت دستگاه ایمنی سلامت فرد را بهبود می بخشد.ون هون[۲۳] (۱۹۹۴ ) نیز ارتباط شادکامی با سلامت را چنین بیان می کند که : اولاً فقدان شادکامی استرس زا است و استرس می تواند بیماری های خطرناکی تولید کند.ثانیاً شادکامی برای رشد روانی فرد لازم و مفید است، زیرا شادکامی به شخص کمک می کند که با فشارهای روحی مقابله کند از آنجایی که فقدان سلامتی موجب مختل شدن فرآیند دستیابی به اهداف می گردد از تأثیر منفی بر شادکامی برخوردار است ( ون هون ، ۱۹۹۴ ).

مذهب بررسی های اخیر این واقعیت را ثابت می کند ایمان می تواند منجر به شادی و زندگی شادتر شود. بررسی هایی که توسط محققان و سازمان هایی از قبیل گالوپ[۲۴] انجام گرفته نشان داده اند که افراد مؤمن و متدین از افراد غیر متیدین احساس شادی و رضایت از زندگی بیشتری دارند. مطالعات نشان داده اند ایمان نه تنها باعث احساس شادی بیشتر می شود، بلکه ایمان دینی قوی به انسان کمک می کند که با مواردی مثل کهولت سن، بحران های شخصی و یا بیماری های نا علاج بهتر و مؤثرتر کنار بیاید. (عابدی،۱۳۸۳ ).

 

اوقات فراغت و تفریح

تفریح می تواند منجر به شادی شود و این بدان معناست که فعالیت های تفریحی آن چیزی است که افراد خودشان آزادانه انتخاب می کنند، آنها چیزهایی را انتخاب می کنند که از آن لذت می برند. از آن جا که تفریح تحت کنترل ما قرار دارد و به راحتی می توان آن را تغییر داد، اهمیت زیادی دارد .تعطیلات نیز منبعی از شادی و آرامش است .

شواهد قطعی مبنی بر این است که معمولاً روزهای تعطیل موجب شادی کلی انسان می شود، وجود دارد، احتمالاً فعالیتهای تفریحی به این علت بر شادی مردم تأثیر می گذارد که مردم اوقات زیادی را خارج از محیط کار و سایر تعهدات فشار زا می گذرانند . هم چنین معلوم شده است که روزهای تعطیل موجب افزایش عاطفه مثبت نمی شود، بلکه کاهش چشم گیری در عواطف منفی  ایجاد می کند. فایده اساسی تفریح ، اثر فوری آن بر عاطفه مثبت است . تفریح ، باعث افزایش عاطفه مثبت می باشد. تفریح تأثیر زیادی بر همه ی جنبه های سلامت و به خصوص بر عاطفه مثبت و نیز بر سلامت روانی و جسمی و تا اندازه ای کمتر بر خود شادی دارد. تأثیرات تفریح بر شادی را می توان تا حدودی به وسیله ی رضایت مندی اجتماعی که به وسیله تفریح حاصل می شود تبین کرد(پاشا شریفی و همکاران،۱۳۸۵).

موفقیت و تأیید اجتماعی

عزت نفس ارتباط نزدیکی با شادی دارد و همان طور که مشخص است یکی از شایعترین منابع لذت محسوب می شود . موفقیت و تأیید اجتماعی  مهمترین منبع شادی است؛ البته عزت نفس تا حدودی به ارتباط با دیگران وتا حدودی به عملکرد موفقیت آمیز بستگی دارد(آرگایل ،۲۰۰۱،ترجمه گوهری و همکاران،۱۳۸۲).

چطور امید را در خودمان تقویت کنیم ( ۵ راهکار قطعی)

این مقاله بر اساس پژوهش های دانشگاهی نگارش شده است :

فهم امید با استفاده از ارزیابی های رسمی

اسنایدر و همکاران (۱۹۹۱) برای اندازه گیری امید، مقیاس های مختلفی ایجاد کرده­اند. اندازه گیری امید صرفا به منظور کمی کردن امید مراجع انجام نمی گیرد. در واقع این ارزیابیهای رسمی اگر به شیوه مناسبی انجام گیرد، می تواند اطلاعات بیشتری در مورد این سازه و ارتباط آن با وقایع جاری در اختیار مراجع قرار دهد.

تبیین نتایج مقیاس­ها برای مراجعان می تواند درک آنها را از نظریه امیدو مؤلفه های تشکیل دهنده آن افزایش دهد (اسنایدر، ۲۰۰۰).

 

 

پیوند امید

بوردین (۱۹۷۶) اتحاد درمانی را یک رابطه یکپارچه با سه مؤلفه در نظر می گرفت : تکالیف، اهداف و پیوند. تکالیف : افکار و رفتاری هستند که در جلسات درمان مفاد فرآیند درمان را تشکیل می دهند.

اهداف : پیامدهای مطلوب و مورد نظر مداخله هستند. پیوند دلبستگی شخصی مثبت و پیچیده بین مراجع و درمانگر است که با اعتماد و احترام متقابل شخص مشخص می شود. در روش های درمانی مختلف بر هر یک از این سه مؤلفه تاکید می شود. در امید درمانی، پیوند امید با تأکید بر هر سه جنبه اتحاد درمانی به دست می آید. امید و اتحاد درمانی، به طور قابل ملاحظه­ای با یکدیگر هم پوشی دارند. مولفه­ی اهداف در اتحاد درمانی همان تفکر هدف در امید است. تکالیف، همان گذرگاهها هستند و پیوند، همان عامل است.

 

بنابراین آنچه رابطه مراجعه و درمانگر را بهتر کند می تواند باعث القای امید شود. در نظر گرفتن انتشارات مراجع می تواند امید به تغییر و پیوند درمانی را غنی کند. پیوند امید، شکلی از اتحاد درمانی قوی و روابط بین فردی امیدوارانه است که مراجع را در بافت امیدوارانه قرار می دهد و پایه و اساس چارچوب خانه امید را بنا می نهد (اسنایدر، ۲۰۰۰).

 مرحله دوم : افزایش امید

یکی از اهداف امید درمانی تغییر شیوه های عادتی وغیر مولد تعیین اهداف مساله ساز است. درمانگر نمیتواند تنها ازطریق تغییر بینش مراجع و آشنا کردن او با اصول و مفاهیم نظریه امید به این هدف دست یابد. برای تغییر الگوهای مزمن و خودکار تفکر، تمرین لازم و ضروری است.

تکنیک های امید درمانی به درمانگران کمک می کند توانمندی های مراجع را شناسایی کرده و کارآیی آنها را در حیطه­های لازم افزایش دهد. در این درمان، درمانگر با استفاده از ابزارهای درمانی شناختی ـ رفتاری، متمرکز بر حل مسأله و روایتی به منظور افزایش امید، مداخلات شبه آموزشی ارائه کرده و این امکان را برای مراجع فراهم می کند تا به تمرین مهارتهای مربوط به افزایش امید بپردازد. این تکنیک­ها عبارتند از :

 

۱) راهکارهایی برای ایجاد هدف

تکنیک هایی که در زیر به آنها اشاره می شود به منظور افزایش توانایی فرد برای تولید، شفاف سازی و تعریف اهداف و در نتیجه  ایجاد افکار هدف موثرتر، طراحی شده است. آنچه که حائز اهمیت است، ایجاد اهدافی است که هم عملی هستند و هم روشن (مک درموت و اسنایدر، ۱۹۹۹).

تکنیک ۱ : فراهم کردن ساختاری برای اهداف روشن، مراجع ممکن است در ایجاد اهداف اساسی با مشکل مواجه شده باشد.

این تکنیک به مراجع کمک می کند تا با ایجاد فهرستی از ابعاد جاری زندگی که برایش اهمیت دارند به بررسی ابعاد مختلف زندگی خود بپردازد و در مورد میزان رضایت خود از هر یک از آنها بحث کند. داستان های مراجع در مورد هر یک از این حیطه ها می تواند اطلاعاتی را برای ارزیابی فراهم کند. ضمن اینکه به خودی خود ارزش درمانی نیز دارند وقتی حیطه های مختلف زندگی فرد به صورت داستان مورد بحث قرار می گیرند، شناسایی توانمندی ها و حیطه های مسأله ساز تسهیل می شود (اسنایدر، ۲۰۰۰).

تکنیک ۲ : مطرح کردن اهداف روشن و عملی : وقتی حیطه های مهم شناسایی شدند، درمانگر و مراجع باید در ایجاد اهداف روشن و عمل یبا یکدیگر تشریک مساعی کنند. بیان اهداف با دقت و صراحت هر چه تمام تر بسیار سودمند است. یک هدف مبهم مثل « می خواهم احساس بهتری داشته باشم» به احتمال کمی می تواند به سرانجام برسد، زیرا فهمیدن اینکه از کجا باید شروع کرد بسیار دشوار است. اهداف برای اینکه کاملا کارا و موثر باشند باید به صورت متمرکز شده و خاص درآیند.

یافتن اهداف عملی شبیه آوردن یک شیء دور به کانون دید است. مثلا هدف غیرشفاف « داشتن احساس بهتر» میتواند با بررسی سؤالاتی همچون « اگر احساس بهتری داشته باشید چه کاری انجام خواهید داد؟ رفتارتان چه تفاوت هایی خواهد داشت؟  زندگی روزانه شما چه تغییری خواهد کرد؟ شفاف تر می شود (اسنایدر، ۲۰۰۰).

اهداف هم چنین باید به طور مثبت بیان شوند. برای مثال، « می خواهم کمتر با همسرم مشاجره کنم» دارای چهارچوب روشن و واضحی است. اما کانون منفی آن، پیدا کردن گذرگاه عملی را دشوار می کند. این هدف هیچ رفتار مثبتی را ارائه نمیکند که فرد بتواند برای تغییر موقعیت انجام دهد. علاوه بر این کم شدن مشاجرات لزوما نشان دهنده بهتر شدن رابطه نیست.

به عبارت دیگر فرد می تواند با چهارچوب بندی مثبت هدف، مثل صرف کردن زمان بیشتر با یکدیگر، مرکز توجه خود را از کاهش رفتار منفی به افزایش رفتار مثبت تغییر دهد. این رویکرد به نوبه خود فرد را قادر می سازد تا یک فرآیند تغییر مثبت را آغاز کند (اسنایدر، ۲۰۰۵).

۲) توسعه و تغییر افکارگذرگاه

جانشین در این زمینه می تواند مفید فایده باشد. شناسایی گذرگاههای جانشین، یک مهارت شناختی است که نیازمند تفکر انعطاف پذیر و خلاقیت است. در این مورد درمانگر می تواند با وادار کردن مراجع به تهیه یک فهرست جامع از همه مسیرهای ممکن و به بحث گذاشتن آن، همه توانایی های او را به چالش بکشد (اسنایدر، ۲۰۰۰).

تکنیک ۳ : ایجاد یک سناریوی درونی : افراد می توانند یاد بگیرند تا گام های خود به سمت هدف را به صورت ذهنی اجرا کنند به طوری که گویی مشغول تماشای خود در یک فیلم سینمایی هستند.

 

۳) ایجاد و حفظ عامل

فرد ممکن است اهداف و گذرگاههای عملی تولید کند اما اهداف هم چنان تحقق نایافته باقی بمانند. آنچه که برای تکمیل این فرآیند لازم است عبارت است از توانایی ادراک شده برای شروع و تداوم حرکت در طول مسیر، یعنی همان عامل. افکار عامل، نیروی انگیزش لازم برای پیشرفت به سمت هدف را تأمین می کند.

 

یک راه حل کلیدی برای افزایش عامل، کمک به مراجعان برای خودشناسی است تا بتوانند انگیزش شخصی خود را افزایش دهند. سوال هایی مثل « من در گذشته چطور برانگیخته می شدم؟ چطور انگیزه خود را حفظ می کردم؟ و چطور به موانع غلبه می کردم؟»

 

می تواند بسیار مفید فایده باشد (اسنایدر، ۲۰۰۵).

 

تکنیک ۴ : جستجوی داستان های امیدوارانه : یک شیوه روایتی خاص که می تواند برای هدایت عامل مفید باشد تصویرسازی مثبت است.

این روش بسیار شبیه ایجاد فیلم سینمایی درونی است در این شیوه از فرد خواسته می شود تا یکی از داستان های شخصی و خوش بینانه گذشته خود از فرآیند مشخص کردن هدف، شروع فعالیت برای رسیدن به آن، غلبه بر موانع و در نهایت دستیابی به آن را بیان کند.

با استفاده از این روش دمانگر می تواند میزان تفکر عامل مراجع را ارزیابی کند. ضمن این که چنین داستان هایی تفکر عامل را ایجاد کرده و افزایش می دهد. درمانگر برای شناسایی این که مراجع چگونه حرکت به سمت هدف را آغاز کرد، ادامه داده و برای رسیدن به آن تلاش کرده به شیوه بیان داستان­ها دقت می کند.

مواردی چون تن صدا، میزان کنترل احساس شده و چگونگی غلبه بر موانع به دقت بررسی می شوند. فرآیند به بحث گذاشتن داستان­های امیدوارانه گذشته می توانند به جهت گیری مراجع به سمت چهارچوبی مثبت کمک کند (ریسکیند و همکاران، ۱۹۹۶).

تکنیک ۵ : یافتن روزنه امید : گاهی افراد نمی توانند یک داستان امیدوارانه در زندگی خود پیدا کنند و بیان می دارند که هیچ چیز مثبتی در زندگی آنها رخ نداده است. در چنین مواردی جستجوی داستان های امیدوارانه شخصی برای استفاده به عنوان نقطه شروع، بسیار دشوار است. البته باید مراجع را ترغیب کرد تا راههای مختلف را امتحان کند.

برای مثال در این مورد یک نقطه شروع دیگر می تواند این باشد که از او بخواهیم به یک عنصر مثبت در موقعیت های مختلفی که در طول روز رخ می دهد بیندیشد.

در این تکنیک از فرد خواسته نمی شود که همه جنبه های مثبت یک موقعیت را مشخص نماید. بلکه از او خواسته می شود فقط یک جنبه مثبت را پیدا کند. باید همواره بر این نکته تأکید شود که تمرین، کمک بزرگی به یافتن روزنه­های امید می کند و نباید در صورت پیدا نکردن یک روزنه امید، این مسیر را رها کرد (ریسکیند و همکاران، ۱۹۹۶).

تکنیک ۶ : الگوی ABD : گاهی اوقات مشکل اصلی این است که فرد نمی تواند بر موانع غلبه کند. آنچه که اغلب در چنین شرایطی لازم است، تشخیص این واقعیت است که آیا موانع، حقیقی و حاصل حقایق تلخ و غیر قابل تغییر زندگی هستند یا حاصل افکار منفی.

در مواردی که موانع حاصل حقایق تلخ و غیر قابل تغییر زندگی هستند. اهداف و گذرگاهها باید تغییر یابند. در مواردی که موانع حاصل افکار منفی هستند افکار باید تغیر یابند. برای مبارزه با این افکار غیر مولد فرد نیازمند مهارتهایی است.

مراجعان می توانند با استفاده از تکنیک هایی همچون الگوی ABC سلیگمن، راههایی برای افزایش افکار مثبت و به چالش کشیدن افکار منفی بیاموزند، در این الگو از فرد خواسته می شود و رویداد فعال کننده را به عنوان یک مشاهده گر بیرونی توصیف کند (A) ، سپس همه باورهای خود را در مورد آن موقعیت بنویسد (B) و در نهایت در مورد پیامدهای خوب و بد این باورها به بحث بپردازد (C) (اسنایدر ، ۲۰۰۰).

 

 

گام دوم : حفظ امید

حفظ امید می تواند به عنوان یک حلقه بازخورد برای فرآیند امید درمانی در نظر گرفته شود. این راهکار، مراجع را ترغیب می کند تا خود، عامل افزایش امید خود باشد (لوپز، اسنایدر و راس ماسن، ۲۰۰۳).حفظ امید را به عنوان جستجوی هدفمندانه و جمع آوری مجدد تلاش های موفقیت آمیز قبلی در زمینه امید توصیف می کند. در این مرحله مراجع تشویق می شود تا با استفاده روزانه از شناخت های امیدوارانه، امید درمانگر خود باشد.

عنصر کلیدی فرآیند حفظ امید توانایی شناخت افکار هدف و افکارمانع است. مراجعان از این افکار به عنوان سرنخ هایی برای شروع فرآیند حفظ امید استفاده کنند. یافتن این سرنخ های باعث شروع یک حلقه بازخورد شناختی می شود که در آن افکار هدف و مانع به عنوان پیام هایی برای شروع فرآیند یافتن و افزایش دادن امید عمل می کند. در این مورد می­توان از تکنیک های خودبازنگری برای پاسخ دادن به این سرنخ های و تسهیل حفظ امید استفاده نمود (اسنایدر، ۲۰۰۰).

درمانگر و مراجع با تشریک مساعی می توانند یک چهارچوب شناختی امیدوارانه بسازند و این چهارچوب را با استفاده از ریز مداخلات، بین جلسات و بعد از پایان درمان تداوم بخشند. زمانی که مراجع در طول جلسات درمان در شناسایی افکار هدف و مانع پیدا کرد درمانگر باید او را ترغیب کند تا از این مداخلات کوچک در داخل و خارج از جلسات استفاده نماید. این ریز مداخلات باید بر اساس آنچه که در جلسات درمان انجام شده، توسط درمانگر ومراجع انتخاب شود. نمونه هایی از ریزمداخلات عبارتند از :

 

۱)مرور داستانهای امید مورد علاقه

۲) ایجاد و تکمیل یک یادداشت کوتاه از افکار خودکارف که باعث اصلاح اهداف و مواجهه با افکار مانع می شود.

۳) جستجوی روزنه امید

۴) برقراری ارتباط با شخصی امیدوار برای صحبت کردن در مورد اهداف و موانع جاری

۵) پاسخ دادن به سوالات مقیاس های امید

افزایش آگاهی مراجع از افکار هدف و مانع، الگو قرار دادن نسخه های کامل مداخلات در طول جلسات درمان و استفاده از ریز مداخلات، راههای برای حفظ امید هستند.

 

ادامه تکنیک ها و راه حل های روانشناسان برای حفط و تقویت امید 

تکنیک ها و راه حل های روانشناسان برای حفط و تقویت امید 

این مقاله بر اساس پژوهش های دانشگاهی نگارش شده است :

البته ترک عادتهای قدیمی بسیار دشوار است. علی رغم تکمیل موفقیت آمیز درمان، الگوهای قدیمی تفکر ممکن است مجدداً باز گردند. برنامه ریزی برای لغزش های احتمالی می تواند مانع بازگشت الگوهای قدیمی تفکر شود. یافتن حیطه های دشوار، ایجاد اهداف پس از درمان، آموزش مراجع برای بررسی امید به طور روزانه و برگزاری جلسات حمایتی برخی از راه های تداوم بخشیدن به استفاده از الگوی امید است (اسنایدر، ۲۰۰۰).

در سراسردوره درمان، شناسایی نقاط دشوار در الگوی تفکر مراجع حائز اهمیت است. برای مثال یک مراجع ممکن است بتواند الگوی امید را در اکثر حیطه های زندگی خود به کار گیرد اما در حیطه روابط نتواند. این حیطه دشوار می تواند باعث افت اثربخشی درمان شود. در این مورد تهیه فهرستی از موقعیت هایی که استفاده از ابزارهای امید درمانی در آنها دشوار است می تواند سودمند باشد.

درمانگر و مراجع می توانند برای درگیر شدن در چنین موقعیت هایی برنامه ریزی کنند درمانگر باید این نکته را متذکر شود که عقب نشینی های کوچک به هر حال رخ خواهند داد. اما به معنای شکست نیستند. درمانگر به مراجع آموزش می دهد تا روزانه، امید خود را بررسی کند.

مثلا هر روز در زمان مشخصی به شناسایی سه نوع هدف بپردازد، اهداف کوتاه مدت همان روز (مثل درست کردن غذا)، هدفی برای آن هفته و یک هدف طولانی مدت. در نهایت مراجع می تواند با حضور در جلسات حمایتی الگوی تفکر امیدوارانه را حفظ کند (مک درموت و اسنایدر، ۱۹۹۹).

چطور برنامه توسعه فردی را با موفقیت اجرا کنیم

دانلود mp3

 امید و افسردگی

تشخیص افسردگی بر مبنای نظریه امید

در نظریه امید فرض بر این است که ناکامی در رسیدن به اهداف به صورت مکرر و فراگیر تفکر عامل و گذرگاه و در نتیجه امید را کاهش می دهد و این اولین مرحله ایجاد افسردگی است. از این دیدگاه امید پایین ممکن است زیربنای افسردگی را فراهم کند. در افراد افسرده هم فرایندهای شناختی (تفکر هدف و تفکر گذرگاه)  و هم انگیزش (تفکرعامل) کاهش می یابند.

این افراد احتمال کمتری دارید که بتوانند مسائل را به طور موثر حل کنند. تلاش برای درمان افسردگی با تمرکز بر تفکر امیدوارانه احتمالا باعث بهبود ظرفیت حل مسأله و نشانه های عاطفی خواهد شد (اسنایدر، ۱۹۹۴). تمام نشانه های افسردگی، نشانه های مهمی در توانایی تعیین و تعقیب اهداف هستند.  اسنایدر هر یک از این نشانه ها را بر مبنای مولفه های امید تبیین کرده است.

اولین نشانه افسردگی کاهش علاقه به فعالیت هایی است که قبلا لذت بخش بوده ­اند.

این نشانه هم با تفکر عامل و هم با تفکر هدف در ارتباط است. زمانی که فرد احساس می کند توانایی لازم برای حرکت در مسیر گذرگاهها را ندارد، علاقه او نسبت به فعالیت ها کاهش می یابد. زیرا بدون وجود عامل، تصور انجام و اتمام فعالیت ها غیرممکن است. این نشانه هم چنین تا حدودی با مسدود شدن اهداف در ارتباط است. مسدود شدن هدف باعث می شود که افراد دارای امید پایین علاقه خود نسبت به فعالیت های مسدود شده را از دست بدهند. کندی یا برانگیختگی روانی ـ حرکتی نیز اساساً با عامل در ارتباط است.

افرادی که میزان عامل در آنها پایین است در برانگیختن خود برای حرکت به سمت هدف مشکل دارند و دچار کندی روانی ـ حرکتی می شوند. افرادی که عامل لازم برای شروع فعالیت دارند اما نمی توانند راهی برای رسیدن به هدف تعیین کند دچار برانگیختگی روانی ـ حرکتی می شوند. همچنین مسدود شدن اهداف نیز می تواند در تجربه این نشانه نقش مهمی ایفا کند (اسنایدر، ۲۰۰۰). سومین نشانه افسردگی، یعنی فقدان انرژی و خستگی یک تجربه اصل از عامل پایین است. ناتوانی در برانگیختن خود  و احساس خستگی، مترادف با فقدان عامل است.

این فقدان عامل می تواند به حدی باشد که فرد حتی احساس کند انرژی لازم برای مسواک زدن دندان­ها، خوردن یا رفتن به رختخواب را ندارد. این فقدان انرژی همچنین می تواند با مسدود شدن هدف رابطه داشته باشد. همه افراد به هنگام مسدود شدن هدف، کاهش عامل را تجربه خواهند کرد. زیرا آن را به عنوان نشانه بی ارزش بودن تلاش خود تفسیر می کنند. بنابراین خستگی و فقدان انرژی نیز تا حدودی با مسدود شدن هدف در ارتباطند.

همان طور که فقدان انرژی نشانه اصلی پایین بودن عامل است، ناتوانی در تمرکز نیز نشانه اصلی اشکال در تفکرگذرگاه است. وقتی فرد هدفی را دنبال می کند باید بتواند به اندازه کافی بر آن تمرکز کرده و به خیال بافی در مورد مسیرهایی به سمت آن بپردازد. اما فردی که تفکر گذرگاه کافی بر آن تمرکز کرده و به خیال بافی در مورد مسیرهایی به سمت آن بپردازد.

اما فردی که تفکر گذرگاه کافی و مناسب ندارد، خود را قادر به تمرکز بر راه های رسیدن به هدف نمی داند. خلق افسرده هر سه مولفه­ی امید را دربر می گیرد. پیامدهای هیجانی محصول شکست یا موفقیت ادراک شده هستند بنابراین خلق افسرده محصول مسدود شدن یک هدف مهم است.

عامل پایین نیز در این نشانه نقش دارد زمانی که تفکر عامل مختلف می شود. موانع هدف و رویدادهای منفی بیش ازحد معمول واقعی خود برطرف نشدنی به نظر می رسدند هم چنین وجود این باور که راهی برای برطرف کردن موانع وجود ندارد (تفکر گذرگاه پایین) منجر به ایجاد خلق افسرده می شود (اسنایدر، ۱۹۹۴). یکی از هیجان های منفی که به هنگام مسدود شدن هدف ایجاد می شود، احساس بی ارزشی است. به خصوص اگر فرد باور داشته باشد که بهترین گذرگاه ممکن برای رسیدن به هدف را انتخاب کرده است.

عامل پایین نیز می تواند در این احساس نقش داشته باشد. وقتی فرد به این باور می رسد که حتی برای انجام ساده ترین و یا مهم ترین تکالیف زندگی­اش نمی تواند خود را برانیگزد، دچار احساس بی ارزشی می شود. افکار خودکشی و اقدام به خودکشی اساسا ناشی از مسود شدن هدف است.

زمانی که یک نفر متوجه می شود مهم ترین هدف زندگی اش مسدود شده است، ممکن است گرفتار افکار خودکشی شود. علاوه بر این افکار خودکشی گرا خود را قادر به یافتن گذرگاههای دیگری نمی بینند و فاقد عامل لازم برای تولید اهداف جدیدتر و قابل دستیابی تر هستند.

بنابراین در حالی که مسدود شدن هدف نقش اصلی در ایده خودکشی را ایفا  می کند، افکار عامل و گذرگاه نیز تأثیر بسزایی دارند (اسنایدر، ۲۰۰۰). کاهش یا افزایش وزن و آشفتگی خواب اساساً با مسدود شدن اهداف رابطه دارد. این جلوه های رفتاری شکست در رسیدن به هد، با تجربه هیجانی منفی ناشی از ادراک شکست در ارتباط است. علاوه بر این عامل نقش مهمی در دو نشانه دارد. کاهش وزن با کاهش اشتها و انرژی رابطه دارد.

به عبارتی افرادی که عامل پایین دارند ممکن است انرژی و انگیزه لازم برای فراهم کردن و خوردن غذا را نداشته باشند. بنابراین کاهش وزن ناشی از فقدان تمایل برای رفع حتی حیاتی ترین نیازهای اساسی فرد است. هم چنین ناتوانی در حفظ الگوی خواب کافی ممکن است با کاهش عامل رابطه داشته باشد. پرخوابی ممکن است ناشی ازکاهش سطح بهنجار انرژی داشته و بی خوابی ممکن است با نشخوارهای ذهنی در مورد اهداف مسدود شده ارتباط داشته باشد (اسنایدر، ۱۹۹۴).

 عوامل زمینه ساز افسردگی بر طبق نظریه امید

 

از نظر اسنایدر (۲۰۰۰) عواملی وجود دارد که فرد را مستعد ابتلا به افسردگی بالینی می کند. این عوامل عبارتند از :

۱- مسدود شدن یک هدف مهم یا اساسی : از نظر اسنایدر (۱۹۹۴) هدف، باید حداقل اهمیت را داشته باشد تا بتواند بر تفکر عامل و گذرگاه و هم چنین واکنش های هیجانی تأثیر بگذارد. برای مثال فراهم کردن صبحانه، هدفی است که اهمیت نسبتا کمی دارد و برآورده نشدن آن واکنش هیجانی زیادی ایجاد نمی کند. اما اگر هدف مهمی مثل ازدواج یا کسب مدرک دانشگاهی محقق نشود تأثیر هیجانی بسیار عمیق تری خواهد داشت.

ملامت و افسردگی با انسداد یا عدم تحقق اهدافی رابطه دارد که برای فرد اهمیت بسیار زیادی دارند. اهمیت هدف بر اساس نوع شخصیت فرد و ارزیابی ذهنی او مشخص می وشد. محققان نشان داده اند که برای ایجاد افسردگی عوامل فشارزا باید با آسیب پذیری شناختی و شخصیت فرد تعامل داشته باشد (اسنایدر، ۲۰۰۰).

مثلا فردی با سبک شخصیتی پیوندجو ممکن است پس از مشاجره ای مختصر با همسرش افسرده شود و فردی که به طور متوسط شخصیت پیوندجو دارد ممکن است در مشاجرات شدیدتری دچار افسردگی شود. بنابراین بررسی سطح اهمیت رویداد برای فرد بسیار حائز اهمیت است.

 

اکثر افراد پس از تجربه  رویدادهایی که به طور جهانی منفی و دارای اهمیت بسیار هستند (مثل زندانی شدن)، نشانه های افسردگی را بروز خواهند داد. اما رویدادهایی که چنین نیستند با آسیب پذیری های شناختی و شخصیت فرد تعامل خواهند داشت (اسنایدر، ۲۰۰۰).

۲- انتخاب اهدافی که رضایت بخش نیستند، هدف، یک پیامد مطلوب است که احتمال وقوع آن بیشتر از صفر و کمتر از صد در صد است.

انتخاب اهدافی که فرد از وقوع آن کاملاً مطمئن است یا اهدافی که تحقق آنها غیرممکن است، احتمال وقوع تجربه افسردگی را بیشتر می کند. اگر شانس صد در صد برای رسیدن به هدف وجود داشته باشد. این پیامد، واقعا یک هدف نیست مثلا فردی را در نظر بگیرید که هدف روزانه او این است که از رختخواب بلند شود و تمام روز تلویزیون تماشا کند.

این هدف نسبتا ساده است (مگر مانعی مثل محدودیت های جسمی وجود داشته باشد). بنابراین نمی تواند عاطفه مثبت و احساس موفقیت را در فرد ایجاد کند. از دید نظریه پردازان امید، چنین هدفی پیامدهای هیجانی مثبت را به دنبال نخواهد داشت زیرا فقدان چالش در دستیابی به یک هدفف مزایای دستیابی به آن را کاهش می دهد (اسنایدر، ۱۹۹۴). تعیین چنین هدفی هیچ چالشی ایجاد نمی کند، بنابراین دستیابی به آن نیز انتشارات فرد از توانایی های خود در انجام تکالیف بعدی را تقویت نمی کند هم چنین انتخاب هدفی که احتمال دستیابی به آن صفر باشد نیز می تواند منجر به افسردگی شود.

علاوه بر این وقتی زمان و انرژی برای رسیدن به اهداف غیرقابل دستیابی به هدر می رود فرصت تعیین اهداف جدید و واقع گرایانه محدود می شود و یا حتی از دست می رود بنابراین تعیین اهدافی که بسیار دشوار یا غیر ممکن هستند منجر به افسردگی می شود (اسنایدر، ۲۰۰۰).

۳- انتظار تعمیم یافته برای شکست، از دید نظریه پردازان امید فرآیند و نتیجه نهایی تعقیب هدف، بر ادراکات بعدی فرد در مورد ارزش هدف و قابلیت های خود تأثیر می گذارد. به بیان ساده تر اگر افراد به هدف خود دست یابند، ادراک آنها از اینکه هدف به راستی ارزشمد است و آنها قابلیت های لازم را دارند، تقویت می شود (هم به طور کلی و هم در مورد این هدف بخصوص).

و اگر در دستیابی به هدف موفق نشوند شروع به نا ارزنده سازی هدف کرده و یا توانایی خود برای موفقیت را زیر سؤال می برند (هم به طور کلی و هم در مورد این هدف بخصوص). وقتی فرد مکرراً در دستیابی به اهداف موفق نشود، انتظار تعمیم یافته­ای مزمن پایین است.

چنین افرادی تنبل به نظر می رسند و به سختی می توانند خودشان را برای رسیدن به اهداف برانگیزند و همواره احساس خستگی می کنند. از دید نظریه پردازان امید این خستگی به ۳ دلیل مساله ساز است. اول اینکه چنین افرادی کمتر احتمال دارد به تعقیب اهداف بپردازند زیرا انرژی جسمانی و رونی لازم به دنبال کردن هدف را ندارند.

۴-حتی اگر بر اثر شانس به هدف مطلوب خود دست یابند فاقد عامل لازم برای ارزش گذاری هدف هستند. سوم اینکه چنین افرادی نمی توانند از حرکت در مسیر اهدافشان لذت ببرند. بنابراین رابطه عامل و افسردگی دو طرفه است. عامل پایین، خطر افسردگی را افزایش می دهد و افسردگی عامل موجود را کاهش می دهد (اسنایدر، ۲۰۰۵).

۵- ناتوانی در ایجاد گذرگاه ها

تفکر گذرگاه به دو طریق با افسردگی در ارتباط است. اول اینکه فرد نمی تواند مسیرهای مناسبی برای هدفش تولید کند و یا در صورت برخورد با مانع مسیر دیگری بیابد، دوم و مهم تر اینکه فرد باور دارد نمی تواند مسیرهای عملی موثری برای رسیدن به هدف تولید کند.

از نظر اسنایدر (۱۹۹۴)، ادراک و باور خود اسنادی فرد یک فرآیند کلیدی است در حالی که معمولا توانایی واقعی و توانایی ادراک شده برای تولید گذرگاه به طور مثبت با هم رابطه دارند، بسیاری از مراجعان توانایی خود برای ایجاد گذرگاهها را پایین تر از توانایی واقعی خود ادراک می کنند. این باور خود اسنادی منفی مانع حرکت به سمت هدف می شود، هر چند که فرد هدف مناسبی را تعیین کرده و عامل لازم برای شروع فعالیت را داشته باشد (اسنایدر، ۱۹۹۴).

از طرف دیگر ممکن است فرد این باور غلط را داشته باشد که تنها یک راه درست برای رسیدن به هدف وجود دارد. حتی در بهترین طرح­ها نیز ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد و مسیر انتخاب شده فرد را به سمت مقصد مطلوب هدایت نکند. افرادی که حاضر به تغییر مسیر و رها کردن مسیرهای قبلی نیستند، بیشتر در خطر افسردگی قرار دارند. بنابراین توانایی رها کردن مسیرهای غیرعملی و یافتن مسیرهای عملی جدید برای افزایش رضایت از زندگی و کاهش افسردگی حائز اهمیت است (پدروتی، لوپز و کریشوک، ۲۰۰۰).

 

راهکارهای قطعی و علمی برای شادی و شادکامی از دیدگاه روانشناسان