برایتان پیش آمده است  که دکتر رفته باشید،دکتر برایتان آزمایش نوشته باشد وقتی آزمایش جلوی دکتر گذاشتید بهتان گفته باشد که کلسیم بدن شما کم است و معنیش این است که بدن شما بدون کلسیم زنده می‌ماند اما مشکلات زیادی پیدا می‌کند. عزت نفس و وجود ما حکم کلسیم دارد نبودش ما را نمی کشد ولی مشکلاتی مثل اضطراب و استرس و وسواس و افسردگی و امثال اینها را پدید می آورد.

اگر می‌خواهید بدانید عزت نفس چیست؟ چرا مهم است؟ چطوری می‌توانیم عزت نفس را بالا ببریم و دیگران در این زمینه چه نقشی دارند این اپیزود را بشنوید. سلام من مهدی بهمنی هستم و این اپیزود چهارم پادکست کتاب جیبی است کتاب جیبی پادکستی که هر هفته جمعه‌ها منتشر میشود و ما با خلاصه یک کتاب در خدمت شما هستیم کتابی که این هفته انتخاب کردیم کتاب عزت نفس نوشته‌ی آقای ناتانیل براندن هست که انتشارات نخستین با ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی آن را منتشر کرده است با ما همراه باشید اعتقاد و ادعای نویسنده این است که هیچ مسئله ای روانی از اضطراب و افسردگی گرفته است تا عدم موفقیت در مدرسه و محل کار تا ترس از صحبت کردن تا راز موفق بودن و خوشبخت بودن تا بدرفتاری کردن با همسر و فرزندان تا خشونت تجاوز خودکشی نیست که ریشه در کمبود عزت نفس نداشته‌باشد.

عزت نفس چیست و چه کاربردی در زندگی دارد؟

ایشان معتقد است که میشود این بیماری‌ها و این مشکلات روانی را برطرف کرد و آن هم با راهکار بالا بردن عزت نفس بعد از آن میرود سراغ اینکه برای بدست آوردن اطلاعاتی که برای نوشتن این کتاب نیاز بوده است به کتابخونه‌های مختلفی و کتاب‌های مختلفی و نظرات متفاوتی سر زده است. ایشان و دیدگاه‌های روانشناسان مختلف و کتاب‌هایشان در این زمینه از زینگ فروید و اولیای آلفرد آدلر و امثال اینها را دیده است ولی در نهایت چیز زیادی در کتاب‌های این ها درباره‌ی عزت نفس به طور خاص پیدا نکرده است. گریناشلی کوتاه گذرا و مختصر ایشان در نهایت به این نتیجه میرسد که با مراجعه‌ی بیمارانی که به آن دارند و با مطالعه‌ی روی مردم بیاید و چند تا سوال را بتواند جواب بدهید که این که عزت نفس چییست؟ عزت نفس چرا مهم است؟ چگونه میشود عزت نفس را افزایش داد و این که دیگران در افزایش عزت نفس چه نقشی دارند.

اول ببینیم عزت نفس چییست، ایشان میگوید که تا به حال هیچ نظریه‌ی عمومی و ثابتی درباره تعریف عزت نفس منتشر نشده است، تعریف عزت نفس همیشه مورد اختلاف بوده است و توافقی رویش نبوده است و هر نویسنده‌ای برداشت خودش را از آن بیان کرده است. اتفاق نظر نبوده است حرفا معمولا ضد و نقیض و در نهایت تعریفی که از عزت نفس می‌کند این است که« حسی که من در وجودم دارم از اینکه توانمندی دارم و می‌توانم با چالش‌های زندگی کنار بیایم و خودم در این زمینه شایسته خوشبختی و موفقیت می‌دانم پس در تعریف عزت نفس دو تا بخش و قسمت مرتبط به هم وجود دارد؛ یکی خود توانمندی و یکی عزت نفس خود توانمندی یعنی اینکه من اطمینان و اعتماد دارم به درک خودم،دانش خودم،فکر خودم،انتخاب خودم،تصمیم خودم و این معنا را باور دارم عزت نفس یعنی چه؟ برای خودم و دیگران احترام قائل هستم و میگوسم من خوبم شما خوب هستید.

این دو تا بخش دو تا بخش مهم مرتبط عزت نفس خود توانمندی عزت نفس خود توانمندی هم ریشه‌اش به ذهن برمی‌گردد پس معلوم می‌شد تمام آن کاری که ما باید انجام بدهیم این است که در ذهنمان کارکنیم البته می‌دانید دیگر نویسنده میگوبد ذهن غیر از مغز با مغز فرق دارد ذهن حتی آگاهی نیست نیمکره چپ و راست مغز نیست میگوید ذهن آن چیزی است که ما به وسیله‌ی آن دنیا را درک می‌کنیم کار ذهن هم ایشان میگوید مثل قلب و کبد و ریه و کلیه و اینها نیست.

در قلب و کبد و ریه و کلیه ما دستوری بهشان نمیدهیم و نیاز نیست کاری انجام بدهیم. اونها خودبه‌خود کارشان را انجام میدهند. اما در ذهن دقیقا ما هستیم که نقش اصلی را ایفا می‌کنیم ما هستیم که ذهن را وادار می‌کنیم به تحرک،به کار کردن به فعالیت کردن ما هستیم که بهشان دستور میدهیم کاری را انجام بدهد، روی چیزی تمرکز کند به چیزی فکر کند و یا اینکه دستور میدهیم در زمینه هیچ کار خاصی را انجام ندهد. پس ریشه‌ی اصلی عزت نفس و آنچه ‌که کارکرد عزت نفس را بالا میبرد همه اش برمی‌گردد به مساله‌ی ذهن ایشان میگوید که مطالعات نشان داده که هر ده سال علم و دانش ما دو برابر میشود پس نیاز به این است که ما بروی پرورش کار کنیم و یکی از بهترین جاهایی که ایشان میگوید میشود بروی پرورش ذهن کار کرد.

ملاک هایی که نشان دهنده عزت نفس است؟

در خانواده میگوید: تو خانواده است که عزت نفس به ما تزریق میشود، آن وقت اگر این تزریق تنفس در خانواده به ما خوب صورت گرفته باشد اثرات خودش را در بزرگسالی در چهرمان تو رفتارمان در طرز صحبتمان در راه رفتنمان در تعریف کردن ما از خودمان در تعریف کردن از دیگران در ابراز محبت کردن نسبت به دیگران در تشکر کردنامان در انتقاد کردنامان در همه‌ی اینا خودش را نشان میدهد به طور کلی عزت نفس تمام جنبه‌های وجود ما را در بر میگیرد در محل کارمان تاثیر میگذارد در برخوردمان با مردم تاثیر می‌ گذارد در پیشرفتمان تاثیر میگذارد در موفقیتمان تاثیر میگذارد، حتی از قلمروهای اجتماعی می آید در قلمروهای شخصیمان مثل دلبستگی به آدم‌ها تاثیر مگیذارد در انتخاب همسر در ارتباط با همسر و فرزندان تاثیر مگیذارد حالا می‌خواهیم ببینیم که ویژگی آدمی با عزت نفس بالا چیست؟

چندتا ملاک و معیار وجود دارد که نویسنده ارایه می‌کند و می‌گوید اینها نشان‌دهنده‌ی عزت نفس بالا در یک آدم است:

اول اینکه رفتاراش رفتارهای عقلی و عقلانی احساسی و عاطفی نیست.

دوم اینکه واقع نگری با افکت و واقعیت کار دارد در عالم خیال و رویا سیر نمی‌کند.

سوم اینکه باهوش و باذکاوت است،اهل،حماقت و نادان نیست.

چهارمین اینکه اهل خلاقیت و نوآوری بسته و دم و متعصب نیست.

پنچمین اینکه اتصال دارد، وابسته و دلبسته نیست راست آزاد است.

شیشمین اینکه انعطاف‌پذیری دارد خشک و قد و محکم نیست.

هفتمین کتاب قبول می‌کند در مقابل تغییرات تو زندگی مقاومت نمی‌کند.

هشتمین اشتباه اگر کرد قبول می‌کند لجاجت و پافشاری و اشتباهات ندارد.

نهمین اینکه خیرخواه دیگران با دیگران همکاری می‌کند.

پس بنابراین کسی که این ویژگی‌ها را نداشته باشد عزت نفس پایین رفتاراش عقلانی نیست به واقعیت توجه ندارد،کاری ندارد،انعطاف‌پذیری ندارد از هر چیز نا آشنا می‌ترسد با هر چیز نامتناسب سازگاری ایجاد می‌کند سرکشیش نامعقول است حالت تدافعی دارد، با دیگران سر سپرده‌ی بیش از حد به دیگران،رفتارش با دیگران کنترل کننده است و از اینکه با دیگران دشمن داشته باشد ترسی ندارد و جالب اینکه آدم‌هایی با عزت نفس بالا نویسنده میگوید با آدم‌های با عزت نفس بالا ارتباط برقرار می‌کنند و بالعکس.

چگونه انسان هایی با عزت نقس بالا برای دوستی پیدا کنیم؟

آدم هایی با عزت نفس پایین میروند سراغ آدهم های با عزت نفس پایین. یک نکته خیلی مهمی که ایشان در این بین تذکر میدهد میگوید عزت نفس ارتباط مستقیمی با مسئله ی عشق و علاقه و محبت و این ها دارد بعد ایشان یک مثال میزند که در این مثال بیان می‌کند اگر یک کسی خودش را دوست نداشته باشد، دیگرانم دوست ندارد پس بنابراین عزت نفس پایین معمولا مورد توجه دیگران قرار نمی‌گیرد چرا؟ چون کسی که خودش را نمی‌پذیرد توقع دارد دیگران آن را بپذیرند خودش دوست ندارد میخواهد دیگران دوستش داشته باشند. نویسنده مثالی که می‌زند از یک خانومی که همیشه عاشق مردهایی میشود که اصلا برایش مناسب نیستند و بعد از یک مدتی مردها را  رها می‌کند در مراجعاتش از خانمی مثال می آورد که این خانم میگوید در هفت سالگی پدرم مار را رها کرد و رفت و مادرم همیشه سر من فریاد می‌زد داد میزد می‌گفت ببین دختر اگه تو نبودی ما این همه دردسر نداشتیم،اگر تو نبودی پدرتتن خانه را رها نمی‌کرد برود پس در نتیجه ریشه‌ی تمام بدبختیهای ما شما هستید این خانم به نویسنده گفته بود من وقتی با یک آقایی آشنا میشوم بعد از یک مدت این آقا من را ول میکند میرود.

نویسنده به آن گفته بود دلیل این که خانم شما عزت نفس پایین دارد شما خودتان هستید و ریشه‌ی تمام بدبختی های پدر و مادر می‌دانید. دیگر اصلا اینطور نیست بدبختی‌های هر کسی به خودش برمیگردد و شما در آن سن و سال هیچ نقشی و بدبختی در آنها  نداشتید بنابراین خودت دوست داشته باش تا دیگران دوستت داشته باشند، خودت دوست داشته باش تا مردهایی که با تو مواجه میشوند این عزت نفس تو را ببینند و عاشق تو بشوند و علاقه‌مند به تو بشوند و اینجاست که نویسنده میگوید نقش والدین که قبلا به آن اشاره کردیم در خانواده در افزایش و یا تخریب عزت نفس بچه‌ها چقدر می‌تواند موثر باشد برای همین نویسنده اعتقاد راسخ به این دارد این حرف که بگویم، پس اگر عزت در دوران کودکی تخریب شود و از بین رفت دیگر در بزرگسالی نمیشود برایش کاری کرد. ایشان میگوید من اگر کسی همچون نظریه را بدهد به جرات جلویش می‌ایستم و مقاومت می‌کنم و میگویم درست است که خانواده عزت نفس او را از بین برده است ولی آن می‌تواند با تمرین با خواستن خود توانمند با بالا بردن عزت نفسش در بزرگسالی عزت نفسش را افزایش بدهد.

هیج فردی محکوم به تقدیر نیست!

این نیست که بگویم محکوم به جبر و محکوم به طبیعت و محکوم به تقدیر و محکوم به سرنوشت است دیگر چون کودکی اینگونه با آن رفتار شده است هیچکاری نمیشود برایش کرد می‌گوید میدانم اثر دوران کودکی خیلی در عزت نفسش تاثیر داشته است و شکننده بوده است، اما اینجوری نیست که دست رو دست بگذاریم نگاه صفر تا صدی نسبت به این موضوع کاملا اشتباه است خاطرتان است گفتم که دوتا قسمت مرتبط مهم در عزت نفس وجود دارد: یکی خود توانمندی یک عزت نفس در مورد این خانوم دقیقا مشکلش همان عزت نفس پایین بودن است.

معایب عزت نقس پایین در انسان چیست؟

عزت نفس باعث شده که خودش و دیگران را دوست داشت و ما می‌بینیم این مشکل خیلی از زن‌ها و مردهای امروز جامعه‌ی ما است که خودشان را دوست ندارد. خودش آدم بدی می‌داند،خودش را پسر بدی می‌داند،خودش را دختر بدی می‌داند، خودش را آدم گنهکار می‌داند،خودش آدم زشتی می‌داند،خودش را آدم بی‌فایده‌ای میداند، برای خودش محلی از عراق قائل نیست در صورتی که خیلی وقتها آنخود توانمندی را دارد یعنی حتی از جهت علمی به یک جایگاهی رسیده است از جهت، پس از جهت مقام از جایگاه‌های مختلفی بزرگی برخوردارید اما متاسفانه آن عزت نفس در وجودتان نیست و این خیلی خطرناک است که اگر یک کسی به یک توانمندی برسد اما عزتت نفس نداشته باشد یا در یک زمینه‌ای واقعا موفق است اما خودش دست کم می‌گیرد این آدم برای خودش و در ارتباط با دیگران صد درصد دچار مشکل خواهد شد.

بعد ایشان میگوید عجیب این است که بعضی ها خوشبخت اند اما اضطراب خوشبختی دارند این هم به خاطر کمبود عزت نفسشان است. اضطراب خوشبختی دیگر چه مدلی است ایشان میگوید که دائما انگار یک چیزی در وجودش میگوید ببیند این خوشبختی دائمی نیست از بین می رود این خوشی ماندنی نیست و اصلا من شایستگی این خوشبختی را نیستم، من اصلا قابل این خوشبختی و موفقیت نیستم این ها همه چیزهایی که اسمش اضطراب خوشبختی یعنی اینکه اینجور آدم ها دائما میگویند ببیند الان نگاه نکنیید دارد ،فردا اشک در می آورد دنیا روزگار و طبیعت و مردم با ما بدرفتاری می‌کنند برای همین لذت نمیبرد.

از آن خوشبختی از آن خوشی از آن حسی که در آن است میگوید ببینید الان اینگونه است فردا معلوم نیست چگونه باشد، میگوید این افکار باعث ایجاد اضطراب در وجودش میشود که آن خوشبختی را تحتالشعاع قرار میدهد که ایشان اسمش را می‌ گذارد اضطراب خوشبختی یعنی بعضی ها خوشبخت هستند و اما مضطربند که چرا به دلیل اینکه دائما خوشبختی احساس می‌کنند این موقتی باشه با ایشان میگوید ما باید اگر میخواهیم خوشبخت بشویم و هنگامیکه شدید تحمل این خوشبختی را داشته باشیم به اصطلاح من ظرفیت داشته باشیم،ظرفیت پذیرش این خوشبختی را هم داشته باشیم باز در این راستا نویسنده مثال‌هایی را می‌زند برای اینکه نشان بدهد که نقش این عزت نفس در محل کار و در اجتماع و اینکه ما تحمل و ظرفیت این را داشته باشیم که این خوشبختی که سراغمان می آید تحمل کنیم و اصطلاحا با عزت نفس مدیریتش بکنیم چیست؟ یک مثال دیگر ایشان می‌زند از یک کسی که در اداره دارد کار می‌کند یک دفعه به آن خبر میدهند که فلانی شما ترفیع گرفته اید این آدم چون عزت نفس پایینی دارد میگوید که نه بابا این مال ما نیست ما که خودمان را می‌شناسیم به قول نویسنده ما که خودمان را می‌دانیم که شیادی هستیم،چه کلاهبرداری هستیم، همچنان یعنی این آدم ظرفیت خوشبخت را در وجود خودشان ندارد و حس نمی‌کند عزت نفس پایین،تحمل خوشبختی زیاد ندارد.

چرا برخی انسان ها ظرفیت ندارد؟

واقعا بعضی ها ظرفیت ندارند، واقعا بعضیا تحمل ندارند،واقعا بعضیا به خاطر همین نمی آید خوشبختی و خوشحالی سراغشان. میگوید نه بابا ما در آن حد و اندازه نیستیم خودش دست کم میگیرد حرمت نفس ندارد شروع می‌کند جایگاه را خراب کردن.همانی که دارد نابود می‌کند. در جلسه می‌خواهد برود بدون آمادگی چرا؟ چون عزت نفس ندارد بی‌انگیزه شده است، بی‌توجه به ارتباط با همکار خود دعوا می‌کند یا التماس رفتار با رییس. بعد اصلا رییس دیگر انکار می‌کند و نادیده میگیرد. این عزت نفس پایین در نهایت کار به جایی میرساندنه که میگوید آقا چند بار به شما تذکر دادیم ولی حواستان در کار جمع نبود کاراتان درست پیش نمی‌برید،تعریفی کرد دیگر اصلا از آن حرفی زده نمیشود، هیچ شما اخراج هستید. وقتی که این آقا اخراج میشود میگوید گفتم از اول که من به درد این ترفیع و به درد این مقام بالا نمی‌خوردم پشت پا می‌زند به بختش می آید بیرون.

مثال دیگری که نویسنده می‌زند این است که میگوید اگر ما عزت نفس داشتیم،این افزایش عزت نفس باعث میشود محل کارمان با سخاوت با مردم برخورد کنیم.این عزت نفس باعث می‌شود که تحملمان برود بالا ظرفیت مان برود بالا . با دیگران با نگاه برگ گرگ به بزرگوارانه برخورد کنیم یکی از مثالهایی که میزند که در مراجعاتش این مثال را ایشان دیده است و برای ما بیان می‌کند میگوید که یک کسی به من مراجعه کرد.

برگشت گفت که وقتی که معارفه‌ی من با رییس جدیدمان شد فهمیدم که بله ریسمانیان میگوید این غیرت مردانگی و اصطلاحا به مردانگی من برخورد گفتم: که این کار به جایی رسیده است که حالا یک زن را گذاشته ام بالا سر ما میگوید از آن لحظه عزم جزم کرده ام که هر کاری میتوانم بکنم که این خانم تحقیق کنند و از صحنه خارج کنند و میگوید این باعث شد که عزت نفس در وجود من به تعبیر نویسنده کم بشود و شروع کردم به کاری که انجام می‌دادم و خیلی با کندی انجام می‌دادم و تمام عزم جزم این بود که بخواهم این خانم را از صحنه به در کنم با آن موقع مخالفت کنم با مقابله با آن بجنگم بگویم که من زیر نظر شما نیستم من از شما حرف می‌شنوی ندارم و در نهایت این کار جواب نداد و در نهایت من اخراج شدم. کمبود عزت نفس و نداشتن آن تحمل اینجا خودش را نشون میدهد.

سخاوت و اهمیت آن در زندگی انسان

نداشتن سخاوت اگر سخاوت داشت می‌گفت این خانوم آمده است رییس من شود چه زن چه مرد چه فرقی می‌کند. مثال دیگری که نویسنده بیان می‌کند از اینکه ما باید دل را بزرگ کنیم نگاهمان بزرگ کنیم سعی وجودی داشته باشیم ظرفیتشان را بالا ببریم سخاوت به خرج بدهیم،خسیس نباشیم تا عزت نفس بالا باعث بشود ما خوشبخت بشویم ایشان مثالی که میگوید که رییس بخش تحقیق پژوهش یک شرکت به آن خبر دادنک که بله یک دانشمند عالیقدری را از یک موسسه‌ی دیگه جدید استخدام کردند و میگوید این آدم چون عزت نفس پایینی داشت برگشته بود و چیزی که در ذهنش افتاده بود این که بله معلوم است که این رییس را از کار من ناراضی اند.

یک سری شواهد و قراینی هم شروع کرده بود برای خودش ردیف کردن که هیچکدام درست نبود و در نهایت امر گفته بود خب معلوم است بعد از اینکه یک مدت گذشت این ها میخواهند این را بگذارند جای من و من را اخراج کنند. بنابراین بهتر است که من همین الان استعفا بدهم و بروم و استعفا داده بود رفته بود در حالی که اصلا همچین چیزی قرار نبوده اتفاق بیفتد یعنی دچار یک سوءظن شده بود دچار یک سو تفاهم شده بود. این حس حسادت تنگ‌نظری خسیس بودن و پایین بودن عزت نفس درنهایت ببینید چه بلاهایی سر آدم می آورد که میتواند در نهایت کار را به جایی برساند که آدم با دست خودش خودش را از جایگاهش را از بین ببرد و نابود کند.

خاطرتان است که گفتیم در اول اپیزود که عزت‌نفس مثل یک نیاز اولیه در وجود ماست البته نمیگویم مثل آب و غذا اما گفتیم مثل کلسیم مثالی که نویسنده آورد کلسیم بود و ایشان حتی میگویپ که در نقاطی مثل بعضی از مناطق مکزیک این ها خاکش اصلا کلسیم ندارد برای همین آدماش یا خوب رشد نمی‌کنند یا زود می‌میرند و در معرض بیماری‌های که قرار می‌گیرند زود آسیب پذیر هستند چون اعتقاد به این دارد که این عزت نفس باعث می‌شود ما واکسینه بشویم ما را ایمن می‌کند بدنمان در مقابل بیماری‌هایی مثل اضطراب و افسردگی و استرس بیمه کند. بعد ایشان به این سوال جواب میدهد که اصلا آیا عزت نفس بیش از حد هم داریم ایشان میگوید نه مثل اینکه یک آدم یا سالم یا بیمار است اما اگر سالم باشد نمی‌توانید بیش از حد سالم باشد.

چرا افرادی که عزت نفس ندارند از زندگی لذت نمی برند؟

نکته‌ی مهم دیگری که ایشان به آن توجه میکند میگوید کسانیکه تنفس ندارند اصلا از زندگیشان لذت نمیبرند چرا؟ چون احساس می‌کنند در جایگاهی که باید باشند نیستند.مثال ایشان مراجعه‌ی یک بازرگانی است که یک تاجری که به ایشان برگشته است گفته که یک سوال  از ایشان پرسیده است. به آن گفته است که چرا شکستهایی که ما در زندگیمان داریم دردش از آن موفقیت‌ها و لذت‌ها بیشتر است؟ چرا خوشبختی انقدر کم است و شکست انقدر ماندگار؟ چرا موفقیت و لذتش انقدر زودگذر است؟ میگوید وقتی که من شروع کردم با آن صحبت کردیم دیدم این عزت نفس پایین در دوران کودکی که این را به اینجا رسانده است.

چرا که میگوید این بازرگان برگشته است به من گفته است که من وقتی کوچیک بودم دائما پدر من را مسخره می‌کرد، می‌گفت تو هیچی نمیشوی عزت نفس من به تعبیر نویسنده عزت نفسش رامورد تمسخر قرار داده بود و از بین برده است همین جا ممکن است بلافاصله سوال مطرح بشود که خب بابا این که یک تاجر موفق است نویسنده میگه که درسته تاجر موفقی است ولی در زندگیش موفق نیست و از زندگیش لذت نمیبرد و برای همین درد های شکست‌ها بیشتر در نظرش مانده این دائما خواسته است ثابت کند به پدرش که ببین من آدم ناتوانی نیستم برای همین رفته است سراغ خوب پیشرفت کردن ولی در نهایت در آن جایگاهی که دوست داشته باشد و آن لذتی که از زندگی ببرد نمی‌برد.

آن فقط خواسته است از دست رنج آن سرزنش دوران کودکیش رها بشود همیشه دنبال این بوده است که خودش به پدرش ثابت کند کسی که بخواهد همیشه خودش را به دیگران اثبات کند خب گرفتار ناملایمات زندگی میشود و از زندگی هیچ لذتی نمیبرد اصلا قرار نیست ما خودمان را به دیگران اثبات کنیم،اصلا دیگران در مورد ما هر فکری می‌خواهند بکنند. این را خارج از کتاب عرض می‌کنم یکی از آقایان روانشناسان می‌گفت که طبق مطالعات و تحقیقات نود و هشت درصد مردم در نود و هشت درصد موارد فکرهایی که درباره‌ی ما می‌کنند فکراشان درباره‌ی ما چه خوب چه بد ذره‌ای تاثیر در موفقیت و شکست ما ندارد و در زندگی ما هیچ گونه تاثیری ندارد.

نمیگویم که علیه ما کاری کرد تاثیری ندارد، آن نمیگویم فکرشان اینکه ما میگویم دیگران میگویند دیگران فکر می‌کنند می‌خواند طلاق بگیرند، دیگران میگویند می‌خواهند ازدواج کنند دیگران میگویند می‌خواهد رها کند، دیگران میگویند دیگران فکر می‌کنن می‌خواهد یک شغلی را انتخاب کند. دیگران میگویند می‌خواهد چیزی بخرد،می‌خواهد چیزی بفروشد. همیشه نگاهش این است که دیگران چه می گویند، خودش احساس خوشی و خوشبختی ندارد و همیشه می‌گوید ببینم دیگران چی میگویند.

ارکان عزت نفس و اهمیت آنها در زندگی

آقای براندن معتقد است به این که آدمی که در صدد اثبات خودش دائما باشد. این هیچ وقت از زندگیش لذت نمیبرد بعد از آن نویسنده‌ی می آید بیان می‌کند که اگر ما می‌خواهیم ارکان عزت نفس در وجودمون ساخته بشود و بالا برود باید شیش تا رکن را در وجودمان ایجاد کنیم یعنی عزت نفس شش رکن دارد که باید به این شش تا رکن توجه کرد که ایشان مفصل در کتاب بیان کرده است. ما الان فرصت نداریم بویم در هر فصل هر کدوم از این ارکان را بیان کرده براش مثال زده،تمرین داده است، روش تمرین ایشان هم اینجوری است که تکمیل کردن جمله سی قسمتی از جمله رکن میگوید، میگوید شما بقیه اش را بگوید شش رکن تا ساخته شدن عزت نفس. شش رکن عزت نفسی که ایشان بیان می‌کند این است که من فهرست‌وار می‌گویم :

یکی زندگی آگاهانه‌است.بدانیم برا چه داریم زندگی می‌کنیم و زندگیمان را آگاهی و بر مبنای علم باشد و بر مبنای عقل باشد، بر مبنای واقعیت باشد. دوم اینکه خودپذیری داشته باشیم خودمان را بپذیریم خودمان را انکار نکنیم خودمان را دست کم نگیریم به خودمون بی‌توجه نباشیم،برای خودمان احترام قائل باشیم.سوم مسئولیت داشتن در قبال خود ما نسبت به خودمان،مسیولیت داریم بعلاوه‌ی دیگران یعنی اول نسبت به خودمان مسیولیم و بعد نسبت به دیگران یعنی باید اول هوای خودمان را داشته باشیم.

خیلی مراقب خودمان باشیم یکی از این استاد روانشناسی میگفت: واقعا کارایی که ما در حق خودمان می‌کنیم اگر در حق دیگران کنیم اعداممان می‌کنند. یعنی اینقدر بعضی مواقع‌ ما نسبت به خودمان بد رفتار می‌کنیم برای همین در این جمله معروف است که «دشمنای ما خودمون هستیم دشمن ما بیرون از ما نیست ». چهارم اینکه قاطعیت داشته باشیم و بتوانیم از وجود استفاده کنیم بتوانیم حرفمان را بزنیم همش دچار شک و دودلی نباشیم و بروی خودمان کار کنیم در مواقعی که میخواهیم تصمیم بگیریم قاطع باشیم درست یا غلط بعدا فهمیدیم غلط بوده است مهم نیست به قول باز خارج از کتاب دارم عرض می‌کنم یکی از آقایون روانشناس  میگفت که « اصلا فهمیدی که بعدا اشتباه بوده،بوده می‌گفت: اصلا آدمیزاد اشتباه می‌کند آدمیزاد خطا میکند، آدمیزاد ناقص است میگوید که ما قبول داشته باشیم آدم خوبی هستیم ولی ناقصی هستیم. هر روز ممکن است کار را اشتباه انجام دهیم اما با قاطعیت اشتباه بکنیم یعنی اگر اشتباه کردیم با قاطعیت یک کاری را تصمیم بگیریم حالا بعدا فهمیدیم اشتباه بوده است.»

شک و دودلی چه مشکلاتی برای انسان پدید می آورد

هیچ چیز بدتر از شک و دودلی نیست برای همین می‌گویند شک معبر خوبی است ولی توقفگاهی نیست. بعضی ها دائما در این شک و تردید هستند و این باعث میشود عزت نفسشان. اصلا یکی از رکن‌های از نابود شدن و پاشیده شدن از هم حالا من نمی‌خواهم خیلی هر کدام از این ها را مفصل توضیح بدهم دارم. فهرست‌وار می‌گویم ولی خب دلم نمی آید بعضی هایش یک قدری بیشتر توضیح بدهم. بعدی زندگی هدفمند پنجمین رکن عزت نفس زندگی هدفمند زندگی است ما با یک هدفی همراه باشیم بدانیم هدف‌های زندگیمان چیست؟ اگر میخواهید بدانید زندگی هدفمند یعنی چه اپیزود سوم ما اهداف زندگی نوشته‌ی آقای براینتری را بشنوید حتما آنجا میگویم زندگی هدفمند یعنی چه و هدفش را تعریف می کنیم و اینکه چگونه وچه جوری میشود هدفهایی را نهایی کرد و نوشت و بهشان رسید.

ششمین رکن عزت نفس ایشان میگوید انسجام و یکپارچگی یعنی کارهایی که در زندگی انجام میدهیم یک ارتباط مرموزی بینشان باشد شلخته نباشیم بینشان یک وحدتی وجود داشته باشد یک انسجامی وجود داشته باشد. از یک نظمی برخوردار باشد به هم بیاید کارامان کارهای بعضیا دید اید چقدر پراکنده است کاری می‌کنند، از این شغل به آن شغل از آن شغل به این شغل از این کار به أن کار از این فکر به أن فکر دایما دارند همینگونه می‌چرخند پس این شیش تا رکن عزت نفس است. اگر کسی در وجودش تقویت کرد می‌تواند در مجموع عوامل درونی عزت نفس را در خودش پیاده کند. چون آقای براندند عزت نفس دو تا عامل دارد یک عامل درونی دارد ساختنش و یا عامل بیرونی یعنی دو تا عامل می‌سازد عزت نفس و عوامل درونی که همین شیش تا رکنی که گفتیم و یک سری عوامل بیرونی که قبلا اشاره‌هایی کردیم مثل محیط خانواده که مهمتر از همه است مثل مدرسه مثل محیط کار مثل محیط اجتماع این عوامل بیرونی است.

در نهایت ایشان در پایان کتاب برای سی و یک هفته تمرین ارایه می‌کند یعنی برای حدود هشت ماه به ما برنامه‌ی عملیاتی میده روش خیلی ساده ای است تکمیل کردن جمله میگوید بعد ما این می‌خواهیم تمرین کنیم هر کدام از این ارکان در زندگیمان مثلا زندگی آگاهانه را مثالهای ایشان اینجوری است که برای تمرین و خود کتاب دانه دانه اومده مثالی برای من زندگی آگاهانه یعنی این که سه نقطه بقیشو جمله‌ای شما به ذهنتان می‌رسد. بگوید یا یادداشت کنید ایشان میگوید بدون فکر کردن بدون ملاحظه کردن بدون در نظر گرفتن چیزی هرچی دلتان میخواهد و هر چی به ذهنتان میرسد یادداشت کنید یا مثلا در همین زندگی آگاهانه مثالهای دیگرب می آورد.

اگر پنج درصد بر آگاهی خودم امروز اضافه کنم سه‌نقطه اگه پنج درصد آگاهی من امروز بیشتر شود چه کارهایی انجام میدهم نسبت به دیروز،روزهای قبل مثال دیگری اگر به طرز برخورد با اشخاص بیشتر توجه کنم چه اتفاقایی می افتد سه نقطه. اگر به طرز برخورد با اشخاص بیشتر توجه کنم سه نقطه اگر دقت کنم به این که با دیگران چگونه باید برخورد کنم چه اتفاقای خوبی در زندگی می افتد این ها را می‌توانیم یادداشت کنم با این تمرین‌ها به مرور زمان به گذشت زمان در کمتر از یک سال انسان می‌تواند افزایش بدهد عزت نفس را و نه خودش را محکوم دوران کودکیش و دوران جوانیش ولی نداند در خانواده که عزت نفسش از بین رفته است و یا کم شده است.حالا دیگر نمی شود کاری کرد گفتیم اول کتاب نویسنده نظر عکس دارد و میگوید برای بالا بردن کارهایی را انجام داد که شنیدید.

 

دسته‌ها: رشد و توسعه فردی