به نام خدا و سلام به نهمین هپوکست خوش امدید، امیدوارم که از شنیدن این برنامه لذت ببرید.در این برنامه می‌خواهیم درباره‌ی متجلی کردن زندگی ایده‌آل صحبت کنیم حتما حتما با ما همراه باشید.

چند سال قبل دانشمندان علم فیزیک اتمی موفق به یک کشف بزرگ در روابط قوانین فیزیک اتمی شدند که این روابطی که پیدا کردند با قوانین فیزیک کلاسیک خیلی متفاوت بود و فرق داشت و حتی یک جاهایی هم تضاد داشت. این کشف بزرگ باعث تغییرات روحی و روانی خیلی زیادی در خود همین دانشمندان هم شد، تا اونجایی که خاطرات اواخر عمر انیشتین را که مرور می‌کنیم می‌بینیم بیشتر یک عارف بوده است تا یک دانشمند.

آگاهی مطلق چیست و چه راهکاری دارد؟

حالااین شکرد چه بود؟ این دانشمندان به این مطلب رسیدند که هر وقت الکترونی در اتم شروع به چرخش می‌کند، انرژی این الکترون در حال چرخش باعث به چرخش در اومدن بقیه‌ی الکترونهایش می شود این نظریه در شرایطی اتفاق افتاد که دیدگاه فیزیک کلاسیک می‌گفت: بین الکترون هیچ اتصالی وجود ندارد پس چه نیرویی باعث همراهی الکترونیکی می شود. دانشمندان از این ارتباط به عنوان هوش یا انرژی آگاه اسم بردند و یاد کردن نیروی هوشیار در مادون اتم که حرکات ذرات بنیادین هستند و کائنات را در اختیار دارد.

علم یوگا این هوش را به آگاهی مطلق تعبیر می‌کند، دو هزار و سیصد سال پیش یکی از دانشمندان کهن هندوستان به نام پنجعلی هم به این نتیجه رسیده بود که اگر شی به ریزترین واحد آن یعنی اتم تبدیل کنید و آن واحد را بشکافید به همان انرژی هوشیار می‌رسید از آنجایی که ساختار انرژی از امواج هر قدر این امواج سریع تر حرکت کنند سطح انرژی بالاتر میرود و قدرت بیشتری پیدا می‌کند. مثلا در طبیعت مقدار و میزان ارتعاش گاز از آب و از یخ بالاتر است و به همان نسبت مقدار و میزان انرژی هر کدام از بقیه بالاتر است. از آنجایی که تمام مواد از اتم و در نتیجه انرژی ساخته شده اند،میشود به این اصل برسیم که با بالا رفتن یک ماده انرژی آن با مواد دیگری دارای انرژی بالاتر همسو و هم تراز میشود. این نکته‌ها در مورد بنیاد آدم‌ها هم صدق می‌کند و مصداق دارد انسان‌ها هم از مولکول به اتم ساخته شده اند.

دیگر اگر در مادون اتم آگاهی یا انرژی هوشیار قرار دارد انسان هم از همین نیرو تشکیل شده است، همینطور که انسان می‌تواند در خلا بین دو تا فکر به آگاهی مطلق برسد در چنین لحظه‌ای ارتعاشات انسان زیاد میشود و افزایش پیدا می‌کند و بالا میرد و با آگاهی و نیروی خلاق همسو میشود.

این آگاهی همان نیرویی است که سکوت خلاقیت حس ششم و غیره است و این ها از آن نشات می‌گیرد ولی از دستیابی و رسیدن به این قدرت‌ها داشتن ذهن خالی از افکار پراکنده است و قرار گرفتن در فاصله‌ی بین دو تا فکر است، پس با حضور در چنین لحظه‌ای آدم ها می‌توانند نیت خودشان را به طور مستقیم وارد فضا کنند و باعث متجلی شدن و بروز پیدا کردن آن بشوند. باید اینجا اضافه کنم که زمان رسیدن به این قدرت‌ها در آدمها مختلف متفاوت است و این را هم بگویم که بارسیدن به این توانایی‌ها باید نحوه‌ی درست استفاده کردن از آن را یاد بگیریم در نهایت باید اینگونه بگویم که قانون فیزیک برای برآورده شدن خواسته‌ها روی یک اصل مهم برقرار شده است.

جنبه های مادی و معنی چگونه یک انسان را رشد می دهند؟

ارتعاشات یک فکر تکراری و متمرکز و بالا بوده است و در فضا نفوذ می‌کند این به خودتان تکرار کنید،ارتعاشات یک فکر تکراری و متمرکز بالا بوده است و در فضا نفوذ می‌کند در حقیقت این اصل این معنی میدهد که تمرکز بروی هر موضوعی از طرف انسان باعث بالا رفتن ارتعاشات و قدرتمند شدن آن موضوع میشود. همینطور  ارتباط با نت‌ها و خواسته‌های قلبی آدم‌ها اگر این نیت‌ها مورد و توجه دائم قرار بگیرد، دارای ارتعاشات قدرتمند میشود و به عینیت در می آید و ما می‌بینیمش افکار متمرکز و تکراری چه منفی باشند و چه مثبت از انرژی بالاتری برخوردارند. به دست آوردن آرزوها بستگی به خودتان و باورهای تکراری و متمرکز انسان دارد.

وقتی جنبه‌های مادی،جسمانی،معنوی،اجتماعی،عاطفی و غیره زندگی خودتان را در نظر بگیرید متوجه میشوید که شرایط فعلی زندگی شما در این زمینه‌ها کاملا به باورهایی که در ارتباط با آنها داشتید دارد مربوط میشود؛ مثلا شخصی که دائما به فکر فقر بوده اند، الان هم بی‌پول مانده اند و کسیکه همیشه تو فکر و ترس از بیماری بوده است دائما در حال بیماری دارد به سر می‌برد و مریض در حقیقت این غیر ممکن است که با اندیشه‌ی فقر بخواهید بروید ثروتمند بشوید،محال است که یک شخصی خودش را محال است که یک شخص خوش شانس موفق از درون،خودش را ناموفق بداند این امکان نداره.

هر موقع فکرای خودتان را آگاهانه انتخاب کنید و فکرهای مثبت و سازنده را به ذهنمان بیاوریم زندگیمان پیشرفت می‌کند و بهبود پیدا می‌کند. زندگی سخت و بی طراوت نیست این باورهای ما است، باور ما انسان‌ها است که خشک و محدود کننده‌است اما چرا نیت‌ها و آرزوی بعضی از آدم ها به عینیت درمی آید و برای بعضی دیگر محقق نمیشود و به عینیت درنمی آید. اینجا باید بگویم که یکی از دلایلی که این اتفاق می افتد این است که بعضی آدمها یک وقت هایی از یک موضوع شاخه عوض می‌کنند، میروند سراغ یک موضوع دیگر.این آدم ها هنوز تصمیم قطعی در رابطه با اینکه کی هستند و از زندگی چی میخواهند نگرفته اند.

چگونه علاقه مندی خودمان را پیدا کنیم؟

این که یک آدم علاقه‌مندی‌های زیادی داشته باشد و ازشان لذت ببرد مساله‌ی ما نیست. این را ما کاملا پذیرفتیم که آدمای مختلف می‌توانند علاقه‌مندی‌های مختلفی داشته باشند، ولی هر کسی باید دارما یا همان استعداد خدادادی و طبیعی که به آن گرایش خاص دارد را پیدا کند. پس بر همین اساس و بر همین پایه افکار و نیت‌های بعضی آدم ها به سرعت بیشتری به نیت درمیایند چون ارتعاشات روحی آدمایی که می‌دانم برای چی پا به این دنیا گذاشتند، می دانند چرا به این دنیا آمده اند، می‌دانند چی از این زندگی می‌خواهند.

اینها ارتباطاتشان بالاست و در نتیجه فاصله‌ی بین نیت آنها و حرکت اتم‌ها کوتاه است در حقیقت باید بگویم هرچقدر که تمرکز زن بالاتر برود و روی یک فکر متمرکز باشد ارتعاشات باید میرود و سریع‌تر در فضا نفوذ می‌کند، رخنه می‌کند، دقیقا مثل ذره بین، این که با متمرکز کردن نور در یک نقطه میتواند آنجا را بسوزوزاند. همین اتفاق دلیل موفقیت و دلیل پیروزی افراد خیلی موفق در هر کجای این دنیا است که میخواهند باشند، افرادی مثل اینها از سنین نوجوانی فقط یک فکر در سرشان پرورش می‌دادند، در داستان زندگی بیل گیتس که از زبان پدرش گفته شده است که میگوید از سنین نوجوانی حتی وقتی که خواسته است غذا بخورد زیرزمین را و ترک نمی‌کرد و از همان دوران در حال ساخت مایکروسافت بود.

پس اصلا جای تعجب ندارد که بیل گیتس از ثروتمندترین آدمای دنیاست و صاحب یک ثروت بزرگ و عظیم است چرا؟ چون آن سال‌های،سال یک فکر و اندیشه را دنبال می‌کرده است. اگر شما هم به مدت بیست سال فقط یک فکر در سرتان داشته باشید این اندیشه و این فکر شما حتما حتما موفق میشود اما همانطور که گفتم دلیل این که ما موفق نمیشویم این است که هر روز میرویم یک فکر جدید یک روز قصد داریم نویسنده بشویم، یک روز دیگر می‌خواهیم نوازنده‌ی پیانو بشویم،یک روز دیگر می‌خواهیم قهرمان ورزش باشیم، یک روز دیگر میرویم سراغ سیاست، یک روز دیگر میرویم سراغ یک چیز دیگر پس حالا که متوجه اینها شده ایم برویم سراغ تکنیک‌های متجلی کردن زندگی ایده آل.

اولش این را بدانید کی هستیم و در زندگی چی میخواهیم؟از کجا آمده‌ام؟آمدنم هر چه بود خیلی از آدما نمیتوانند از این مرحله بالاتر بروند چون وقت لازم را صرف نکردند وقت لازم و خرج نکردن را بفهمند که در زندگی دنبال چه هستند و به کجا میخواهند برسند.

دومیش این که ایام را به فضا ارسال کنیم، یعنی آرزومان را بخواهیم خیلی از آدم ها در این مرحله دچار مشکل شویم چون فکر می‌کنند که آرزو را خواستند ولی خب حالا جوابی از سمت کائنات نکردن ، پس دیگر نباید آرزویی داشته باشند شک نکنید و تردید نداشته باشید که آرزوتان برآورده میشود وقتی با این نگاه شکمی و با نگاه تردیدآمیز آرزوتان را بخواید طلبکار باشید. قطعا این انرژی شک و تردید شما هم همراه با آرزوتان به فضا ارسال می‌شود مطمئن باشید که آرزوتان برآورده می‌شود و این آرزو را طلبکار باشید. یک جمله‌ی خیلی معروفی است میگویند از بین کسانی که رفته بودن نماز باران بخونند،کسی به این نماز باران اعتقاد داشت که با خودش برده بود چون یقین داشت،چون تردید نداشت که باران می‌بارد، یقین داشت که بارون می آید.

صبور باشید و از اتفاقات زندگی درس بگیرید

سوم این که متوجه جواب خدا باشید ممکن است مدت زمان زیادی دعا و التماس کرده باشید ولی زمانی که خدا جوابتان داده است و پاسختان را داده است متوجه نبودید که این جواب برای شما است. یک داستانی است که میگوید فرد روستایی کنار رودخانه وایساده بود و منتظر قایق بود تا بتواند از عرض رودخانه عبور کنه در همان لحظه که منتظر قایق بود شروع کرد به غر زدن و شکایت کردن و صحبت کردن با خدا که تو اصلا من را دوست نداری تو صدای من را نمی‌شنوی، به من جواب نمیدهی، در همین لحظه که داشت غر میزد یک قایق می‌رسد و سوار را با خودش می برد، دوباره این مرد ادامه میدهد که اگر من را دوست داشتی از شگفتی‌هایت می‌دادی از معجزاتت به من نشان می‌دادی در همین موقع رنگین‌کمانی در آسمان شکل میگیرد، ولی مرد باز دست از غر زدن برنمیدارد اگر من برایت ارزشمند بودم اگر من برایت عزیز بودم در زندگی به من لطف می‌کردی در نهایت قایقران این مرد را به مقصد می‌رساند و از آن کرایه هم نمی‌گیره.

اتفاقی که در این داستان وجود دارد این است که این مرد هیچ کدام از این ها را ندید هیچکدام از الطاف و لطف‌های خداوند را ندید. این داستان نمونه‌ی بارز و نمونه‌ی مشخصی است که شخص نابینا نسبت به الطاف پاسخ‌های خداوند است. پس دقت کنید وقتی که خداوند به خواسته شما جواب میدهد، آیا شما پاسخ و اجابت آن را می‌بینید یا نمی‌بینید برای آدم های زیادی دریافت کردند پاسخ و جواب کار خیلی سخت و دشواری است. حتی آدمهایی وجود دارند که تحمل خوشبختی  زندگی را ندارند یعنی خودشان را سزاوار لطف خدا نمی‌دانند افراد خوشبخت یا ثروتمند و درون خودشان باور دارند که لایق این خوشبختی هستند یا به زبان ساده بخواهند، بخواهند نور چشم خدا می‌دانند.

مطلبی که باید تذکر بدهم این است که نپذیرفتن لطف و عنایت خدا یعنی ایمان نداشتن به این قدرت مطلق افراد عارف و با ایمان از لطف خدا متعجب نمی شوند و با آغوش باز و با بغل باز پذیرای الطاف خدا هستند این آدم ها از بهبود زندگیشان شگفت‌زده نمیشوند چون اگر بشوند از نیت و شعور و درک کم آنها ناشی میشود.

علم یوگا معتقد است می‌توانند با تمرین شعور تو پرتو هستی خودشان را قرار بدهند. در چنین حالتی اگر به سمت نیت یا خواسته‌ای اراده کنید،اراده‌ی شما اراده‌ی خداوند میشود ذهن تنها ابزاری است که می‌تواند عالم انرژی‌های آفریننده را تحت نفوذ خودش در بیاورد. ذهن ساکت ارتعاشات قدرتمندی دارد که می‌تواند کائنات را با خودش همسو کند و برعکس. ذهنی که پر از تلاطم فکر بی‌قدرت است

به دنبال قوی ترین راه های خواستن یک آرزو باشید

چهارم. مراقبت یکی از قوی‌ترین راه‌های خواستن در متجلی کردن آرزوها، این است که در مراقبه و لحظه‌ای که امواج مغزی به صفر نزدیک میشود نیت از اون آرزو و خواسته را به سمت کانادا ارسال کنید. در چنین حالتی احتمالا امکان جمله‌بندی یا ذکر جزییات برای ذهنتان مقدور نیست. ولی هیچ ایرادی در این باره وجود ندارد خواسته‌تان بخواهید رها کنید چون پیگیری کردن خواسته‌ها از منیت آدم ها ناشی میشود، پس هر موقع آرزویی در سرتان داشتید در اعماق سکوت در لحظه‌ای که از ذهن و منیت چیزی باقی نمانده است و اثری ازش نمانده است، اشاره‌ای از خواسته‌ی خودتان را به فضا ارسال کنید و فورا همه چیز را رها کنید.

برای محقق شدن خواستتان زمان و شرایط تعیین نکنید همانطور که گفتید پیگیری این خواسته‌ها ریشه در نیت آدم‌ها دارد، منیت از نیروی الهی دور است و از آنجایی که به این قدرت مطلق ایمان ندارد سعی می‌کند شخصا با پیگیری خواسته‌ها آن را به انجام برساند، اما پیگیری آرزوها باعث تخریب آن میشود. اشخاصی که هنوز در اجرای این تکنیک به مهارت نرسیده اند امکان دار موقع مراقبه خواسته‌های منیت به خواسته‌های هستی شان را اشتباه بگیرند.

یکی از راه‌های تشخیص خاص نیت اینجا این است که گاهی اوقات آدم ها به اصطلاح به هر دری می‌زنند تا به آرزوشان برسند ولی به نتیجه‌ای که می‌خواهند نمی‌رسند و دائما با موانع مختلف روبرو میشوند این آدمها باید بدانند و باید مطلع بشوند که این خواسته‌ها ازهستی ایشان نشات نگرفته است و تحقق این خواسته‌ها به مصلحت شان نیست. البته این نکته را هم بگویم که سستی و تنبلی و کرختی مان را پای مصلحت نگذاریم.

ما باید بهترین تلاشمان،بالاترین تلاشمان‌ را برای رسیدن به آرزوهامان بکنیم ولی اگر بخواهیم با پافشاری کردن روی نیت و برخلاف خواسته هستیمان، خواسته‌ای و آرزوی دیگری وارد زندگیمان کنیم نیروی الهی با ما همراه نمیشود. سعی کنید به جای بازی کردن،به جای لج کردن روی خواسته‌ها استعداد های منحصر به فرد و مسولیت خودتان را در این زندگی پیدا کنید.

رشد و بزرگ شدن چه تاثیری بر روی انسان دارد؟

اگر به دوران کودکی‌مان نگاه کنیم می‌بینیم که خیلی از آدم ها در آن زمان قشنگ می‌دانستند قراره  است چه کار کنند، میدانستند که قصد انجام چه کاری را در زندگی را دارند. اما همین که رشد کردن و بزرگ شدن تحت تاثیر محیط و اجتماع قرار گرفتن و مصلحت ظاهری به حقیقت خودشان ترجیح دادن هر کسی استعداد و هنر مخصوص خودش را دارد و هیچکس نمی‌تواند جای آدم دیگری را پر کند ولی مسئله اینجاست تا زمانی که به عنوان من بخواهید این مسیولیت را انجام بدهید موفق نمیشوید. میشود یکی از دلایلی که باعث میشود شخصی نتواند در زندگی اش شوق زندگی را پیدا کند این که نیت را به قدری برای انسان سردرگمی ایجاد می‌کند که آن آدم دیگر نمیتواند استعداد خودش را بشناسد. باید این استعدادها را در خودش پیدا کند. ولی این فکر در ذهنش هی رژه میرود که با کمک این توانایی‌ها موفق نمیشود که زندگی ایده‌آل را برای خودم داشته باشم.

بگذارید از دو تا آدم میلیونر برایتان بگویم که بااستعداد خاصی که داشتند به یک ثروت بزرگ دست پیدا کردند و رسیدن، ویلیام کلارک گیبل اهل آمریکا و فقط یک علاقه و استعداد داشت و آن هم قرار دادن و پخش کردن گرامافون است. یک استعداد خیلی خاص و شاید اصلا ما بهش فکر نکنیم ، این آقای دکارت در جواب آدم هایی که در مورد شغل آینده ازش سوال می‌کردند ید جواب می‌داد،صفحه گذاشتن وهمیشه با شجاعت در مورد این علاقه‌مندی صحبت می‌کرد چون فقط این یک هنر بلد بود.

بعد از یک مدتی یک برنامه‌ی رادیویی درست کرد که در آن صد تا آهنگ برتر هفته پخش می‌شد، با این کاری که انجام داد یاد آرزوی خودش را به عینیت درآورد و با این شغل خاص به یک میلیونر تبدیل شد. چرا این اتفاق افتاد؟ چون این آدم در عمر چهل و پنج ساله‌ی خودش فقط یک فکر در سرش داشت اگر به جای اینکه به علاقه خودمان بپردازیم، برویم سراغ رشته‌های دیگر به این نیت که پول و ثروت بیشتری داشته باشیم بعد از یک مدت دل زده میشویم چون واقعا علاقه‌مندی ما نبوده است فقط به نیت این که پول دربیاریم رفته ایم سراغ آن. بعضی آدم ها چون نرفته اند سراغ علاقه‌مندشان و فقط رفتند سراغ پول و ثروت بعد از یک مدت که ناکام شده اند و افسردگی میاید سراغشان و ممکن است که خودکشی بکنند.

به قوانین طبیعت احترام بگذارید

یک داستان دیگر که مخواهم بگویم درباره‌ی خانوم کوتاه اهل آمریکا که این خانم توانست یک چند سال به ثروت خیلی بزرگی دست پیدا کند ماجرا از کجا شروع میشود؟ عروسک‌گردان و دوبلرهای که نقش یک موش ایفا می‌کرده  است دچار حمله‌ی قلبی میشود و دیگر نمی‌تواند کارش را ادامه بدهد، کارگردان این برنامه میرود سراغ یک بازیگر جایگزین که با این خانم در یک مغازه‌ای که مشغول به کار بوده است آشنا میشود و این را خانم استخدام می‌کند این شغل برای آن خانم هزار دلار به ارمغان میاورد چندسال این خانوم وقتی داشته است حمام می‌کرده است، متوجه میشود که لیفهایی که در بازار وجود دارد و الیاکازان دارد استفاده میشود.

خیلی زیاد و خیلی آزار دهنده ‌است،چیکار می‌کند؟ یک نیولی نرم با پنج انگشت اختراع می‌کنه و به فروش می‌رساند و با استفاده از دستمزد پایین کارگران در مکزیک شروع می‌کند این لیف را تولید انبوه کردن بعدش از طریق مرز مکزیک آنها را وارد آمریکا می‌کند. درآمد این خانم در یک سال به چهارصدوپنجاه میلیون دلار می‌رسد حالا چرا این داستان‌ها را گفتم با مرور کردن این دو تا داستان به منطق خودتون رجوع کنید و احتمال به ثروت رسیدن این آدم ها را مرور کنید، آدمی که نیت و آدمی که نمیذاشتن هر دو تا آدمی که بهتان گفتم برای رسیدن به این مرحله برسند. فقط از قوانین کاناپی کردن و به طور مداوم و پیگیرانه و طی یک مدت مشخصی روی فکری که در ذهنشان داشت تمرکز کردند پس با هر لحظه تغییر دادن فکرامان نمی‌توانیم در زندگی به موفقیت برسیم.

در انتهای هوپکست این نکته را هم بگویم که قدرت خلق خواسته‌ها نباید با حس ششم اشتباه گرفته شود چون یکی اش دریافت اطلاعات موجودت و غذا و آن یکی همسو شدن با کائنات و ارسال خواسته‌ها و متجلی کردن آن از طریق این همسو شدن با کائنات یا به زبان دیگر آفرینش از طریق تحت تاثیر قرار دادن اتم‌ها است.