ایده ها و راهکارهای خلاقانه برای شاد کردن زندگی

همانطور که مهارت‌های فنی و تجربه در داشتن یک شغل خیلی مهم است،مهارت‌های ارتباطی هم نقش مهمی در موفقیت‌های شغلی دارد. ارتباطی موثر در محیط کار یکی از عوامل خیلی مهم موفقیت‌های شغلی است. موفقیت شغلی می‌تواند هم برای سازمان و هم برای فرد و در صورتی که یک ارتباط پایدار و شفاف شکل بگیرد نحوه‌ی عملکرد تیم خیلی بهتر بشود. توانایی شما در برقراری ارتباط خوب و موثر بروی موفقیت خودتان،موفقیت تیم و در نهایت موفقیت شرکت خیلی میتواند تاثیرگذار باشد در واقع میشود گفت ارتباط خوب و موثر تعامل در محیط کار است.

اهمیت کسب تجربه و نقش آن در ادامه حیات یک کسب و کار

امیدوارم که عالی باشید من ساناز نجد هستم به نهمین اپیزود جاب کست خوش آمدید.این اپیزود در خرداد سال هزار و چهارصد ضبط همینطور که متوجه شدید می‌خواهم راجب ارتباطات در محیط کار و کلا آداب معاشرت در محیط کار صحبت کنم چون معتقدم که خیلی خیلی کمک می‌کند به نحوه‌ی برقراری ارتباطات ما با همکارانمان با مدیران و همینطور موفقیتان در شغلتان.شاید مهم‌ترین و با اهمیت‌ترین موضوعی که در محیط کار ما با آن روبرو هستیم فرهنگ محیط کارمان و فرهنگ آن شرکت است و درواقع ما باید توانایی این را داشته باشیم که خودمان را با فرهنگ آن شرکت وقف بدهیم.

فرهنگ در مجموع باورها منافع ارزش‌ها اهداف و کلا سبک زندگی مشترک یک گروه تعریف میشود، فرهنگ محیط کار به خصوصیات مشترکی اشاره دارد که باعث میشود که بین محیط‌های کاری مختلف تفاوت ایجاد بشود موفقیت شما در هر شغل جدیدی به میزان سرعتتان در سازگاری یا فرهنگ شرکت بستگی دارد اما خوشبختانه باید بهتان بگویم که برای این وفق دادن ما با کلی معلم روبرو هستیم.می‌توانیم از مدیران یاد بگیریم و همینطور می‌توانیم خیلی از همکاران را الگوی خودمان قرار بدهیم. موفقیت شما در ایجاد رابطه با همکاراتان از نحوه‌ی برقراری ارتباط و رفتار شما با افراد مختلف در شرکت شروع میشود،حتی اگر از کسی خوشتان نیاید از لحاظ حرفه‌ای باید با آن با ملاحظه و محترمانه و صادقانه برخورد کنید.شاید به مرور زمان متوجه یک سری مهارت‌ها و قابلیت‌های در آن بشوید که بر اساس آن مهارت‌ها رابطه‌ی مثبت و حرفه‌ای بتوانیم باآن برقرار کنیم زمانی میتوان با همکاران رابطه مثبت برقرار کنید که یک سری ملاحظات اولیه را رعایت کنید.

اهمیت کوچکترین رفتارها برای افراد شاغل

اینجا می‌خواهم بهتان یک سری از این ملاحظات اولیه را بگوم حواستان باشد که جایگاه تان را بشناسید و در مورد کوچکترین رفتارها با آدمها مثل گپ و گفتگوهای خودمانی،شوخی کردن یا مطرح کردن اختلاف نظر ها اول فکر کنید.یکی از سریع‌ترین راه‌های راندن دیگران از خودتان در حین گفتگوی خودمان یا رسمی تجاوز به حریم خصوصی آنهاست.یادتون باشد به جای اینکه به طرف مقابلتان بچسپید حتما فاصله را رعایت کنید و همیشه یک فاصله‌ی حدود چهل سانتی‌متر به طرف مقابلتان داشته باشید.

ارتباط چشمی برقرار کنید،ارتباط چشمی مثبت و مشتاقانه به اختلاف قد توجه کنید تا طرف مقابلتان مجبور نشود که خیلی بالا یا خیلی پایین را نگاه کند ،حواستان به افرادی که دارای معلولیت هستند باشد مخصوصا کسانی که بروی صندلی چرخ‌دار نشسته اند یا گوششان خوب نمی‌شنود در صورتی که با همکاری سروکار دارید که از سایر کشورها هستند سعی کنید حتما رسوم یا مسائل ممنوعه را در گفتگو با آنها‌ها را یاد بگیرید و یک کوچولو فرهنگشان را بشناسید. یک مساله‌ی خیلی مهم احترام به درجات بالاتر است، درجه‌ی بالا در محیط کار به معنای قدرت است پس موقع صحبت کردن با افراد در محیط کارتان که جایگاه بالاتری از شما دارند احترام را در نظر بگیرید.

در حین گفتگو فاصله‌ای که نشان دهنده‌ی احترام شما به فرد مقابلتان است را رعایت کنید. صمیمی نشوید و از برقرارکردن هر گونه تماس فیزیکی که نشان دهنده‌ی صمیمیت است حتما خودداری کنید اگر موقعی در مورد مسایل غیر رسمی با مدیرتان صحبت می‌کنید یادتون نرود که ادب و احترام را فراموش نکنید.هیچ وقت بدون دعوت روی صندلی مدیرتون ولو نشوید و وسایل روی میز مدیرتان دست نزنید.

اگر رییس هستید موقع صحبت کردن با بازی دستاتان از جایگاه تان سوء استفاده نکنید،اغلب ادب حکم می‌کند که همیشه افراد مسن‌تر بدون توجه به جایگاهشان در شرکت با عناوین خانوم و آقا خطاب کنیم این که خودشان از ما بخواهند که ما آنها را با اسم کوچک صدا کنیم،البته در محیط کارهای مدرن در مورد خطاب کردن رییس یا افراد با درجات بالاتر با اسم کوچک خیلی سخت گرفته نمیشود.

چگونه به درخواست های کمک در محیط کار پاسخ دهیم؟

یک مسئله‌ای که ما خیلی در محیط کار با آن درگیر هستیم مسئله‌ی درخواست و پیشنهاد کمک است،بهترین راه برای کمک گرفتن،کمک کردن است ولی  در مقابل کار داوطلبانه‌ای که انجام میدهید نباید از طرف مقابلتان انتظار اضافه کاری داشته باشیداداش شما می‌تواند در حد یک قدردانی ساده از سمت همکارتان باشد نه کار اضافه‌تر، پس در مقابل کارهای خوبی که برای دیگران انجام می‌دهید انتظار پاداش نداشته باشید، بر سر آنها منت نگذارید در مقابل هر کمکی که می‌کنید هرچند لطف کوچک و ناچیزی هم که باشد تشکر را فراموش نکنید، این تشکر می‌تواند با ارسال کارت یا هدیه‌ی کوچکی یا دعوت به ناهار باشد یا حتی در صورت از آنها جلوی مدیرتان تعریف و تمجید کنید این موضوع خیلی تاثیرگذار است.

یک مسیله‌ی مهم دیگری که ما در محیط کارمان با آن روبرو هستیم کمک به تازه واردات در محیط کارتان است حواستان به تازه‌واردها باشد شاید یک تازه‌وارد از مهارت‌های فوق‌العاده‌ای برخوردار باشد، اما باید نکات خیلی زیادی را در مورد موقعیت کاری یاد بگیرد، مثل اسامی افراد،مکان‌های مختلف شرکت،سیاست‌های شرکت و روابط بین کارمند و کارفرما اما یادتان باشد که ضمن کمک کردن به آن فرد تازه‌وارد درباره‌ی سایر کارمندان غیبت نکنید و قضاوت درباره‌ی همکاران و مدیران را به عهده‌ی خود آن فرد تازه وارد بگذارید،یک سری اخبار درباره‌ی زندگی خصوصی همکاران در محیط کار یا امر اجتناب‌ناپذیر در برخی موارد باید تبریک و در برخی از موارد باید همدردی کرد اگر فرد مورد نظرتان دوست نزدیکتان است که خب میدانیم به آن چه بگویم اما در مورد کسایی که با آنها آشنایی کافی ندارید به نکاتی که میگوم توجه کنید،در مورد نامزدی یا ازدواج همکارتان فقط یک تبریک ساده به آن بگوید؛ مثل بهترین آرزوها را برایتان دارم،صادقانه برای همکاراتان آرزوی خوشبختی می کنم و زیاد درباره‌ی همسرشان کنجکاوی نکنیم و لطفا در مورد ازدواج پند و اندرز ندهید.

در مورد خبر بارداری ابراز خوشحالی کنید ولی فضولی نکنید از آن سوال پرسید و از بازگو کردن سختی‌های دوران بارداری به شدت بپرهیزید در مورد طلاق فقط گوش کنید بدون قضاوت بدون پند و اندرز در زمان بیماری همدردی واقعیتون ر نشون بدینو زمینه‌ی کاری به خاطر غیبت‌های اون فرد در محل کار شکایت نکنید و مراقب باشید در طول بیماری هیچ کسی موقعیت کاری اون ر به خطر نندازه در مورد اخراجی تعدیل نیرو با آن همکارتان همدردی کنید ولی موضوع را کش ندهید و درد آن را تازه نکنید.توضیح آنها را برای اخراج شدنشان بپذیرید و گمانه‌زنی کنید در صورتی که برای آن کمکی هم از دستتان بر می آید حتما انجام بدهید و اگر اطلاعاتی در مورد موقعیت‌های استخدام دارید حتما در اختیارش بگذارید.

کسب ارتباط صمیمی در محیط کار

برای برقراری ارتباط صمیمی با همکارتان باید یک چارچوبی را رعایت کرد وقتی می‌خواهید با کسی خودمانی گفتگو کنید اول به پذیرا بودن آن توجه کنید اگر آن جای دیگری است یا مائل به پاسخگویی به شما نیست درک کنید و عقب بشینید حتی زمانی که برای صحبت خودمونی تمایل نشان میدهد سواستفاده نکنید درباره‌ی عقاید طرف مقابل هم سوال کنید و علاقه‌ی صادقانه به افکارش نشان بدهید و سعی نکنید که یک تنه میدان گفتگو را در دست خودتان بگیرید اگر افراد دیگری هم به شما نزدیک بشوند از ورود آنها به جمعتان استقبال کنید و بهتر است که در چنین شرایطی یک موضوعاتی را انتخاب کنید که همه بتوانند درباره‌ی آنها صحبت کنند که از صحبت کردن درباره‌ی موضوع‌هایی که خیلی شخصی است پرهیز کنید مثلا عقاید سیاسی،مذهبی،مسائل جنسی یا مسایل مالی بعد از آخرین جمله تان عذرخواهی کنید و بروید.

یا با این جمله به پایان برسونیم که خب فکر می‌کنم وقتش است که من برگردم سر کارم. اگر همکاری زمانی که شما مشغول به کار هستید قصد صحبت کردن با شما را دارد، وقت دیگری را به آن پیشنهاد بدهید مثلا بگوید الان وقت مناسبی نیست می‌توانیم بعدا صحبت کنیم. اگر شما هم میخواهید حین کارکردن همکارتان با آن حرف بزنید حتما به واکنش شان توجه کنید و اگر همکارتان در حال حاضر نمی‌تواند با شما حرف بزند پاسخ منفی آن را بپذیرید،نه جبهه بگیرید احساس کنیدکه بی مهری قرار گرفتید.

در مسائلی که به اختلاف نظر با همکارتان برمی‌خورید این مواردی را که میگویم را در نظر بگیرید حواستان باشد که مسائل را هیچوقت شخصی نکنید هیچ وقت اجازه ندهید بحث حرفه‌ای به موضوع شخصی تبدیل بشود گستاخی کردن حین بحث یا فحش و ناسزا گفتن و شخصی کردن مسائل موضع شما را کاملا ضعیف می‌کند یادتان باشد که از موضوع اصلی منحرف نشوید اجازه ندهید اختلاف نظر به مسائل بی‌ربط کشیده شود و همینطور حواستان باشد که دیگران بحث را به  انحراف نکشانند.

ایجاد اختلاف و انحراف و مغلطه کردن همه از ترفندهای رایج طرف ضعیف‌تر بحث است یادتان باشد هرجا که به اختلاف نظر برخوردید در پایان شاید به هدفی که دارید نرسید اما معمولا مصالحه بهتر از ادامه‌ی درگیری است. هیچ وقت در بحث نگوید من که گفته بودم حتی اگر حق با شما باشد در آینده مشخص میشود نیازی نیست که در آن شرایط پوزخند بزنید چون در این صورت خودتون را کوچک می‌کنید بهتر است که همکارتان به شما بگوید که بله حق با شما بود به جای اینکه خودتان بگوید.

آداب اجتماعی در محیط کار چیست؟

یک سری آداب اجتماعی است که باید در فضای کار رعایت بشود اگر شما در محل کارتان دفتر مستقلی دارید حواستان باشد تا اگر کارمند ارشدی یک فردی مسن‌تر از شما وارد دفترتان میشود حتما از جایتان بلند شوید و احترامشان را  به طرف مقابل نشون بدهید. هنگامی که شما دفتر کاری مستقل دارید،اگر یک سری ملاقات‌های سرگرم کننده داشته باشید بهتر است که اون ها را به مکان‌های عمومی ببرید تا مزاحم همکارای دیگتان نشوید.

ملاحظه باشید دفتر کاری مستقل جای مناسبی برای صحبت کردن درباره‌ی موضوعات حساس نیست مسائل خصوصی را در جاهای خصوصی‌تر مطرح کنید اگر وارد دفتر همکارتان شدید و دیدید که دارد با تلفن حرف می‌زند هیچ وقت بالا سر اون نمانید و بروید و در زمان مناسب‌تری برگردید.یک بخش مهمی از ارتباطات ما در محیط کار برمی‌گردد به ارتباط با مدیر اکثر ما در طول عمرمان کار برای مدیران خوب و متوسط و یا واقعا ظالم را تجربه کرده ایم در هر صورت باید سه تا نکته را در نظر بگیرید؛ اول اینکه این را درک کنید که آن هم یک انسان است این واقعیت را بپذیرید که سرپرست شما ریاست شما را بر عهده دارد پس کارتون را درست و به موقع انجام بدهید وقتی در یک شغل جدید استخدام میشوید یا در شرکت خودتان موقعیت جدیدی به دست میاورید اولین کاری که باید انجام بدهید این است که وظایفشان را به خوبی بشناسید و برای اینکه حداکثر کارایی را داشته باشید باید موقعیت جدیدتان را به دست بیارید در موقعیت‌های جدید کاری این نکاتی که میگویم حتما در نظر بگیرید چشمتان را باز کنید و دهانتان را ببندید دیگرانی که قبل از شما آنجا کار می‌کردند با راه و چاه شرکت بیشتر آشنا هستند پس سعی کنید قبل از ارائه پیشنهاد ایده و با فرهنگ محیط کار جدیدتان آشنا بشوید حواستان باشد زود برسید و دیر بروید هر روز به موقع یا زودتر سرکار حاضر بشوید و از همان روزای اول تمام ساعات کارتان را پر کنید تا تصویر خوبی از خودتان در ذهن مدیرتان ایجاد کنید.

روال انجام کار در محیط کار را چگونه باید تجربه کنیم؟

روال کار و روش انجام دادن کارها در محل کار جدیدتان متفاوت از محل کار قبلیتان است پس حتما در این زمینه راهنمایی بگیرید و سوال کنید به شدت مراقب باشید قانون را دور نزنید و از حد خودتان جلوتر نروید حتما قانون و قوانین محیط کارتان را بشناسید و در محدوده‌ی آنها کار کنید هدف شما در این مقطع این است که یکی از بازیکنای تیم بشوید.مساله‌ی خیلی مهمی که وجود دارد این است که چگونه با رییستان کنار بیاید راستش کنار آمدن شما با رییستان بیشتر از آن چیزی که در حیطه‌ی مسئولیت آن باشد در حیطه‌ی مسئولیت شماست.کار آن را ایجاد،بهره‌وری و سود در شرکت است. مسئله‌ای که همه‌ی کارمندان با آن روبرو هستند این است که چگونه می‌توانند بهترین رابطه را با رییسشان ایجاد کنند. می‌خواهم اینجا چندتا نکته‌ی مهم بهتان بگویم که خیلی در ارتباط برقرار کردن با رییستان کمکتان می‌کند ایده‌هاتان را پیشنهاد کنید.

رییس ها معمولا از ایده‌های جدید استقبال می‌کنند فقط دقت کنید که از زمان مناسب برای پیشنهاد و ایده‌هاتان استفاده کنید همیشه آماده باشید رییس ها بین کسانی که فی‌البداهه یک چیزی میگویند و کسانی که از قبل آمادگی لازم پیدا کرده اند درک می‌کنند. وقت رییستان را تلف نکنید شفاف و روشن صحبت کنید و اسناد و مدارک یا هر نوشته‌ای که از گفته‌هاتان حمایت میکند، آماده کنید برای وقت رییستون ارزش قائل باشید و فردی منطقی باشید دنبال مشکلاتی باشید که می‌توانید حلشان کنید. رییس،کارکنان که ابتکار عمل دارند را علاقه و توجه بیشتری نشان میدهد از رییستان حمایت کنید،چگونه وقتی می‌بینید رییستان با کوهی از کار روبرو است به آن بگوید که می‌توانید کمکش کنیند، گاهی وقتی ها کاری انجام بدهید که تحت تاثیر آن قرار بگیرید حتما آن تعریف کنید در مقابل از تصمیمات رییستون حمایت بکنید.

هیچ وقت به ریسستان دروغ حقوق نگوید و در نهایت تصمیم نهایی رییستان بزرگوارانه بپذیرید حتی اگر مخالف طرز فکر شماست بعضی وقت ها مسایلی در محل کار پیش می آید که مجبور میشوید پیش رییستان بروید و راجب مشکلی که پیش آمده شکایت کنید باید بدانید که شکایت موثر یک نوع هنر است پس قبل از اینکه شکایت کنید به این چیزاهایی که میگویم توجه کنید.

ویژگی های ارائه یک شکایت

اول اینکه بررسی کنید اصلا شکایتان ارزش مطرح کردن دارد؛ یعنی فکر کنید که آیا شکایت شما روی بهره‌وری محل کارتان تاثیر میگذارد، ارزش دارد که وقتی رییستان را بگیرید یا اینکه جلوی آن یک فرد غرغرو جلوه می‌کنید با مطرح کردن این شکایت حتما برای شکایتمان مدارک هستند داشته‌باشید خیلی مهم است که بتوانید از شکایت تان حمایت کنید به این فکر کنید که آیا شما فرد مناسبی برای مطرح کردن این شکایت هستید یا اگر فکر می‌کنید از اعتبار لازم برخوردار نیستید برای شکایت کردن پیش رییستان حتما از یک فرد مناسبی در محل کارتان درخواست کنید تا آن مسیله را مطرح کند. از قبل فکر کنید که به چه نتیجه‌ای می‌خواهید رسید انتظار نداشته باشید که فورا شکایت شما بررسی بشود و روی آن اقدام بشود شاید مدت‌ها طول بکشد تا شاهد نتیجه باشیم مخصوصا اگر با کارهای سیاستی شرکت مرتبط باشد.

یک رییس خوب در نهایت شما را از نتیجه باخبر میکند ولی خب این را هم درک کنید که شاید نخواهد با شما صحبت کند. اگر در خصوص اضافه‌کاری بیش از حد یا کمبود نیروی کار شکایت دارید باید با یک تدبیر ویژه ای با آنها برخورد کنید.سریع نتیجه‌گیری نکنید که رییستتن مقصر است، آن احتمالا همه‌ی تلاشش را برای مرتفع کردن این مشکل انجام داده است در صورتی که رییستان از مشکل خبر ندارد. بهت است که به روش مودبانه حتما آن را مطلعن اگر شکایت تان را به یک شکل موثر تری مطرح کنید حتما نتیجه فوق‌العاده‌ای می‌گیرید یادتان باشد که خوب و بد کارتان را به گردن بگیرید بعضی وقت ها بله تو ممکن است صمیمانه از شما تعریف کند.

موانع و چالش هایی که در کار به وجود می آید

در این صورت بهترین کار این است که تعریف آن را بپذیرید و از آنها تشکر کنید و اگر کسی دیگری هم در این موفقیت سهم داشته است حتما اشاره کنید و افتخار آن را فقط برای خودتان نگذارید بعضی وقت ها هم خرابکاری هایی در محل کار رخ میدهد که واقعا اجتناب‌ناپذیر است فقط یادتان باشد که اشتباه کار تان را حتما بپذیرید و انکار نکنید و مسئولیت کارتان را قبول کنید و صبر نکنید تا رییستان بیاید سراغتان خودتان پیش رییستان بروید و توضیح بدهید و عذرخواهی کنید حتما راه‌حلی برای این مشکل ارایه بدهید با پیشنهاد راه حل نه تنها مسیولیت‌پذیری تان را نشان میدهید بلکه نشان میدهید تاثیری که اشتباه شما روی رییستان یا بقیه داشته است برایتان خیلی مهم است. پس هر وقت اشتباه یا خرابکاری اتفاق افتاد این سه تا اقدام را انجام بدهید؛ یک پذیرش مسیولیت،دو عذرخواهی و سه پیشنهاد راه حل.

در پایان می‌خواهم راجع به ترک کار و استعفا آداب هایی دارد حواستان باشد که نیتان خیلی زودتر پیش افراد دیگر در محل کارتان مطرح کنید اگر دنبال موقعیت جدیدی هستید سنجیده عمل کنید؛ مثلا از منشی یا همکاراتان نخواهید که رزومه برایتان آماده بکنند.

در صورتی که کار جدیدتان قطعی شد خب ادب حکم می‌کند که بلافاصله با رییس فعلیتان یک قراری بگذارید و آن را مطلع بکنید حتما به نکات مثبت و البته صادقانه که در طول این شرکت سپری کرده اید اشاره کنید و ترک کارتان به معنای از دست دادن روابط تان در آینده نباشد پس باید خیلی دقت کنید که رابطتان را موثر و سازنده نگهدارید اگر قصد استعفا دارید حتما یک درخواستی مودبانه و قدرشناسانه به رییستان بگوید راجب مشکلاتی که باعث شده تا شما تصمیم به استعفا بگیرید توضیحی ندهید شاید شما به هر دلیلی در آینده مجبور شوید دوباره با این رییس کار کنید پس بهتره است که هیچ خاطره‌ی بدی به جا نگذارید پس اعم از اینکه قصد استعفا دارید یا اخراج شدید باید با رییستان در مورد خروج از شرکت به توافق برسید.

چگونه زندگی را از حالت خسته کننده خارج کنیم؟

شما هم قبول دارید که بعضی اوقات زندگی خیلی خسته‌کننده میشود،هنگامی که ما سعی می‌کنیم برای اطرافیانمان خوب و دلسوز باشیم و نیازهایشان را برآورده کنیم و گاهی آنقدر درگیر وظایفمان در خانواده و محل کار میشویم که کاملا خودمان را فراموش می‌کنیم.فکر کنم متوجه شدید که در این اپیزود می‌خواهم راجب چه چیزی صحبت کنم،می‌خواهم راجب واژه‌ی خود مراقبتی که اخیرا در زمینه‌ی حفظ سلامت جسمی و روانی خیلی به آن توجه شده است برایتان صحبت کنیم.

گلم سلام امیدوارم که عالی باشید من ساناز نجد به هفتمین اپیزود جاب کست خوش آمدید.همیشه یادتان باشد که دوست داشتن کسایی که با آنها در ارتباط هستیم خیلی مهم است و خیلی ارزشمند،اما دوست داشتن خودمان مهمتر است اکنون خود مراقبتی یعنی چه؟ خود مراقبت یک مجموعه‌ای از اعمال و رفتار است که هر فردی برای پیشگیری از مبتلا شدن به بیماری های روانی و جسمی یا درمان مناسب در صورتی که مبتلا بشود به آن بیماری‌ها انجام میدهد.

چرا باید آگاهی خود از اطرافمان را افزایش دهیم؟

آگاهی داشتن از این اعمال و رفتار برای کسانی که شغل های مهم یا فعالیت‌های استرس زا دارند خیلی مهم است. خودمراقبتی یعنی انجام دادن هر فعالیتی که برای رسیدن به زندگی شاد و تعادل لازم است، خود مراقبتی به جسم روح ما انرژی میدهد و باعث سرزندگی ما میشود احساس خوشبختی ما را بیشتر میکند، توانایی موفقیت درمان افزایش میدهد و باعث بهبود کیفیت روابط و سطح زندگی ما می شود.

از فواید خود مراقبتی آگاه باشیم دیگد آن فقط به عنوان یک گزینه‌ای که میتواند نتایج خوبی برایمان داشته باشد نمی‌بینیم بلکه به عنوان یک ضرورتی در زندگیمان به آن نگاه می‌کنیم. اگر خیلی ساده بخواهم بگویم توجه به خودی،خود مراقبتی یعنی داشتن یک رابطه‌ی سالم با خودمان به عبارت دیگر دوست داشتن خودمان گاهی وقت ها ما به کوچکترین خواسته‌ی اطرافیان مان توجه می‌کنیم اما خودمان را فراموش می‌کنیم و نکته‌ی مهم اینجا است که شما باید در درجه‌ی اول به خودتان توجه کنید.خوب غذا بخورید،به طور منظم ورزش کنید،مدیتیشن کنید،مطالعه کنید و در یک کلام مراقب خودتان باشید.

تنها به این وسیله است که شما می‌توانید کیفیت زندگی روحی و جسمی خودتان را بالا ببرید از پس کارها و وظایفی که زندگی به عهده‌ی شما گذاشته است به خوبی بربیاید،اینگونه به خودتان هم به دیگران کمک می‌کنید،اما چرا خود مراقبتی مهم است و کجاها به ما کمک میکند. خود مراقبتی باعث میشود که انرژی ما تجدید بشود،استرس ما کم بشود،یک چشم‌اندازی نو و احساس مثبتی در زندگی به ما میدهد احساس شادی و آرامش و صلح در ما ایجاد می‌کند.

خودمراقبتی چیست و چه نتایجی دارد؟

خود مراقبتی باعث میشود که ما بیشتر احساس سلامتی و تندرستی در جسم خودمان کنیم و اعتماد به نفس و عزت نفس ما را بالا میبرد، کلا شور و شوق زندگی و انگیزه‌ی موفقیت در زندگی ما به شدت افزایش میدهد پس خود مراقبتی یک عملکردی آگاهانه و کاملا آموختنی است تا ما شرایط و منابع لازم را برای حفظ عملکرد جسمی و روانی و اجتماعی و رشد فردیمان را فراهم کنیم.

خود مراقبتی به شدت باعث افزایش کارایی و مهارت‌های فردی میشود و یکی از مفاهیمی است که نشان میدهد فرد رفتار سالمی دارد حالا شاید اینجا برایتان سوال پیش بیاید که چه کار کنیم که بیشتر حواسمان به خودمان باشد و در واقع مراقب خودمان باشیم؟ برای این کار با شما یک برنامه‌ی جامع خود مراقبتی برای خودتان آماده کنید در واقع داشتن یک برنامه‌ی جامع مراقبتی در ارتباط با چگونگی رفتار ما با بدنمان،ذهنمان و روح و روانمان است با یک چنین برنامه‌هایی ما می‌توانیم گام‌های کوچکی برای کاهش استرس و بهبود کیفیت زندگیمان برداریم.

انواع خودمراقبتی و تاثیر آن در زندگی انسان

می‌خواهم در این اپیزود و یک سری ابزار آشناهایتان کنم که به وسیله‌ی آنها بتوانیم گام‌های بیشتری را به سوی یک زندگی هدفمند متعادل و معنی‌دار برداریم.برای آماده کردن برنامه جامعه‌ی خود مراقبتی باید اول فکر کنیم به چیزهایی که می‌خواهیم تغییرش بدهیم و آن چیزهایی که نیاز به تغییر ندارد و فقط باید تقویت بشوند. برنامه جامع خود مراقبتی شامل چهاربخش خودمراقبتی جسمی،خودمراقبتی روانی عاطفی،خود مراقبتی اجتماعی و خود مراقبتی معنوی.

خود مراقبتی جسمی شامل: فعالیت‌های و تمرین‌های ورزشی،خوردن غذای سالم،خواب و استراحت کافی است.

خودمراقبتی روانی و عاطفی شامل:نیازهای عاطفی و روانی ما است که در برگیرنده‌ی احساساتی است که ما نسبت به خودمان و تواناییهامان مدیریت احساسات و مقابله با مشکلات داریم در واقع وجود احساس رضایت اعتماد به نفس کافی داشتند اعتماد و صمیمیت میل و رغبت به زندگی توانایی استرس و انطباق با تغییرات از موضوعاتی است که در این حیطه به آن توجه میشود در خود مراقبتی اجتماعی باید به این موضوع توجه کنیم که ما انسان‌ها موجوداتی هستیم و مغز ما به کمک روابط اجتماعی از زمان تولدمان شکل گرفته است پس توجه به نیازهای اجتماعی مثل نیاز به تعلق،نیاز به عشق و محبت داشتن فعالیت اجتماعی،حفظ بین روابط فردی و حفظ دوستی‌های نزدیک از مسائل مهمی است که در این بخش باید به آن توجه کنیم .

خود مراقبتی معنوی که بسیار اهمیت داره،خود مراقبتی معنوی به ما کمک می‌کند تا بیشتر به درون خودمان آشنا بشویم و معنای زندگیمان را درک کنیم در این بخش باید رسالت و هدفمان  در زندگی را پیدا کنیم و با حرکت کردن در این مسیر از خودمان مراقبت کنیم.حالا چند روش ساده از خود مراقبتی را به شما میگویم که مطمئنم همیتان همه آن را می‌دانید اما اکثرا غافل میشویم ازآنها.

خود مراقبتی جسمی و اهمیت دوست داشتن خود

اینجا فقط به عنوان یادآوری میگویم تا بیشتر بهشان توجه کنیم و بیاوریم در برنامه‌ی زندگیمان تغذیه‌ی خوب یادتان باشد که غذاهای طبیعی و مغذی مصرف کنیم و تا حدامکان سراغ خوراکی‌های فراوری شده و شیرینی‌جات نرویم،رژیم غذایی مناسب خودتان را بگیردید و پیدا کنید، در دنیا رژیم‌های زیادی وجود دارد که به سلامتی بدنمان کمک می کند فقط باید ببینید با کدامش حالتان بهتر و همیشه طبق آن روش غذا بخوریم تا می‌توانید خوب بخوابید، خیلی ها فکر می‌کنند خوابیدن نشانه‌ی تنبلی و نخوابیدن یا ویژگی مثبتی است اما پژوهش‌ها و تحقیق‌ها ثابت می‌کند که خوابیدن به میزان کافی در ارتقای کیفیت زندگی ما بسیار اهمیت دارد و روی کار افراد بسیار موثر است. پس در خود مراقبتی خواب کافی را در اولویت قرار بدهید.

برای چکاب هایتان برنامه منظم داشته باشید،آخرین باری که چکاب کردید که چقدر از درد کشیدنتان می‌گذرد وبرای درمانش اقدامی نکرده اید. خیلی از بیماری‌ها اگر زود تشخیص داده بشود به راحتی قابل درمان هستند و اگر دیر متوجه بشوید سخت‌تر درمان میشوند پس تا دیر نشده است نوبت پزشکتان را بگیرید و برای چکاپ‌های سالیانه برنامه داشته باشید. شکرگزار باشید برای داشتن زندگی مورد علاقتان اول باید زندگیتان را دوست داشته باشید و به آن عشق بورزید.

پژوهش‌های مختلف نشان داده است که شکرگزاری و فواید خیلی زیادی در زندگی دارد، شکرگزار بودن از ساده‌ترین و در عین حال جزئی‌ترین بخش زندگی یکی از قدرتمند ترین است با روش‌های خود مراقبتی مکمل مصرف کنید به کمک پزشکتان مواد مغذی مورد نیاز بدنتان را بشناسید و مصرف کنید.کمبود ویتامین و مواد معدنی در  بدن باعث بی حالی و کسالت و مشکلات جسمی و روحی میشود.

مثلا کمبود ویتامین ب دوازده باعث به وجود آمدن اضطراب میشود و کمبود ویتامین دی با خیلی از بیماری های مرتبط، همیشه کیفیت و تاثیرگذاری مکملهای غذایی را در نظر بگیرید. مدیتیشن کنید،مدیتیشن از رایج‌ترین شکل‌های شناخته شده‌ی خود مراقبتی است.انواع مدیتیشن و بشناسید و آنها را تمرین کنید و حتما برنامه‌ی منظمی برای مدیتیشن داشته باشید و آن را بیاورید در روتین زندگیتان.

همیشه به خودتان عشق بورزید

به خودتان برسید تا میتوانید به خودتان به ظاهرشتان اهمیت بدهید، از شما میخواهم همیشه به خودتان عشق بدهید، ما خیلی راحت قربون صدقه‌ی کسایی که دوستشان داریم می‌رویم اما خیلی برایمان سخت و عجیب است که قربون صدقه‌ی خودمان برویم. چه اشکالی دارد برویم جلوی آینه و قربون صدقه‌ی خودمان بریوم باور کنید که خیلی تاثیر دارد و خیلی ارتباط ما را با خودمان بهتر می‌کند، یادگیری کتابخوانی و یادگیری مهارت‌های جدید را فراموش نکنید،یادگیری و به دست آوردن تجربه‌های جدید نقش خیلی مهمی در ارتقای توانمندی‌های شما دارد هر چقدر که توانمندتر باشید احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنید و حس و حال بهتری دارید پس تا می‌توانید یاد بگیرید،منظم باشید،وقتی به امور زندگی خودتان رسیدگی می‌کنید و آنها را منظم می‌کنید خیلی راحتی و  آرامش بیشتری را تجربه می‌کنید.

مطالعه کتاب‌هایی مثل تخت خوابت را مرتب کن،ایده‌ها و راهکارهای خیلی خوبی برای منظم بودن و ایجاد نظم در جریان زندگی پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخوانید،با خودتان روراست باشید خودآگاهی و درک نیازها از مهم‌ترین ارکان زندگی شاد و خود مراقبتی است، پس به ندای درونتان گوش کنید و آن چه را که میخواهید بفهمید وقتی با خودتان رو راست نباشید احتمال اینکه استرس و سردرگمی زیادی تجربه کنید،بیشتر است با خودتان مهربان باشید،طوری با خودتان رفتار کنید که با یک دوست نزدیک برخورد می‌کنید، جوری با خودتان حرف بزنید که انگار در حال حرف زدن با دوستتان است،بیایید اگر یک جایی از زندگی را اشتباه کردید یا از پس کاری بر نیومدید ، انقدر به خودتان سخت نگیرید و سرزنش نکنید.خودتان را ما مثل تمام آدمها حق دارید اشتباه کنید و حق دارید خطا کنید.

انگیزه خودتان را در خود مراقبتی پیدا کنید

آخرین نکته‌ای که می‌خواهم به شما بگویم این است که انگیزه‌ی خودتان را برای خود مراقبتی پیدا کنید،اگر فقط دستورالعمل‌های خود مراقبتی را برای این انجام دهید که باید به آنها عمل کنید تلاش شما خیلی دوامی ندارد،پس انگیزه و هدف خودتان را از انجام این کارها پیدا کنید ولی اگر می‌خواهید انسان بهتر و سالم‌تر و سرحال‌تر تبدیل بشوید یا شاید برای یک سری موفقیت‌های تحصیلی ورزشی باید اینکار را انجام بدهید راهکارهای خود مراقبتی با هدف مشخص پیگیری کنید.

شما برای خود مراقبتی چه کاری انجام میدهید؟ اگر هنوز خود مراقبتی را شروع نکرده اید فکر کنید و برنامتان را در اولین فرصت اجرا کنید و در زندگیتان پیاده کنید.خب امیدوارم که مطالب این اپیزود براتان مفید بوده باشد و بتوانید از این استفاده کنید، الان که در فروردین سال هزار و چهارصد هستیم از شما میخواهم که به خود مراقبتی خیلی بیشتر فکر کنید و همین اول سال تصمیم بگیرید که برنامه‌ای  را بیاورید در برنامه‌ی زندگیتان امیدوارم که همیشه عالی و سلامت باشید.

چگونه علاقه‌مندی خودمان را پیدا کنیم؟

به نام خدا و سلام به نهمین هپوکست خوش امدید، امیدوارم که از شنیدن این برنامه لذت ببرید.در این برنامه می‌خواهیم درباره‌ی متجلی کردن زندگی ایده‌آل صحبت کنیم حتما حتما با ما همراه باشید.

چند سال قبل دانشمندان علم فیزیک اتمی موفق به یک کشف بزرگ در روابط قوانین فیزیک اتمی شدند که این روابطی که پیدا کردند با قوانین فیزیک کلاسیک خیلی متفاوت بود و فرق داشت و حتی یک جاهایی هم تضاد داشت. این کشف بزرگ باعث تغییرات روحی و روانی خیلی زیادی در خود همین دانشمندان هم شد، تا اونجایی که خاطرات اواخر عمر انیشتین را که مرور می‌کنیم می‌بینیم بیشتر یک عارف بوده است تا یک دانشمند.

آگاهی مطلق چیست و چه راهکاری دارد؟

حالااین شکرد چه بود؟ این دانشمندان به این مطلب رسیدند که هر وقت الکترونی در اتم شروع به چرخش می‌کند، انرژی این الکترون در حال چرخش باعث به چرخش در اومدن بقیه‌ی الکترونهایش می شود این نظریه در شرایطی اتفاق افتاد که دیدگاه فیزیک کلاسیک می‌گفت: بین الکترون هیچ اتصالی وجود ندارد پس چه نیرویی باعث همراهی الکترونیکی می شود. دانشمندان از این ارتباط به عنوان هوش یا انرژی آگاه اسم بردند و یاد کردن نیروی هوشیار در مادون اتم که حرکات ذرات بنیادین هستند و کائنات را در اختیار دارد.

علم یوگا این هوش را به آگاهی مطلق تعبیر می‌کند، دو هزار و سیصد سال پیش یکی از دانشمندان کهن هندوستان به نام پنجعلی هم به این نتیجه رسیده بود که اگر شی به ریزترین واحد آن یعنی اتم تبدیل کنید و آن واحد را بشکافید به همان انرژی هوشیار می‌رسید از آنجایی که ساختار انرژی از امواج هر قدر این امواج سریع تر حرکت کنند سطح انرژی بالاتر میرود و قدرت بیشتری پیدا می‌کند. مثلا در طبیعت مقدار و میزان ارتعاش گاز از آب و از یخ بالاتر است و به همان نسبت مقدار و میزان انرژی هر کدام از بقیه بالاتر است. از آنجایی که تمام مواد از اتم و در نتیجه انرژی ساخته شده اند،میشود به این اصل برسیم که با بالا رفتن یک ماده انرژی آن با مواد دیگری دارای انرژی بالاتر همسو و هم تراز میشود. این نکته‌ها در مورد بنیاد آدم‌ها هم صدق می‌کند و مصداق دارد انسان‌ها هم از مولکول به اتم ساخته شده اند.

دیگر اگر در مادون اتم آگاهی یا انرژی هوشیار قرار دارد انسان هم از همین نیرو تشکیل شده است، همینطور که انسان می‌تواند در خلا بین دو تا فکر به آگاهی مطلق برسد در چنین لحظه‌ای ارتعاشات انسان زیاد میشود و افزایش پیدا می‌کند و بالا میرد و با آگاهی و نیروی خلاق همسو میشود.

این آگاهی همان نیرویی است که سکوت خلاقیت حس ششم و غیره است و این ها از آن نشات می‌گیرد ولی از دستیابی و رسیدن به این قدرت‌ها داشتن ذهن خالی از افکار پراکنده است و قرار گرفتن در فاصله‌ی بین دو تا فکر است، پس با حضور در چنین لحظه‌ای آدم ها می‌توانند نیت خودشان را به طور مستقیم وارد فضا کنند و باعث متجلی شدن و بروز پیدا کردن آن بشوند. باید اینجا اضافه کنم که زمان رسیدن به این قدرت‌ها در آدمها مختلف متفاوت است و این را هم بگویم که بارسیدن به این توانایی‌ها باید نحوه‌ی درست استفاده کردن از آن را یاد بگیریم در نهایت باید اینگونه بگویم که قانون فیزیک برای برآورده شدن خواسته‌ها روی یک اصل مهم برقرار شده است.

جنبه های مادی و معنی چگونه یک انسان را رشد می دهند؟

ارتعاشات یک فکر تکراری و متمرکز و بالا بوده است و در فضا نفوذ می‌کند این به خودتان تکرار کنید،ارتعاشات یک فکر تکراری و متمرکز بالا بوده است و در فضا نفوذ می‌کند در حقیقت این اصل این معنی میدهد که تمرکز بروی هر موضوعی از طرف انسان باعث بالا رفتن ارتعاشات و قدرتمند شدن آن موضوع میشود. همینطور  ارتباط با نت‌ها و خواسته‌های قلبی آدم‌ها اگر این نیت‌ها مورد و توجه دائم قرار بگیرد، دارای ارتعاشات قدرتمند میشود و به عینیت در می آید و ما می‌بینیمش افکار متمرکز و تکراری چه منفی باشند و چه مثبت از انرژی بالاتری برخوردارند. به دست آوردن آرزوها بستگی به خودتان و باورهای تکراری و متمرکز انسان دارد.

وقتی جنبه‌های مادی،جسمانی،معنوی،اجتماعی،عاطفی و غیره زندگی خودتان را در نظر بگیرید متوجه میشوید که شرایط فعلی زندگی شما در این زمینه‌ها کاملا به باورهایی که در ارتباط با آنها داشتید دارد مربوط میشود؛ مثلا شخصی که دائما به فکر فقر بوده اند، الان هم بی‌پول مانده اند و کسیکه همیشه تو فکر و ترس از بیماری بوده است دائما در حال بیماری دارد به سر می‌برد و مریض در حقیقت این غیر ممکن است که با اندیشه‌ی فقر بخواهید بروید ثروتمند بشوید،محال است که یک شخصی خودش را محال است که یک شخص خوش شانس موفق از درون،خودش را ناموفق بداند این امکان نداره.

هر موقع فکرای خودتان را آگاهانه انتخاب کنید و فکرهای مثبت و سازنده را به ذهنمان بیاوریم زندگیمان پیشرفت می‌کند و بهبود پیدا می‌کند. زندگی سخت و بی طراوت نیست این باورهای ما است، باور ما انسان‌ها است که خشک و محدود کننده‌است اما چرا نیت‌ها و آرزوی بعضی از آدم ها به عینیت درمی آید و برای بعضی دیگر محقق نمیشود و به عینیت درنمی آید. اینجا باید بگویم که یکی از دلایلی که این اتفاق می افتد این است که بعضی آدمها یک وقت هایی از یک موضوع شاخه عوض می‌کنند، میروند سراغ یک موضوع دیگر.این آدم ها هنوز تصمیم قطعی در رابطه با اینکه کی هستند و از زندگی چی میخواهند نگرفته اند.

چگونه علاقه مندی خودمان را پیدا کنیم؟

این که یک آدم علاقه‌مندی‌های زیادی داشته باشد و ازشان لذت ببرد مساله‌ی ما نیست. این را ما کاملا پذیرفتیم که آدمای مختلف می‌توانند علاقه‌مندی‌های مختلفی داشته باشند، ولی هر کسی باید دارما یا همان استعداد خدادادی و طبیعی که به آن گرایش خاص دارد را پیدا کند. پس بر همین اساس و بر همین پایه افکار و نیت‌های بعضی آدم ها به سرعت بیشتری به نیت درمیایند چون ارتعاشات روحی آدمایی که می‌دانم برای چی پا به این دنیا گذاشتند، می دانند چرا به این دنیا آمده اند، می‌دانند چی از این زندگی می‌خواهند.

اینها ارتباطاتشان بالاست و در نتیجه فاصله‌ی بین نیت آنها و حرکت اتم‌ها کوتاه است در حقیقت باید بگویم هرچقدر که تمرکز زن بالاتر برود و روی یک فکر متمرکز باشد ارتعاشات باید میرود و سریع‌تر در فضا نفوذ می‌کند، رخنه می‌کند، دقیقا مثل ذره بین، این که با متمرکز کردن نور در یک نقطه میتواند آنجا را بسوزوزاند. همین اتفاق دلیل موفقیت و دلیل پیروزی افراد خیلی موفق در هر کجای این دنیا است که میخواهند باشند، افرادی مثل اینها از سنین نوجوانی فقط یک فکر در سرشان پرورش می‌دادند، در داستان زندگی بیل گیتس که از زبان پدرش گفته شده است که میگوید از سنین نوجوانی حتی وقتی که خواسته است غذا بخورد زیرزمین را و ترک نمی‌کرد و از همان دوران در حال ساخت مایکروسافت بود.

پس اصلا جای تعجب ندارد که بیل گیتس از ثروتمندترین آدمای دنیاست و صاحب یک ثروت بزرگ و عظیم است چرا؟ چون آن سال‌های،سال یک فکر و اندیشه را دنبال می‌کرده است. اگر شما هم به مدت بیست سال فقط یک فکر در سرتان داشته باشید این اندیشه و این فکر شما حتما حتما موفق میشود اما همانطور که گفتم دلیل این که ما موفق نمیشویم این است که هر روز میرویم یک فکر جدید یک روز قصد داریم نویسنده بشویم، یک روز دیگر می‌خواهیم نوازنده‌ی پیانو بشویم،یک روز دیگر می‌خواهیم قهرمان ورزش باشیم، یک روز دیگر میرویم سراغ سیاست، یک روز دیگر میرویم سراغ یک چیز دیگر پس حالا که متوجه اینها شده ایم برویم سراغ تکنیک‌های متجلی کردن زندگی ایده آل.

اولش این را بدانید کی هستیم و در زندگی چی میخواهیم؟از کجا آمده‌ام؟آمدنم هر چه بود خیلی از آدما نمیتوانند از این مرحله بالاتر بروند چون وقت لازم را صرف نکردند وقت لازم و خرج نکردن را بفهمند که در زندگی دنبال چه هستند و به کجا میخواهند برسند.

دومیش این که ایام را به فضا ارسال کنیم، یعنی آرزومان را بخواهیم خیلی از آدم ها در این مرحله دچار مشکل شویم چون فکر می‌کنند که آرزو را خواستند ولی خب حالا جوابی از سمت کائنات نکردن ، پس دیگر نباید آرزویی داشته باشند شک نکنید و تردید نداشته باشید که آرزوتان برآورده میشود وقتی با این نگاه شکمی و با نگاه تردیدآمیز آرزوتان را بخواید طلبکار باشید. قطعا این انرژی شک و تردید شما هم همراه با آرزوتان به فضا ارسال می‌شود مطمئن باشید که آرزوتان برآورده می‌شود و این آرزو را طلبکار باشید. یک جمله‌ی خیلی معروفی است میگویند از بین کسانی که رفته بودن نماز باران بخونند،کسی به این نماز باران اعتقاد داشت که با خودش برده بود چون یقین داشت،چون تردید نداشت که باران می‌بارد، یقین داشت که بارون می آید.

صبور باشید و از اتفاقات زندگی درس بگیرید

سوم این که متوجه جواب خدا باشید ممکن است مدت زمان زیادی دعا و التماس کرده باشید ولی زمانی که خدا جوابتان داده است و پاسختان را داده است متوجه نبودید که این جواب برای شما است. یک داستانی است که میگوید فرد روستایی کنار رودخانه وایساده بود و منتظر قایق بود تا بتواند از عرض رودخانه عبور کنه در همان لحظه که منتظر قایق بود شروع کرد به غر زدن و شکایت کردن و صحبت کردن با خدا که تو اصلا من را دوست نداری تو صدای من را نمی‌شنوی، به من جواب نمیدهی، در همین لحظه که داشت غر میزد یک قایق می‌رسد و سوار را با خودش می برد، دوباره این مرد ادامه میدهد که اگر من را دوست داشتی از شگفتی‌هایت می‌دادی از معجزاتت به من نشان می‌دادی در همین موقع رنگین‌کمانی در آسمان شکل میگیرد، ولی مرد باز دست از غر زدن برنمیدارد اگر من برایت ارزشمند بودم اگر من برایت عزیز بودم در زندگی به من لطف می‌کردی در نهایت قایقران این مرد را به مقصد می‌رساند و از آن کرایه هم نمی‌گیره.

اتفاقی که در این داستان وجود دارد این است که این مرد هیچ کدام از این ها را ندید هیچکدام از الطاف و لطف‌های خداوند را ندید. این داستان نمونه‌ی بارز و نمونه‌ی مشخصی است که شخص نابینا نسبت به الطاف پاسخ‌های خداوند است. پس دقت کنید وقتی که خداوند به خواسته شما جواب میدهد، آیا شما پاسخ و اجابت آن را می‌بینید یا نمی‌بینید برای آدم های زیادی دریافت کردند پاسخ و جواب کار خیلی سخت و دشواری است. حتی آدمهایی وجود دارند که تحمل خوشبختی  زندگی را ندارند یعنی خودشان را سزاوار لطف خدا نمی‌دانند افراد خوشبخت یا ثروتمند و درون خودشان باور دارند که لایق این خوشبختی هستند یا به زبان ساده بخواهند، بخواهند نور چشم خدا می‌دانند.

مطلبی که باید تذکر بدهم این است که نپذیرفتن لطف و عنایت خدا یعنی ایمان نداشتن به این قدرت مطلق افراد عارف و با ایمان از لطف خدا متعجب نمی شوند و با آغوش باز و با بغل باز پذیرای الطاف خدا هستند این آدم ها از بهبود زندگیشان شگفت‌زده نمیشوند چون اگر بشوند از نیت و شعور و درک کم آنها ناشی میشود.

علم یوگا معتقد است می‌توانند با تمرین شعور تو پرتو هستی خودشان را قرار بدهند. در چنین حالتی اگر به سمت نیت یا خواسته‌ای اراده کنید،اراده‌ی شما اراده‌ی خداوند میشود ذهن تنها ابزاری است که می‌تواند عالم انرژی‌های آفریننده را تحت نفوذ خودش در بیاورد. ذهن ساکت ارتعاشات قدرتمندی دارد که می‌تواند کائنات را با خودش همسو کند و برعکس. ذهنی که پر از تلاطم فکر بی‌قدرت است

به دنبال قوی ترین راه های خواستن یک آرزو باشید

چهارم. مراقبت یکی از قوی‌ترین راه‌های خواستن در متجلی کردن آرزوها، این است که در مراقبه و لحظه‌ای که امواج مغزی به صفر نزدیک میشود نیت از اون آرزو و خواسته را به سمت کانادا ارسال کنید. در چنین حالتی احتمالا امکان جمله‌بندی یا ذکر جزییات برای ذهنتان مقدور نیست. ولی هیچ ایرادی در این باره وجود ندارد خواسته‌تان بخواهید رها کنید چون پیگیری کردن خواسته‌ها از منیت آدم ها ناشی میشود، پس هر موقع آرزویی در سرتان داشتید در اعماق سکوت در لحظه‌ای که از ذهن و منیت چیزی باقی نمانده است و اثری ازش نمانده است، اشاره‌ای از خواسته‌ی خودتان را به فضا ارسال کنید و فورا همه چیز را رها کنید.

برای محقق شدن خواستتان زمان و شرایط تعیین نکنید همانطور که گفتید پیگیری این خواسته‌ها ریشه در نیت آدم‌ها دارد، منیت از نیروی الهی دور است و از آنجایی که به این قدرت مطلق ایمان ندارد سعی می‌کند شخصا با پیگیری خواسته‌ها آن را به انجام برساند، اما پیگیری آرزوها باعث تخریب آن میشود. اشخاصی که هنوز در اجرای این تکنیک به مهارت نرسیده اند امکان دار موقع مراقبه خواسته‌های منیت به خواسته‌های هستی شان را اشتباه بگیرند.

یکی از راه‌های تشخیص خاص نیت اینجا این است که گاهی اوقات آدم ها به اصطلاح به هر دری می‌زنند تا به آرزوشان برسند ولی به نتیجه‌ای که می‌خواهند نمی‌رسند و دائما با موانع مختلف روبرو میشوند این آدمها باید بدانند و باید مطلع بشوند که این خواسته‌ها ازهستی ایشان نشات نگرفته است و تحقق این خواسته‌ها به مصلحت شان نیست. البته این نکته را هم بگویم که سستی و تنبلی و کرختی مان را پای مصلحت نگذاریم.

ما باید بهترین تلاشمان،بالاترین تلاشمان‌ را برای رسیدن به آرزوهامان بکنیم ولی اگر بخواهیم با پافشاری کردن روی نیت و برخلاف خواسته هستیمان، خواسته‌ای و آرزوی دیگری وارد زندگیمان کنیم نیروی الهی با ما همراه نمیشود. سعی کنید به جای بازی کردن،به جای لج کردن روی خواسته‌ها استعداد های منحصر به فرد و مسولیت خودتان را در این زندگی پیدا کنید.

رشد و بزرگ شدن چه تاثیری بر روی انسان دارد؟

اگر به دوران کودکی‌مان نگاه کنیم می‌بینیم که خیلی از آدم ها در آن زمان قشنگ می‌دانستند قراره  است چه کار کنند، میدانستند که قصد انجام چه کاری را در زندگی را دارند. اما همین که رشد کردن و بزرگ شدن تحت تاثیر محیط و اجتماع قرار گرفتن و مصلحت ظاهری به حقیقت خودشان ترجیح دادن هر کسی استعداد و هنر مخصوص خودش را دارد و هیچکس نمی‌تواند جای آدم دیگری را پر کند ولی مسئله اینجاست تا زمانی که به عنوان من بخواهید این مسیولیت را انجام بدهید موفق نمیشوید. میشود یکی از دلایلی که باعث میشود شخصی نتواند در زندگی اش شوق زندگی را پیدا کند این که نیت را به قدری برای انسان سردرگمی ایجاد می‌کند که آن آدم دیگر نمیتواند استعداد خودش را بشناسد. باید این استعدادها را در خودش پیدا کند. ولی این فکر در ذهنش هی رژه میرود که با کمک این توانایی‌ها موفق نمیشود که زندگی ایده‌آل را برای خودم داشته باشم.

بگذارید از دو تا آدم میلیونر برایتان بگویم که بااستعداد خاصی که داشتند به یک ثروت بزرگ دست پیدا کردند و رسیدن، ویلیام کلارک گیبل اهل آمریکا و فقط یک علاقه و استعداد داشت و آن هم قرار دادن و پخش کردن گرامافون است. یک استعداد خیلی خاص و شاید اصلا ما بهش فکر نکنیم ، این آقای دکارت در جواب آدم هایی که در مورد شغل آینده ازش سوال می‌کردند ید جواب می‌داد،صفحه گذاشتن وهمیشه با شجاعت در مورد این علاقه‌مندی صحبت می‌کرد چون فقط این یک هنر بلد بود.

بعد از یک مدتی یک برنامه‌ی رادیویی درست کرد که در آن صد تا آهنگ برتر هفته پخش می‌شد، با این کاری که انجام داد یاد آرزوی خودش را به عینیت درآورد و با این شغل خاص به یک میلیونر تبدیل شد. چرا این اتفاق افتاد؟ چون این آدم در عمر چهل و پنج ساله‌ی خودش فقط یک فکر در سرش داشت اگر به جای اینکه به علاقه خودمان بپردازیم، برویم سراغ رشته‌های دیگر به این نیت که پول و ثروت بیشتری داشته باشیم بعد از یک مدت دل زده میشویم چون واقعا علاقه‌مندی ما نبوده است فقط به نیت این که پول دربیاریم رفته ایم سراغ آن. بعضی آدم ها چون نرفته اند سراغ علاقه‌مندشان و فقط رفتند سراغ پول و ثروت بعد از یک مدت که ناکام شده اند و افسردگی میاید سراغشان و ممکن است که خودکشی بکنند.

به قوانین طبیعت احترام بگذارید

یک داستان دیگر که مخواهم بگویم درباره‌ی خانوم کوتاه اهل آمریکا که این خانم توانست یک چند سال به ثروت خیلی بزرگی دست پیدا کند ماجرا از کجا شروع میشود؟ عروسک‌گردان و دوبلرهای که نقش یک موش ایفا می‌کرده  است دچار حمله‌ی قلبی میشود و دیگر نمی‌تواند کارش را ادامه بدهد، کارگردان این برنامه میرود سراغ یک بازیگر جایگزین که با این خانم در یک مغازه‌ای که مشغول به کار بوده است آشنا میشود و این را خانم استخدام می‌کند این شغل برای آن خانم هزار دلار به ارمغان میاورد چندسال این خانوم وقتی داشته است حمام می‌کرده است، متوجه میشود که لیفهایی که در بازار وجود دارد و الیاکازان دارد استفاده میشود.

خیلی زیاد و خیلی آزار دهنده ‌است،چیکار می‌کند؟ یک نیولی نرم با پنج انگشت اختراع می‌کنه و به فروش می‌رساند و با استفاده از دستمزد پایین کارگران در مکزیک شروع می‌کند این لیف را تولید انبوه کردن بعدش از طریق مرز مکزیک آنها را وارد آمریکا می‌کند. درآمد این خانم در یک سال به چهارصدوپنجاه میلیون دلار می‌رسد حالا چرا این داستان‌ها را گفتم با مرور کردن این دو تا داستان به منطق خودتون رجوع کنید و احتمال به ثروت رسیدن این آدم ها را مرور کنید، آدمی که نیت و آدمی که نمیذاشتن هر دو تا آدمی که بهتان گفتم برای رسیدن به این مرحله برسند. فقط از قوانین کاناپی کردن و به طور مداوم و پیگیرانه و طی یک مدت مشخصی روی فکری که در ذهنشان داشت تمرکز کردند پس با هر لحظه تغییر دادن فکرامان نمی‌توانیم در زندگی به موفقیت برسیم.

در انتهای هوپکست این نکته را هم بگویم که قدرت خلق خواسته‌ها نباید با حس ششم اشتباه گرفته شود چون یکی اش دریافت اطلاعات موجودت و غذا و آن یکی همسو شدن با کائنات و ارسال خواسته‌ها و متجلی کردن آن از طریق این همسو شدن با کائنات یا به زبان دیگر آفرینش از طریق تحت تاثیر قرار دادن اتم‌ها است.

چهار عادت طلایی روزانه برای رشد فردی

رشد فردی امروزه یکی از نیازهای اساسی زندگی شناخته میشود اگر به سخن افراد موفق و مشهور دقت کنید متوجه میشوید که آنها موفقیتشان را در گرو رشد فردی میدانند. در واقع رشد فردی به کلیه اقدامات و فعالیت‌هایی گفته میشود که در راستای افزایش موفقیت و بهبود سبک زندگی انجام میشود.

توسعه فردی یکی از زیرمجموعه‌های رشد فردی محسوب میشود و نخستین قدم از آن به حساب می آید. اما در راه رشد فردی قدم‌های دیگری هم وجود دارند که در این پادکست در سبک تو میخواهیم به آن بپردازیم پس با من همراه باشید.ایجاد و پرورش عادت‌های سالم،عادات روزمره بخش گسترده‌ای از زندگی هر فردی را شامل میشود. شما هر روز غذا می‌خورید،می‌خوابید،سرکار میروید به کارهای روزمریتان می‌پردازیم اگر بدانید ایجاد کمی تغییرات در عادت‌های روزمره باعث تغییر موفقیت شما در زندگی میشود.

۱-به سادگی در زندگی خود توجه کنید

باز هم به سادگی از آنها به سادگی میگذریم اصلاح عادت‌های روزمره یکی از مهمترین و اولین قدم‌ است. اگر شما الگوی مناسبی برای کار روزانه تان در نظر بگیرید در زمان کوتاهی هم شاهد رشد فردی خواهید بود. ماندگار کردن چنین عاداتی تضمین کننده‌ی موفقیتتان در زندگی واقعیت این است که افراد موفق کارهای شگفت‌انگیزی انجام نمیدهند یک فرد موفق با فردی در جستجوی موفقیت تنها چند تفاوت ساده در سبک زندگی است.

شروع رشد فردی مثل کاشت بذر،کاشت ها اولین و مهمترین قدم نگهداری و مراقبت از بذر کاشته شده است. بزر رشد فردیتان را بکارید و با مراقبت از آن نتیجه‌ی تلاش‌های خودتان را ببینید به عنوان یک راهکار ساده کافی روزانه سی دقیقه را به تغییر شیوه‌ی نادرست زندگیتان اختصاص بدهید.نیم ساعت زمان کمی است اما نتیجه‌ آن بسیار بزرگ است. یکی از منابع برای ایجاد این عادت‌ها کتاب عادت‌های اتمی از جیمز کلیر.

۲-به تغذیه ذهن و جسم خود بپردازید

به تغذیه‌ی ذهن و جسم تان توجه کنید،ذهن انسان نخستین در رسیدن به موفقیت و توسعه‌ی فردی تاثیرگذار قدرت آن را دارد کم نگیرید.ذهن در بسیاری از اتفاقات چه مثبت و چه منفی تاثیر مستقیم دارد. این که سبک فکری شما چطور است و تا چه حد مثبت فکر می‌کنید روی اتفاقات اطرافتان هم تاثیر می‌گذارد. هر بار که اتفاق مثبتی رخ میدهد به افکارتان برگردید،قطعا پشته چنین اتفاقاتی تفکر مثبتی پنهان شده است روح خودتان را با جمله‌ها و باورهای مثبت تغذیه کنید،سعی کنید در مثبت‌اندیشی تداوم داشته باشید تا رشد فردی تبدیل به یکی از عادت‌های شما بشود برای اینکه افکار مثبت وارد ذهنتان کنید، از مراقبه ماتاوا یوگا و هر روش مثبتی استفاده کنید چنین روش‌هایی ذهن را آماده‌ی پذیرش افکار مثبت می‌کند. برای مثبت‌اندیشی ساعت مشخصی در روز را درنظر بگیرید.

در این ساعت باید سکوت در فضا حکم فرما باشد تا با تداوم در مثبت‌اندیشی ساعت مشخص شده است. توسعه فردی تبدیل به یکی از عادت‌های شما می‌شود علاوه بر ذهن جسم نیاز به تغذیه دارد، تغذیه به معنی خوردن هر ماده‌ی غذایی نیست باید برنامه‌ی غذایی سالم و مفید برای خودتان داشته باشید. رعایت و پایبندی به چنین برنامه‌ی غذایی در طولانی مدت باعث میشود که شما قدرت جسمی و ذهنی به دست بیاورید.قدرت به دست آمده از چنین راهی کلید موفقیت شما در بسیاری از زمینه‌های زندگی خواهید شد. تیمی در کتاب از رختخواب تا میز مدیریت نکات مهمی برای پیشرفت در مورد به زندگی میگوید، هر روز رویداد تازه‌ای خلق کنید،علاقه‌ی خودتون را پیدا کنید و در راستای آن عادت‌های جدیدی را هم برنامه‌ریزی کنید.اگر به آشپزی علاقه دارید از پختن غذاهای جدید شروع کنید.ایجاد یک رویداد تازه باعث میشود زندگی به شما لبخند بزند.

۳- عادات بد را از خود دور کنید

هر اتفاق جدید باعث دریافت تشویق جهت رویداد تازه‌ای میشود، چنین رویدادهایی انرژی زیادی هم تولید می‌کنند، برای اینکه در این راه پیوسته بروید،کافی است ایده‌هاتان را فهرست کنید،پس از فهرست کردن ایده‌ها باید راه انجام آن‌ها را روبروی هر کدوم بنویسید ، سپس زمان انجام هر کدام را مشخص کنیم برای هر روز یک رویداد جدید در نظر بگیریم.چنین فهرستی به شما کمک می‌کند تا در مدت کوتاهی به توسعه‌ی فردی عادت کنید.

عادات بد هیچ جایی در زندگی ندارند،زندگی کوتاه است. چرا باید با عادت‌های بد زندگی را برای خودمان حل کنیم؟ می‌دانید مهمترین عامل در وجود عادتهای ناسالم این است که نمی‌پذیریم کارمان درست نیست هیچ کس در دنیا وجود ندارد که عادت بدی نداشته باشد اما بیشتر افراد موفق اصلاح عادت‌های بدشان است، یکی از عادت رشد فردی اصلاح عادت‌های بد است. اما تنها شناخت کافی نیست بلکه باید برای اصلاح عادت‌های بد تلاش هم کنید مثلا حداقل ده دقیقه در روز را به ورزش اختصاص بدهید. مهم نیست چه نوع ورزشی باشد مهم این است که تحرک داشته باشید.

۴- فضای فکری خود را مرتب کنید

یک راهکار دیگری،مرتب کردن فضایی است که در آن قرار  دارید،بهم ریختگی قدرت تمرکز را از شما می‌گیرد تجربه ثابت کرده است که نظم بیرونی باعث ایجاد نظم درونی هم میشود.صحبت کردن با افراد موفق و مثبت به شما کمک می‌کند تا احساسات منفی را از خودتون دور کنید و با احساسات مثبت روزتان را پیش ببرید. در کنار مشاوره و صحبت کردن از کتاب خواندن هم غافل نشوید.کتاب روح شما را تغذیه می‌کند،همینطور روح شما با مطالعه‌ی هر کتاب فرصت تجربه‌ی یک زندگی دیگر را به دست می آورد برای رسیدن به توسعه فردی و ایجاد عادت در ذهن و جسم تان،ابتدا باید به مرحله‌ای رسید که نیاز به موفقیت را احساس کنید. در این صورت با انجام برخی از کارهای مفید مثل پرورش رفتارهای سالم،پاک‌کردن احساسات منفی و انجام کارهای جدید به این امر مهم دست پیدا می‌کنید.

نگران نباشید رشد فردی اعتیادآور است،ماندگار کردن رشد فردی در زندگی افراد بسیاری چالش بزرگی است، به همین خاطر بسیاری از افراد هیچگاه برای توسعه‌ی خودشان قدمی بر نمی‌دارند.عادت کردن به رشد فردی با دیدن نتایج به مرور زمان اتفاق می‌افتد،تنها کافی است که محکم قدم بردارید خسته نشوید و ادامه بدهید.هر کسی با توجه به شخصیت خودش فرصتی برای رشد فردی دارد،هرروز باید بهتر از دیروزتان باشد این راهی است که شما را به موفقیت می‌رساند.

از اینکه با من همراه بودید ممنونم در راستای قرار جدیدمان و یک کتاب مرتبط میخوام مانند رختخواب و جمع کن را بهتان معرفی کنم همه‌ی ما در زندگیمان با مشکلات و سختی هایی مواجه شده ایم. شاید تعریف هر کدام از ما از سختی متفاوت باشد اما ژنرال ویلیام اچ کریون باور دارد که راه حل همه‌ی ما یک چیزهای از کجا اومده در واقع ژنرال کریون در دورانی که در نیروی دریایی آمریکا خدمت می‌کرد تجربه‌های بسیار مهمی به دست آورد.

تجربه‌هایی که آن را از موقعیت‌های بسیار سخت عبور داده است اما با موفقیت تمام شده همه‌ی این تجربه‌ها را تبدیل به ده درصد ارزشمند شده است که در کتاب رختخواب و جمع کن به این ده درصد ارزشمند داده این کتاب یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز در سال دو هزار و هفده بوده و همچنین توی بازار ایران هم جزوه کتاب‌های پرفروش انتشارت مختلف این کتاب را چاپ کردند و قیمت آن در بازار از پانزده تا پنجاه و دو هزار تومن است و همچنین به صورت میکرو کتاب صوتی و نوشتاری در اپ و وبسایت سبک توهم چه شده که می‌تونید چکیده‌ی آن را بخونید یا بشنوید.

اسرار زندگی افراد موفق

تا حالا به این فکر کرده اید که چرا موقعیت‌های شغلی مهم است و عالی هیچوقت با آگهی پر نمیشوند یا اینکه چرا بعضی از شرکت‌ها بدون اینکه در مناقصات شرکت کنند پروژه‌هایی در دردست دارند یا اینکه تاحالا دقت کرده اید آدم های اطرافمان هستند که همیشه پیشنهادهای شغلی خوبی دارند با این سوال ها فکر کنم متوجه شده اید که افراد موفق بهترین شغل‌ها را از طریق ارتباطات شخصیشان پیدا می‌کنند. این افراد با کمک شبکه سازی به پیشرفت دست پیدا می‌کنند. دوستان گلم سلام ، امیدوارم که عالی باشید من زنانست هستم به پادکست اکس خوش‌آمدید امروز می‌خواهم راجب یک مهارت مهم به نام شبکه سازی با شما صحبت کنم.

چرا افراد موفق شغل های خوبی دارند؟

شبکه سازی به عنوان یک ابزار مهم برای کاریابی و پیدا کردن شغل در نظر گرفته میشود نمی‌توانیم بگویم که شبکه سازی دقیقا از چه زمانی وارد مجموعه دغدغه‌های ما انسان‌ها شده است اما می‌دانیم که شبکه سازی در کسب و کار یا شبکه سازی تجاری یا ابزار خیلی مهمی تلقی میشود برای موفقیت در کار باید شبکه‌ی کارآمد داشت چرا؟ چون باید با افرادی که بتوانند اطلاعات ارزشمندی را در اختیار ما بگذارند بشوید یا ما را با افراد دیگری آشنا کنید تا به ما کمک کنند که کارمان را به بهترین نحو انجام بدهیم یا در موقعیت‌هایی از ما طرفداری بکنند چیزی به ما یاد بدهند یا حتی از ما حمایت مالی بکنند برای اینکه به چنین شبکه‌ای دست پیدا کنیم.

باید شبکه سازی هدفمند داشته باشید؟

باید فعالیت‌های شبکه‌سازی هدفمندی داشته باشیم برای ایجاد شبکه‌ای که ما را به هدفمان برساند باید تلاش‌های برنامه‌ریزی شده انجام داد.افرادی که شبکه‌ی قدرتمندی از روابط دارند سرعت و کیفیت انجام کارشان به مراتب بیشتر از بقیه افراد است.مثلا فکرش کنید در دورانی که همه از بیکاری و درآمد کم می‌نالند شما تنها با یک تلفن پیشنهاد شغلی دارید و پروژه‌های جدید می‌گیرید اشتباه نکنید،شبکه‌سازی هیچ کار خلاف و اشتباهی نیست بعضیا فکر می‌کنند. این کار را با استفاده از موقعیت یا حتی خوردن حق دیگران است اما اصلا اینطور نیست چون هر کس می‌تواند شبکه سازی بکند و این یک مهارت است. به نظرمن چند شبکه سازی و استفاده از شبکه‌ای از روابط قدرتمند جادوی روابط عمومی و ارتباطات است نه چیز دیگری حالا برویم سراغ تعریف شبکه سازی.

در ویکی‌پدیا اینگونه تعریف شده که شبکه سازی یک فعالیت حرفه‌ای اقتصادی اجتماعی است که بازرگانان و کارآفرینان با استفاده از آن روابط شغلی شان را شکل می‌دهند تا فرصت‌های کاری و حرفه‌ای را شناسایی و خلق کنند یا بر اساس آن فرصت‌ها عمل کنند تبادل اطلاعات کنند و به دنبال شرکای بالقوه کاری برای خود باشند پس یکی از اهداف مهم و حتمی شبکه سازی شبکه‌های تجاری،ایجاد روابطی است که در آینده ممکن است فرصت‌های شغلی یا پروژه‌هایی را برای ما به وجود بیارود.

شبکه سازی مولا چیست و چه کاربردی دارد؟

شبکه‌سازی مولا در رویدادهایی مثل کنفرانس کنگره سمینار دوره‌های آموزشی یا بعضی از جلسات اتفاق میفتد بعضی از سازمان‌های حرفه‌ای معمولا شرایطی را برای شبکه‌سازی مدیران و پرسنل خودشان ایجاد میکنند. به عنوان مثال یک سازمانی با یک سازمان دیگری رویداد مشترکی با هم برگزار می‌کنند یا پرسنل خودشان را به سمینارهای دوره‌های آموزشی چی می‌فرستند تا تعامل بیشتری با دیگر سازمان‌ها داشته باشند و اما شبکه‌سازی این نیست، اینکه ما بخواهیم در جامعه بچرخیم به هر کسی رسیدیم یک کارت ویزیت بدهیم و از آن بخواهیم که در شبکه‌ی ارتباطی ما قرار بگیرد و تجربیات و ارتباطاتش را با ما به اشتراک بگذارد، شبکه سازی نیست.

این صرفا سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت است و باید دقت کنیم که دوست‌یابی و ارتباطات دوستی با این که شباهت زیادی با شبکه سازی دارد ولی شبکه سازی نیست،چون این دو تا اهداف متفاوتی دارند. هدف از دوستی بیشتر تجربه‌ی حسی متفاوت خوب است که در شرایط مختلف زندگی به وجود می آید اما شبکه سازی به صورت آگاهانه و هدفمند در راستای فعالیت‌های کاری ما شکل می‌گیرد. حالا چرا اصلا ما شبکه سازی کنیم اگر که ما توانایی خودمان را برای فرصت کاری ارایه کنیم یا اینکه بخواهیم محصولپ های خدماتی را عرضه کنیم به گروهی از افراد مختلف و شبکه سازی قطعا نیاز داریم.

شبکه سازی در زندگی چه نتایجی دارد؟

حالا شاید از خودتان بپرسید اصلا شبکه‌سازی چه نتایجی میتواند برای افراد داشته باشد.بسته به فعالیت افراد شبکه‌سازی می‌تواند هزینه‌های بازاریابی و تبلیغات به طور چشمگیری کاهش بدهد، میتواند میزان فروش محصولات و خدمات را بالا ببرد باعث شکل‌گیری ارتباطات جدید و بهبود ارجاعات باشد، باعث دیده شدن هر چه بیشتر افراد میشود و کمک می‌کند تا افراد همیشه به روز باشند و این که باعث میشود تا افراد دانش و با تجربه‌شونده اشتراکی دارند یک سری نکات مهم است که در بحث شبکه سازی باید همیشه مد نظر قرار بدهیم، اینکه شبکه رابطه با کسانی که حرفه و راهنمایی‌ها توضیحات آنها می‌تواند خطای ما را کاهش بدهد.

شبکه یعنی رابطه با کسانی که حاضرند در زمان نیاز منابع خودشان را که شامل زمان انرژی،پول،دانش،تجربه یا ارتباط با دیگران هستند را با ما به اشتراک بگذارند. باشبکه بزرگتر لزوما به معنای شبکه قدرتمندتر نیست و نکته‌ی خیلی مهم این است که برای شبکه سازی ما خودمان هم باید برای ارتباط با دیگران جذاب باشیم .این تا بتواند دو طرفه باشد شبکه‌سازی شخصی در واقع شامل ایجاد روابط با افراد یا شرکت‌ها میشود، اما کار اینجا تموم نمیشود چون مهمترین قسمت شبکه سازی حفظ روابط ایجاد شده است.

افراد و شرکت‌ها معمولا در شرایطی قرار می‌گیرند با هم شبکه‌ای از ارتباطات را به وجود میاروند اما بعد از تشکیل این ارتباط شبکه لازم است تا اعتماد یکدیگر هم به دست بیاورند. در شبکه سازی فقط شناخته شدن و اینکه افراد نام ما را به یاد داشته باشند کافی نیست بلکه مهم است که این افراد چگونه نام ما را به یاد دارند در شبکه‌سازی مهم‌تر از کمیته یعنی به جای اینکه به سمت حجم زیادی از مخاطبین برویم بهتر است با تعداد خاصی ارتباط عمیق برقرار کنیم.

کلید شبکه داشتن، درگیری و ارتباط با اعضای شبکه است

کلید شبکه سازی درگیر شدن با اعضای داخل شبکه‌ است. یکی از بزرگترین مسایلی که باعث از دست رفتن شبکه‌های ارتباطی میشود این است که ما زمان‌هایی که با اشخاص شبکه کار داریم با اونها تماس برقرار کنیم.این موضوع که فلانی وقتی با هم کار دارند و کارشان گیر افتاده است یاد من میفتند بدترین موضوعی که می‌تواند به ذهن طرف مقابل ما خطور کند. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که میشود انجام داد این است که در همان ابتدا از شخص نظر تقاضای انجام لطفی را داشته باشیم.یکی از مهم‌ترین کلیدهای موفقیت در شبکه سازی منفعت رساندن قبل از گرفتن پس یادمان باشد هرگونه درخواست زودهنگام می‌تواند رابطه‌ی ما را خاتمه بدهد.

بنابراین شبکه سازی باید مثل یک حساب بانکی نگاهش کنیم باید سپرده‌گذاری کنیم سرمایه را پرورش بدهیم،بعد برداشت کنیم بعد از کلید خوردن یک رابطه‌ی جدید و قدرتمند خیلی از مردم توپ را رها می‌کنند آنها رسیدگی‌های بعد از آشنایی اولیه را انجام نمیدهند. ملاقات را انجام میدهند ولی اعمال نفوذ در رابطه نمی‌کنند اما است که می‌تواند به ما کمک کند تا یک شبکه‌سازی حرفه‌ای و قدرتمند انجام بدهیم.

اولین قدم مهم  است که ما بگردیم با توجه به اهداف شبکه سازیمان و نوع فعالیت مان گروه‌ها و انجمن‌های آن حوزه را پیدا کنیم و در آنها عضو بشویم. همیشه برای حضور در یک جلسه آمادگی شبکه‌سازی را داشته باشید،چگونه؟ مثلا همیشه یک مقدمه‌ی معرفی کوتاهی از خودمان برای  ارتباط داشته باشیم در بعضی از جلسات بسته به شرایط جا دارد که در اولین برخورد هدیه‌ای به طرف مقابل بدهیم تا طرف مقابل بهتر ما را به یادش بماند یک نکته‌ی خیلی کلیدی این است که قبل از دیدن کسی که می‌خواهیم با آن شبکه سازی کنیم یک تحقیق کلی راجب آن فرد و فعالیت‌هایش انجام بدهیم یا مثلا بگردیم مشترکات بین ما و آن فرد را پیدا کنیم مثل مثلا مدرسه‌ی مشترک علایق مشترک یا حتی شاید دوست مشترک.

چگونه مسیر توسعه فردی را طی کنیم؟

سلام من شیوا هستم از سبک تو دات کام خوشحالم که با یک پادکست دیگر همراه شما هستم. قوانین ساده‌ای که شما را در مسیر توسعه فردی قرار میدهد، توسعه فردی و پیشرفت شخصی یکی از ویژگی‌هایی است که همه‌ی ما دنبال آن مطالب زیادی در این مورد نوشته شده است و سخنرانی‌های زیادی هم برگزار شده است.

اما واقعا چطور میشود به چنین ویژگی‌ای دست یافت.ما در سبک تو میکرو مقاله‌ها و میکروکتاب های مختلفی در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی داریم اما واقعا هر چقدر صحبت کنیم کم است. در این پادکست از سبک تو میخواهیم در مورد چند قانون ساده‌ای که شما را در مسیر توسعه‌ی و خودباوری قرار میدهد صحبت کنیم پس با من همراه باشید.

همه انسان ها تشنه موفقیت هستند

صرف نظر از شخصیت شغل یا شرایط زندگی همه‌ی ما تشنه‌ی موفقیت و پیروزی هستیم. در واقع شاید طعم منحصربه فرد پیروزی تنها مزه‌ای باشد که به ذایقه‌ی همه‌ی ما خوش می آید، ما یک غریزه ذاتی برای توسعه‌ی فردی داریم این که هر روز زیباتر از دیروز باشد و با پیمودن قله‌های زندگی در یک هوای دلپذیر نفس بکشیم گرچه توسعه فردی منوط به دانستن چند نکته‌ی اساسی کافی است،نه که شما مسیر توسعه فردیتان پیدا می‌کنید یا مجبور به ساختن آن می باشید و تا می‌توانیم همه چیز را خودمان را کنترل کنیم.

اولین قاعده بازی این است که یاد بگیریم تقصیرها را گردن دیگران نندازیم، مسیولیت اقدامات ما به عهده‌ی خود ما خواهد بود تا زمانی که از مواجهه با نتایج اعمال شده‌ی خودمون فرار کنیم. نباید انتظار بهبود در روند کارهامان را داشته باشیم. هر فردی زمانی که بدون خجالت و ترس با عواقب کارش مواجه بشود یک قدم در جهت توسعه رو به جلو برداشته است.

یک بار برای همیشه از شر نگرانی خلاص بشوید برای این کار باید سراغ منشا نگرانی هایمان برویم و آنهها را از بنیان نابود کنیم، همانطور که وقتی تصمیم می‌گیریم با خودروی شخصی سفر کنیم بلافاصله باید از سلامت ماشینمان مطمئن شویم چون اگر خودرو نقص فنی داشته باشد به مقصد نمی‌رسید. با کوله‌باری از ترس و اضطراب هم به عاقبت خوش هیچ راهی نمیشود رسید.

نباید در نگرانی ها غرق شوید

تصور کنید که کسی کوله‌پشتی شما را از سنگ‌های درشت و سنگین پر کرده باشد دیر یا زود فهمیدن این که جز با تخلیه‌ی آن‌ها قادر به حرکت نیستید یاد بگیریم وقتی قرار است با وضعیت نابسامان امروزمان مواجه بشویم. نباید خودمون را در دریای نگرانی غرق کنیم، بیایم کوهنورد با یک افق دید باز و با لبخندی پیروزمندانه به سمت دشواری‌ها برویم یا اینکه روز پرواز از پرنده‌ها یاد بگیریم هر پرنده‌ای این را می‌داند که راه پریدن به اهداف ملموس نه تنها باورپذیرند بلکه دست یافتنی هم هستند.

دقت کنید که اهدافتان از فیلتر واقعیت عبور اهداف شما باید کاملا ملموس و دست‌یافتنی باشد حقیقت ساده‌تر از آنی که فکر می‌کنید اگر چیزی اساسا قابل لمس شدن نباشد چطور میخواهید به دستش بیاورید. پس باید مثل یک نقاش یاد بگیریم که چطور خیال‌پردازی‌ها را به رنگ واقعیت دربیاوریم نقاش دقیقا همین کار را می‌کند هنگام طرح زدن هر کدام از آثارش عمیقا به فکر فرو میرود چون می‌خواهد بداند که چطور میشود احساسات و رویایش را در لباس یک چیز زمینی ببیند هنگامی که  بفهمد که چه می‌خواهد، قدم بدی طراحی دقیق همه‌ی جزییات است. اگر ما هم همین دو قدم را برداریم کار تمام است.

اول اینکه خواسته‌های شدنی و ملموس داشته باشیم و دوم اینکه جزییات مربوط به آن را روی یک کاغذ لیست کنیم. نوشتن معجزه می‌کند، امتحان کنید. خودباوری داشته باشید یعنی بلد باشید بروی پاهای خودتان راه بروید، برای شناختن قاعده‌ی بعدی بیاید مجددا سراغ کوهنورد برویم همان لغزیدن‌ها خستگی‌ها موانع و خطراتی که در سفر فطح گریبان گیر کوهنوردها است. سراغ رهروان راه موفقیت هم می آید.

خودباوری داشته باشیم و از داشته هایمان لذت ببریم

در مورد خودباوری صحبت میکنیم فکر می‌کنید که یک کوهنورد تا بالای کوه چند قدم برمی‌دارد؟! بیاید فرض کنیم هزار قدم نه ده هزار قدم بله راه موفقیت قدم‌های زیادی می‌طلبد حالا به این موضوع توجه کنید که آن کوهنورد حرفه‌ای چطور این قدم ها را پی در پی هم میارد. در واقع تخصص یک کوهنورد تنها در نوع قدم‌های آن برای کوهنورد باتجربه است. هر قدم از راه موفقیت کاملا جدید است، آن اهمیت هر کدام از قدم‌هایش دقیقا برابر آخرین قدم به فتح قله می‌داند.

تفاوت در اینجا نهفته‌است مدیریت و افراد موفق در راه جدی و مصمم هستند، آن‌ها برای برداشتن هر قدم رو به جلو به خوبی تعادلشان را حفظ می‌کنند. راز انسان‌های خودباور همین است آنها میدانند که قبل از خوب راه رفتن باید خوب ایستادن را یاد بگیرند.

چرا یک انسان موفق است؟

از این که با من همراه بودید ممنونم، اما طبق قرار جدیدمان میرویم سراغ معرفی یک کتاب جدید که میکرو کتاب تونومتر سبک در موجود امروز می‌خواهم میکرو کتاب برتری به شما معرفی کنم. کتابی که معتقد است کارهای کوچیک اتفاقای بزرگ می‌سازد، در واقع در این کتاب بیش از ده هزار نفر با ارسال نامه‌های مختلف گفتن این کتاب توانسته زندگیشان را تغییر بدهد و آن‌ها را به رویاهایشان برساند. در واقع برتری خفیف کاری می‌کند که زندگی و خودتان را با یک شکل دیگری نگاه کنید و بعدش آن طوری بسازید که دلتان می‌خواهد.

اصلا تا حالا فکر کرده اید چرا بعضی از آدم ها موفق هستند و بعضی دیگر نیستند. فرق این آدمها در چیست؟ فقط خوش‌شانسی. این کتاب به شما میگوید که چطور عادت‌های کوچک و ساده‌ی روزانتان را بزرگترین تغییرات زندگیتان را به وجود می آورد فرقی نمی‌کند آرزوی شما درآمد عالی،خونه‌های بزرگ،سفرهای مختلف فقط کافی است. برتری خفیف داشته باشید تا به همان چیزهایی که می‌خواهید برسید. البته اینها فقط رویای نویسنده نیست.

جاسوسهای کتاب برتری خفیف خودش در زندگی دنیا را داشته است. اما با برتری خفیف توانسته به آن چیزی که ایده‌آلش بوده است برسد. جف برتری خفیف به تیم کوچک آن کمک کرد که یک شرکت بزرگ را با افزایش درآمدی چهارصد درصدی مواجه کند و بتواند یکی از بزرگترین شبکه‌های توسعه فردی دنیا را تاسیس کند جف با برتری خفیف به میلیون نفر کمک کرد و اولین نفر خودش بود. ترجمه‌ی فارسی برتری خفیف هم تو بازار موجود است. آن را می‌توانید از انتشارات ققنوس با قیمت سی و نه هزار تومن و با ترجمه‌ی لطیف احمد پور و میلاد حیدری هم تهیه کنید.

چگونه خوب زندگی کنیم؟

درود بر شما دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد من سپهر خداوند هستم و امروز با اپیزود نوزدهم پادکست صلح درون با موضوع باوجود مشکلات شاد زندگی کن در کنار هم خواهیم‌بود. این اپیزود خیلی جالب است چون من خودم خیلی شدید تجربش کرده ام. در دوره‌های زیادی از زندگیی ام تلاش می‌کردم که همه‌چی اوکی و ردیف و نرمال باشد تا من حالم خوب باشد یعنی مشکل صفر سپهر شاد و اگر مشکلی پیش میومد تا موقعی که آن حل نمی‌کردم کلا به آرامش نمی‌رسیدم.

زندگی بدون چالش معنایی ندارد

جلوتر متوجه شدم که اصلا نهایتا زندگی اینجوری نیست یعنی اصلا آن که ما فکر می‌کنیم جلو نمیرود شما همیشه یک سری چالش و یک سری مشکل در زندگیتان وجود دارد؛ مثل قانون بقای انرژی بود،انرژی از شکلی به شکل دیگه تبدیل می‌شود ولی از بین نمیرود.

داستان این است که مشکلات زندگی هم همین است نوجوانی یک سری مشکل دارد و جوانی یک سری مشکل دیگری دارید، مجردی یک جور مشکل دارد و ازدواج می‌کنید یک جور مشکل دیگر دارید، بچه‌دار نشده اید یک جور مشکل و بچه‌داری جور مشکل دیگری دارد. خیلی باحال است کلا زندگی خیلی باحال است و کارش خیلی درست است، گیر بدهد ول نمی‌کند کلا با آدم دیگه ماشالله زوم کرده است و اینگونه و کاری نمیشود کرد.

اگر با این دید بخواهیم نگاه کنیم که این چالش‌ها و مشکلات و حتما باید حل کنیم تا به آرامش برسیم. شاید واقعا هیچوقت اتفاقی نیفتاده است مثلا فکر کنیدیکی، یکی از نزدیکانش مریضی سختی دارد و سال‌ها ممکن است مریضی باشد و شاید اصلا عمر طولانی بکند، ولی مریضی همراهش باشد اگر این آدم بخواهد حتما آن آدم خوب بشود کامل تا شاد باشد، خب شاید هیچ‌وقت این اتفاق نیفتد یعنی مثلا چه موقع سی سال آن آدم با این بیماری زندگی بکند و سالم باشدومشکل خاصی پیش نیاید حالا ، ولی خب اگر آدم همیشه بخواهد به این موضوع فکر کند خب هیچ وقت به آرامش نمیرسد.من این را چون در زندگی خودم دیده ام.

با مشکلات راحت تر کنار بیایید

پدر بزرگم به خاطر مشکلی که برای کلیه اش پیش اومده بود تقریبا فکر می‌کنم ده سال دیالیز می‌شد البته خیلی سال است که فوت کرده است ولی خب سنش زیاد بود یعنی مثلا نزدیک نود و خورده‌ای فوت‌کرد ولی آدم جالبی بود اصلا قدیمیا کلا به نظرم خیلی قوی‌تر از ما هستند یک سری چیزها خیلی با مشکلات راحت‌تر کنار می آیند.حتی مادربزرگم این حالت‌ها را دارد واقعا حالا که سالم شده با وجود مشکلاتی که دارد خیلی ریکسل و داستان این است که آن چه فرقی با ما میکند.آنها زندگی  راواقعی‌تر می دیدند و پذیرفتند چون خیلی متوالی‌های مختلف درگیری فکر می‌کنند.

زندگی خیلی باید کامل پرفکت باشد ولی پدربزرگ من سال‌ها می‌رفت دیالیز با تمام مسئولین بیمارستان دوست شده بود با آمبولانسی که میامد می‌برد آن را هرهفته خیلی جالب بود یعنی آنجا شاید یک الگویی برای من بود که قرار نیست همه چی اوکی باشد تا تو خوشحال باشی قرار نیست همه چی میزان باشی تا تو شاد زندگی کنی خیلی وقت ها شاید با وجود مشکلات تو باید بروی جلو مثلا کسانی که مهاجرت می‌کنند فکر می‌کنن حتما باید سیتیزن بشوند یا مثلا اقامت آنجا را بگیرند اقامت دایم و بعدا به شادی برسند نه ممکن است ده سال این پروسه طول بکشد. شما باید در آن دوره‌ای که حالا اگر دانشجویی رفتید و دارید درس می‌خوانید تلاش می‌کنید،کار می‌کنید باید لذت ببرید از خیلی چیزها مثلا هستتند یعنی اصلا نمیتوانم در دو جمله چیز کنم؛مثلا ما سال کنکور اسممان مانند شکنجه می‌ماند.

سعی کنید چالش های زندگی را قبول کنید

ولی واقعا کنکور این مرحله‌ای بود که خدارشکر من هر کی در رشته خودش، حالا انقدر من نمی‌دانم چرا برای چی ما حرص می‌خوردیم سر کنکور ولی آن هم یک مرحله‌ای بود باید با وجودش حرکت می‌کردیم.دیگر که خیلی از ماها این کار نکردیم خلاصه‌ی داستان این است که مشکلات همیشه هستند،فقط شکلشان عوض میشود با گذر زمان مدلشان تغییر می‌کند، چالش‌های جدیدی می آید و موقعیت مطلوب مطلق کلا وجود خارجی ندارد؛ یعنی شما فکر کنید یک وضعیت پرفکتی که هیچ مشکلی نباشد و همه چیز اوکی باشد. ممکن است  کسانی باشند که چنین چیزی را تجربه می‌کنند،من ندیدم حداقل اگر دیده اید معرفی کنید که ما معرفی کنیم من ندیدم،من نه در فامیل دیده ام، دیده ام همه درگیر یک چالشی هستند بایستی دارند مبارزه می‌کنند،ولی حالا این باز به دید خودمان بستگی دارد که این‌ها را به صورت چالش و مبارزه ببینیم که هی جو بدهیم بهشان یا نه به عنوان زندگی ببینیم زندگی همین است و به عنوان بخشی از فرایند رشد و تکامل مان ببینیم.تا اینجا داشته باشید در بخش بعدی بیشتر صحبت می‌کنیم.

زندگی یک جوراهایی مثل خاک می‌ماند حالا اصلا خود ما از خاک به وجود آمده ایم در آفرینش اصلا چنین چیزی است.خود ما هم خیلی خصلت‌های خوب و بد و مثبت،منفی زیادی داریم ولی زندگی هم دقیقا مثل خاک می‌ماند در خاک هم پتانسیل‌هایی است که باعث رشد گیاه میشود. گربه میرود مثلا دستشویی می‌کند،همه چیز درش پیدا میشود،کیسه زباله پیدا میشود،میخ طویله هم پیدا میشود از آن طرف مثلا ممکن است یک انگشتر الماس افتاده باشد در خاک مثلا چمیدانم نفت و چیزهای ارزشمند و زغال سنگ و اینجور چیزها درش است از آن ور آشغال و کثافت و خیلی چیزهای اینگونه در خاک است.

هر فرد در زندگی کمبودهایی دارد

زندگی درست مثل خاک می‌ماند همانطور که خود ما مثل خاک می‌مانیم کامل نیستم،ایراد داریم،زندگیمان هم ایراد دارد اصلا نمیتانیم به آن چیزی برسیم که بگویم یک خاک بی‌نقص پرفکت ایده‌آل داریم که هیچ ناخالصی و میکروبی در آن نیست.اصلا وجود خارجی ندارد؛ یعنی در دنیای واقعی چنین چیزی وجود ندارد حتما در خاک هم چیزایی است که باعث رشد و تکامل میشود و هم میکروب باکتری و اینجور چیزها است و باعث مریضی میشود به همین خاطر زندگی را باید مثل خاک ببینیم که درهمه نمی‌دانم الان جدیدا یک ‌جوری شده است شما هر سوپر چی میگویند برای میوه فروشی هرجا بروید دیگر می‌تونید میوه را خودتان جدا کنید یا حتی بازار میوه جدیدا ارایه شده است.

قبلا اینجوری نبود خود مسولین تره‌بار خودشان برایتان مثلا میوه را میریختند، سیستم فرق کرده است ولی بچه که بودیم من یادم است می‌گفتند، دهم است و تو نمی‌توانی سوا کنی این سوا کردن که الان خیلی در همه جا مد شده ممکن است باشد ولی یک سری بدی ها هم دارد ممکن است شما میوه‌ی بهتری بخرید ولی همیشه این تفکر را داشته باشید. حالا که همه چی باید ایده‌آل و کامل و بدون نقص باشد در ذهن ما شکل میگیرد.

هیچ وقت همه چیز ایده آل نیست

ولی قدیما که مردم مجبور بودن خیلی چیزها را درهم بگیرند یک مقدار خیال جمع تر هم بودند.ما مثلا یک جوش کوچک می‌زنیم انقدر منقلب میشویم که مثلا دیگر بابا بیخیال حالا چه اتفاقی افتاده است ولی قدیم واقعا اینجوری نبوده است چون سختی بیشتر می‌کشیدند ما هر چقدر راحت طلب تر شده اسم و امکانات برایمان بیشتر شده است از آنور بام افتاده ایم ،هی میگویم ما چون بازه‌ی سنی مخاطبای پادکست می‌دانم که بیشترشان بین بیست و پنج تا سی و چهار سال است. می‌دانم همه افراد کوچک شنونده‌ی پادکست هستند هم افراد بزرگتر ولی چون مخاطب اصلی حدود هفتاد درصد در این بازه‌ی سنین شصت،هفتاد درصد در این بازه سنی هستند این را راحتر میخواهم بگویم زیرا قشنگ نثل ما اینگونه است در واقع من خودم بیست و هشت سالم است دیگر یعنی دقیقا وسط این پیک هستم.

برای همین نسل ما این حالت را دارد که کلا میخواهد همه چی ایده‌آل باشد تا به آرامش برسد همه چی پرفکت باشد، تا حالش خوب باشد و همه چی بر وقف مرادش باشد واقعا آن روز پیش نمی آید برای من تا حالا پیش نیامده نمیدانم شما تجربه اش کرده اید یا نه و ما موقعی می‌توانیم به آرامش برسیم که زندگی را دقیقا به شکل همان خاک ببینیم بدانیم که در همه سو کردنی نیست یک سری چیزهای خوشایند ماست یک سری چیزها هستند،ناخوشایند هستند برای ما ولی مجبوریم بپذیریم،مجبوریم با آنها کنار بیایم و با هم حال کنیم اگر بخواهیم دنبال ایده‌آل‌های ذهنی خودمان باشیم هیچوقت به آرامش نمی‌رسیم مثل کسایی که بر عمرشان تنها می‌مانند تا یک فرد ایده‌آلی پیدا بشوند که مثلا بیاید باها آنها ازدواج کنند اصلا وجود ندارد یعنی دو هزار سال دیگر زنده باشید به آن نمی‌رسید یا نمی‌دانم خیلی ها این حالت کمال دارند چون خودم داشتم کامل درک می‌کردم ایننگونه آدم ها را خیلی روی آنها کار کردم تا بتوانم بهتر بشوم.

 

چگونه به خواسته های خود برسیم؟

به نام خدا و سلام من حسین توکلی هستم این هوپوکست بیست و یک است که دارید می‌شنوید. در این هوپوکست دنیای درونی و رسیدن به باور صحبت می کنیم، با ما همراه باشید.یک نکته‌ای را ابتدای برنامه قبل از اینکه شروع کنیم،صحبت اصلی را میخواهم خدمت شما بزرگواران بگویم آن هم این است که نباید بگویم عدم اطمینان،باید بگویم حیرت نباید کنیم، ناامنی با اینکه یک ویروس جهانگیر با آن طرف هستیم و یک ویروسی که کل دنیا را گرفته است باید به جای ناامنی بگویم آزادی.

چگونه از یک آرزوی کوچک به هدفی بزرگ برسیم؟

حالا برویم سراغ اصل مطلب حرف اصلیمان اینطوری شروع کنیم که هولوگرام یک عکس است که هر ذره از آن در مواجهه با اشعه لیزر تصویر کل عکس را از خودش منعکس می‌کند؛ یعنی هر میلی‌متر از عکس تمام عکس در خودش دارد و در بر گرفته است. فیزیکدان ها به این مسئله پی بردند که هر کدام از سلول‌های بدن آدم مانند ذره‌ی هولوگرام تمام ترکیب بدن انسان را در خودش دارد و همین‌طور این مطلب به اثبات رسیده است که هر یک ذره یعنی هر واحد اتمی در این عالم کلا و هر عنصر از آن تمامی عناصر دیگر را تو خودش دارد؛ درست مثل یک بذر درخت که کل درخت را در خودش دارد و دربرگرفته است، یعنی تمام یک درخت تنومند در همان بذر است ولی وجود دارد و از آنجایی که آدم‌ها هم از همین ذرات ریز هستند یعنی از اتم ساخته شده اند پس باید بگویم که هر کدام از ما تمامی جهان را در خودمان متجلی می‌کنیم.

از طرف دیگر اگر تمام جهان در درون ما قرار داشته باشد به این معنا که ما هم در باقی جهان تجلی پیدا می‌کنیم بر این اساس باید بگویم که این مصرع مشهور « بنی‌آدم اعضای یک پیکرن اند»  اگر یکی از بنیادی‌ترین حقایق این علم در نتیجه انزوا تخیلی بیش نیست و هیچ انسانی از انسان دیگر و هیچ عضوی از بقیه‌ی اعضای این جهان جدا نیست، اما آن چیزی که تمام موجودات این عالم را به همدیگر وصل می‌کند همان نیروی هوشیار مرتبط در مادون اتم است که بهش میگویم آگاهی مطلق و تنها نیرویی که سرعت انتقال اون از سرعت نور بشتر تمام آدم‌ها،تمام گیاهان و چیزهای دیگر به هم مرتبط هستند و این یعنی خوب و بد جهان هستی در درون ما منعکس میشود و همینطور لازم به اشاره است که رفتار و اعمال تک تک ما انسان‌ها بر عملکرد این جهان تاثیرگذار است و وجود این همه آدم افسرده با خیانت‌ها،خودخواهی‌ها،پایمال کردن حق بقیه آدم‌ها و چیزهایی دیگر همگی به هم متصل اند یعنی آدمایی که با دیگران خصومت دارند خودشان در نهایت نیاز به مصرف داروهای ضد افسردگی پیدا می‌کنند.

آیا احساسات آدم ها دارای انرژی است؟

اگر بخواهیم مطالب این هوپوکست که تا اینجا گفتیم به صورت خلاصه و با زبان ساده بگویم عصاره‌ی این  شکلی که احساسات آدم که دارای انرژی خیلی زیاد در اتم‌های این جهان است که اولین واحد ساختمانی آفرینش هستند اثر میگذارد و ساختار آن را تغییر میدها در نتیجه چه اتفاقی میفتد؟ آدم‌ها قادرند با انتخاب‌های تحت اراده‌ی خودشان و از روی عمد دو نیروی قدرتمند و تحت کنترل خودشان به جهان القا کنند و این روند روی حوادث و نتایج زندگیشان اثر مگیذارد.

البته به وقوع پیوستن چنین اتفاقاتی در زندگی هر آدمی نیازمند وجود یک نیروی دیگری به نام باور یا ایمان است. این قانون کائنات بدون باور بی‌اثر میشود همانطوری که قبلا به این مسئله پرداختیم، در هر یک از لحظات زندگی آدم میلیاردها امکان برای به وقوع پیوستن وجود دارد ولی این به خود هر آدم برمی‌گردد که کدام یکی از این یک میلیارد را انتخاب کند کدومش را باور کند و از بین این یک میلیارد کدامش را انتخاب کند.

در حقیقت هر آدمی بنا به برداشت و باورهای ذهن خودش دارای یک سری دیدگاه‌های معینی نسبت به خودش، زندگی و کل عالم هستی که بر روی انتخاب‌هایش در هر مرحله تاثیر می‌ گذارد و کنترل مستقیم دارد و همین‌طور جهان نشسته دارد ما را نگاه میکند که هر فردی بعد از فیلتر کردن باورهای خودش است. دوم کارت بیرون می‌کشد یعنی کدام یکی از آن یک میلیارد اتفاق را انتخاب می‌کند انتخاب هر انسان و در پی آن شرایط زندگی که برای خودش می‌سازد ساخته‌ی همین انتخابش کاملا بسته و وابسته به آن دیدگاه و باوری که از پشت آن به زندگی و لحظات موقعیت‌هایش دارد نگاه می‌کند، چون همانطوری که به کمک علم فیزیک رسید عالم تابع ثانیه ثانیه آدم، شما هم می‌توانید این قانون را امتحان کنید به این شکل به مدت سی روز یک باور معین یعنی هر چیزی که انتخاب خودتان را توام با احساسات شدید با خودتان تکرار کنید و به ذهنتان این حاضر و این فضا را ندهید که مطلب دیگه‌ای را جایگزین کند یا اختلالی تدر باورتان ایجاد کند.

یقین کنید که بعد از این سی روز به طور حتم به خواسته‌ی خودتان می‌رسید این تمرین در ارتباط با هر موضوع دیگری می‌تواند به اجرا دربیاید اما شرط لازم برای دریافت نتیجه‌ی دلخواه عمل کردن به تمامی اجزای این تمرین یعنی اول اینکه باید ثانیه به ثانیه تا رسیدن به خواسته‌ی متمرکز بمانید ، دوم شدیدا و با تمام وجود خواسته‌ی خودتان را بخواهید ، سومین کاری که باید کنید چیست؟ احساسات خیلی شدید را در پس باورهای جدید یا همان خواسته‌ی خودتان قرار بدهید،چهارم اینکه رسیدن به خواسته‌ی خودتان را یک طوری باور کنید که میزان شک و تردید تان در آن صفر باشد و پنجمین و آخرین مرحله از جریان دست پیدا کردن به آرزوهایمان داشتند و حرکت به سمت دستیابی و رسیدن به آن چون عدم جنبش خلاف جریان این عالم آدم است با حرکت و تلاش خودشان به جهان می‌فهماند خواسته‌ی خودشان را مصرانه میخواهند خیلی از آدم‌ها در اجرای آخرین مرحله از این مراحل دچار سستی و تنبلی میشوند باید بگویم که تلاش نکردن برای رسیدن به خواسته‌ها نشان از افسرده بودن آدم‌ها می‌دهد.

در پس ذهن ما صدایی است که با جملات ناامید کننده ای باعث تحلیل رفتن انرژی و سست شدن باورهای مثبت میشود. لازم به یادآوری است که صدای ذهن آدم‌ها از باورهای قدیمی آنها هم منفی و به ترتیب خانواده تربیت و جامعه شکل گرفته است و تشکیل میشود. همه‌ی آدم‌ها بر اساس باورهای ذهنشان عملکردی را پیش می‌گیرند که به اثبات باورهایشان برسند در واقع ما همیشه به طور ناخودآگاه تمایل دارند که به دنیا ثابت کنند باورشان درباره‌ی سختی‌های زندگی صحیح است و هیچ معجزه‌ای وجود ندارد و برای دستیابی به هر لذتی باید سال‌ها زجر و خستگی تحمل کرد و در نهایت هم به هیچ نقطه‌ی امیدی نرسید.

انرژی انسان ها به صورت منفی و مثبت است!

ولی حقیقت این است که انرژی جاری در مادون اتم‌ها نیرویی که به هر فکر و باور انسان چه مثبت و چه منفی و هیچ ترجیحی پاسخ و جواب مثبت نشان میدهد یعنی اگر کسی خودش دوست نداشتنی بدون جهان ازش اطاعت می‌کند و جلوه‌های دوست نداشتنی بودن را جلوی پایش قرار میدهد، اگر خودش را بی‌ارزش و بی‌خاصیت بداند در زندگی دائما با وضعیتی روبرو میشود که این دیدگاه بریاش اثبات میشود و با این دیدگاه مواجه میشود.به زبان ساده‌تر میشود گفت که نیروی الهی مثل یک آینه‌ی در مقابل انسان قرار گرفته است و تصویر افکار و باورها و در زندگی منعکس می‌کند.

این نیرویی که از عشق بی‌دریغ سرشار به انسان این فرصت را میدهد تا باورهای خودش را در زندگی مشاهده کن نیروی الهی از روی عشق بی‌شر انسان این اجازه ر میده تا زندگی خودش با اختیار خودش رقم بزنه پس هر اون چیزی کند.هر انسان نسبت به آن میل شدید نشان بدهد برایش خلق می‌کند. هر قدر این میل در انسان قوی‌تر باشد نمود آن در زندگی سریع‌تر و بیشتر میشود، در ضمن این نکته را باید بگویم که تکرار کردن هر فکر باعث نهادینه شدن و نیرومندی آن فکر و وجود انسان میشود، پس اگر فردی یک فکر کوچک ولی منفی سالیان،سال در ذهن خودش مرور کرده باشد حالا این تفکر کوچک به باوری بزرگ و عمیق در وجودش تبدیل میشود.

هر قدر هم که خلاف میل کنونیش باشد و از آنجایی که قدرت اثرگذاری زیادی پیدا کرده است به طور حتم در زندگیش مجسم می‌شود. این مسئله درست درباره‌ی اندیشه‌های مثبت هم صدق میکند اما به طور معمول در ذهن آدم‌ها افکار منفی و مخرب خیلی فراوان‌تر و ریشه دار تر از تفکر و باورهای مثبت پیدا میشوند به همین خاطر جایگزین کردن یک اندیشه‌ی نو یا رسیدن به چیزی که قبل از این باور منفی در پشت اون بوده است نیاز به ممارست و تلاش بیشتری دارد تا بتواند برخلاف جریان همیشگی ذهن حرکت کند و به هر آنچه که مایل است دست پیدا کند و برسد.

حضور انسان و فکر کردن در مورد آن باعث بروز مسائل می شود

افکار و باورهای تکراری آدم‌ها درست مثل یک درختی است که سال‌ها در خاک ریشه گسترده باشد و ریشه دوانده باشد چنین درختی را نمیشود به آسانی ریشه کن کرد برخلاف آن اندیشه‌های جدید هر قدر هم که عاقلانه و دلخواه آدم‌ها باشد ولی مثل اینکه نهال نوپا که به راحتی امکان از بین رفتن دارد، کسانی که به قدرت تاثیرگذاری انسان بروی سرنوشتشان باور دارند در هر بار مواجه شدن با افکار مخرب ذهن قاطعانه جلو این و با یادآوری کردن افکار مثبت و تکرار جملاتی در بی‌اعتبار کردن اندیشه‌های منفی به صورت ذکر مانع از نفوذ احساسات منفی به وجود خودشان میشوند و کسی قبلا به این مطلب اشاره کردم، که فقط دو احساس در این عالم وجود دارد ترس و عشق و اینکه هر وقت ترس باشد، عشق از بین میرود و انسان خودش را از خدا دور احساس می‌کند هر موقع که عشق باشد ترس محو میشود و انسان قدرت اثرگذاری بر جریان این عالم را پیدا می‌کند و یکی دیگر از مسائلی که به انسان قدرت اثرگذاری در مسیر زندگی و عالم را میدهد حضور داشتند در روز و لحظه‌ی حاضر است.

حضور انسان باعث شکل‌گیری حوادثی از طرفش در این عالم میشود چرا که هر انسان خواسته یا ناخواسته هر لحظه در حال تفکر فعالیت و همانطور که گفتیم هر فکر کلام و عمل انسان موجی را به سوی این عالم است به همین دلیل مثلا یک شخص عصبی و مضطرب به راحتی قادر به انتقال حالت نامطلوب خودش به دیگران نیست، چون این جهان بر اساس امواج معلق در فضا شده است.

تغییر ذهن بر اساس  آنچه گفتم لازمه‌ی دست یافتن به آرزوها وجود ذهنی با افکار مثبت و نیرومند است. پس اولین قدم در جهت رسیدن به خوشی و سعادت اصلاح افکار و تغییر ساختمان ذهن است.ذهن انسان در آغاز تولد دارای هیچ هویت از پیش تعیین شده‌ای نیست و فقط با تکرار افکار شکل می‌گیرد در نتیجه دارای قابلیت تغییرپذیری و به راحتی میتواند رنگ و بوی هر موضوعی را به خودش بگیرد که منبع تغذیه‌ اش باشد و برای آن تکرار شده باشد برای همین آدم‌ها می‌توانند به کمک تهیه‌ی منبع تغذیه مناسب برای ذهنشان و تکرار مطالب مثبت ذهن خودشان را از نو شکل بدهند. دوازده تکنیک وجود داره که نویسنده‌ی عزیز برنامه‌ی ما این را به عنوان بزرگترین هدیه از طرف استاد خودشان میدانند که قراره است با این تکنیک‌ها ذهن ناخودآگاه ما تغییر پیدا کند.

۱- به صورت مکرر خواسته خود را بیان کنید

اولیش چیست؟ خواسته شدید تمام آدم‌هایی که موفق هستند کسایی هستند که به آرزوهای خودشان یعنی هر چیزی که است دست پیدا کرده باشند به شما میگوند که به حدی تمام وجود آرزوی خودشان و خواستن که به عینیت در آمده اولی یک خواسته‌ی شدید تمامی افراد موفق کسانی که خودشان هر چیزی که هست دست پیدا کرده باشند. به شما میگویند که به حدی با تمام وجود آرزوی خودشان را خواستن که به عینیت در آمده.

۲- به خواسته خود ایمان داشته باشید

دومی، ایمان به هر نیروی فراتر از قدرت انسان با ذهن خودتان امکان به وقوع پیوستن خواسته‌تان تخمین نزنید. ذهن انسان با محدودیت‌های خودش به نیروهای این عالم نگاه می‌کند.

۳- درست هدف گذاری کنید

سوم،هدف‌گذاری تمام افراد موفق به طور خودآگاه یا ناخودآگاه از این تکنیک استفاده می‌کنند. با اهداف هفتگی شروع کنید چون مهلت سررسید آنها کوتاه و برای ذهنتان خیلی دلچسب و اعتماد به نفستان را بالا میبرد. فقط باید طوری عمل کنید که در پایان هفته حتما به اهدافتان رسیده باشید.

یادداشتی از هدف مورد نظر و یک جایی جلو چشماتان قرار بدهید. اتفاقی که صورت می‌گیرد این است که ذهن ناخودآگاه فاصله‌ی شما با هدف مورد نظر تخمین می‌زند و خودش را برای رساندن شما به هدف دست‌به‌کار میشود.

۴- همیشه از خودتان سوال بپرسید

چهارم دائما از خودتان سوال کنید که چرا هدف و آرزوی مورد نظر را میخواهید؟ پاسخی که به شما میدهند، احساساتی که شما در زندگی به دنبال آن هستید از آنجایی که احساسات و قدرت بیشتری بر اتم‌های عالم اثر می‌کنند با شناخت احساسات نهفته در آرزوتان و تجسم مستقیم آن خیلی سریع‌تر به آن چیزی که در آرزوش هستید دست پیدا می‌کنید.

۵- همیشه موقعیت سنج باشید

پنجمین فاصله‌ی بین موقعیت حالتان را با اهدافتان بسنجید.

۶- برای رسیدن به خواسته های خود صبور باشید

ششم قرار دادن موعد زمانی دقیق برای دست پیدا کردن به تمام اهداف و آرزوهای ناخودآگاه آدم‌ها اگر موعد زمانی وجود نداشته باشد و دقیق نباشد به حرکت در نمی آید.

۷- همیشه در مورد آرزوهای خود تفکر کنید

هفتم راجع به آرزوها یا موفقیت مورد نظر به قدری اطلاعات در ذهن خودتان وارد کنید که ذره‌ای فضای خالی باقی نمانده است. اگر قصد دارید حرفه‌ای جدیدی را شروع کنید با افراد فعال در حرفتان آشنا بشوید و با آنها معاشرت کنید. تمام مطالعات و فضای پیرامون و همینطور درون ذهنتان را از این موضوع موردنظر پر کنید و هیچ اطلاعاتی را در این زمینه از دست ندهید. نمونه‌ی اجرا شده‌ی این تکنیک را میشود در بین ورزشکاران و قهرمان‌های کشور چین پیدا کرد این افراد از سه الی چهار سالگی روزانه پنج تا شش ساعت به تمرین حرفه‌ای مورد نظر خودشان با تجسم لحظه‌ی رقابت و برخورد در مسابقات می‌پردازند.

۸- اشخاص موفق در حوزه خود را بشناسید.

هشتم تمام اشخاص موفق در رشته‌ی خودتان را بشناسید. معاشرت های آدم‌ها از اهمیت خیلی زیادی برخوردار هستند. برای اینکه بخواهد به آرزوهایش برسد.

۹- همیشه به موفقیت فکر کنید.

نهم در تمام مدت حرکتشان به سمت هدف مجسم کنید که به خواسته‌تان رسیدید.

۱۰- اتفاق های منفی را از خود دور کنید

دهم ،به کائنات بگوید یا خواسته‌ی من یا مرگ. یعنی زندگی را بدان رسیدن به خواسته‌تان نپذیرید و قبول کنید خواسته‌ی خودتان را تا سر حد مرگ بخواهید. در واقع مرگ در راه رسیدن به خواسته‌ی قلبی خیلی بهتر از زندگی توام با افسردگی استک.

۱۱- در ذهن خود رسیدن به خدف را تکرار کنید

یازدهم یکی از تکنیک‌های تغییر ذهن تکرار کلمات و جملات تاکیدی مثبت یا همان ذکر است. باید بگویم که ذکر بسته به نیاز فرد می‌تواند هر جمله یا کلمه‌ای باشد.

۱۲- ذهن خود را به سمت هدف هدایت کنید

دوازدهم،از راه‌های دیگر برای تغییر ذهن این است که فرد به گونه‌ای رفتار کند که انگار از همین الان به آن چیزی که آرزو داشته است شک و تردید را به طور کامل و محض از وجود خودتان بیرون بریزید چون شک باعث سردرگمی اتم‌ها میشود و احساسات قوی باید در پس فکرتان وجود داشته باشند و قرار داشته باشند لازمه‌ی احساسات قوی این است که آن آدم بداند که  از زندگی چی میخواهد بعدش به طور دقیق خودش را در آن موقعیت ها مجسم کند.

این تجسم سازی باید به صورت خیلی دقیق همراه با لمس جزییات دلچسب در آدم صورت بگیرد به طور مثال فردی که در حال تجسم ماشین دلخواه خودش است باید بتواند سطح صاف بدنه است فشاری که برای باز کردن در به آن دستگیره می آورد، جنس فرمانش،دنده‌اش،مدل صندلیش و چیزهای دیگر را زیر دستانش و بوی چرم صندلی در مشام خودش حس کند و در کل لذت لمس این خودرو را با همه‌ی وجودش احساس کند.

مشاهده‌ی تجربیات بقیه‌ی آدم‌ها و به این یقین میرساند که ممکن نیست و امکان نداره با داشتن افکار رو به ضعف و شکست به هیچ گونه موفقیتی دست پیدا کرد و رسید به یک آدم ثروتمند. فکر فقیر به ذهن خودش راه میدهد و یک انسان سعادت‌مند ذره‌ای به بدبختی و فلاکت فکر نمی‌کند. یک فرد دوست‌داشتنی وجود ندارد که از درون دارای احساسات منفی نسبت به خودش باشد پس با در دست داشتن راهکار و کلید موفقیت چه چیزی باعث میشود که انسان به این دستورات عمل نکند و همینطور در وضعیت ناخوشایند باقی بماند. متاسفانه اغلب آدم‌ها و بیشتر آدم‌ها جسارتی تصویر روشن و ایده‌آل و در زندگی خودشان ندارند.

افسردگی دلیل اصل بروز بسیاری از مشکلات در انسان

علت این که به طور معمول آن چیزی که هر کدام از ما در زندگی با آنها روبرو هستیم.عده ا‌ی کثیری از آدم‌های افسرده و ناکام در جهت رسیدن به آرزو آنها که باعث میشود جسارت شاد بودن در انسان از بین برود یا از شاد بودن خودمان به خاطر افسردگی دیگران احساس شرم کنیم و احساس گناه داشته باشیم. در بین تمام مردمی که هر روز فرد با آنها ارتباط و در تماس آدمایی هستند که لازمه انسان از انها دوری کند و من بارها و در همه‌ی صحبت‌هایمان با انها لقب آرزو دادم،آرزوهای آدمهایی هستند که از آنجایی که به آرزوی خودشان نرسیدند و دست پیدا نکردند و در افسردگی به سر می‌برند به طور غیر عمد و غیر ارادی باعث از بین رفتن آرزوهای دیگران و باعث افسردگی شان میشود این آدم ها بیشتر با کمترین تلاش باعث تخریب دیدگاه و دلسردی و ناامیدی دیگران میشوند.

آدم‌ها باید نسبت به این افراد خیلی باهوش باشند و خیلی هوشیار باشند تا بتوانند از خطر آنها در مسیر رسیدن به اهداف و آرزوهایشان جلوگیری کنند. اما در برابر این سوال که چگونه میشود یک چنین کاری انجام داد باید بگویم که لازمه‌ی مقابله کردن با آرزوها، شناخت و اعتماد به وجود خودمان همانطور خواسته‌ی خودمان را مدام در ذهنمان تکرار کنیم.

یقین کنید که به حقیقت می‌رسید و جمله‌ی اگر نشد چی را از ذهنمان بیرون کنیم شاید این سوال در ذهنت شکل بگیرد که آیا تجسم سازی زیاد آدم ها را به رویاپردازی که یکی از سیستم‌های فرار از درد نمی‌کند؟ در پاسخ به این سوال باید بگویم که برای جلوگیری از این اتفاق اولین شرط شناخت خودمان خودشناسی به دور از هرگونه افکار فانتزی و رویاگانه و به آدم کمک می‌کند تا توانایی استعداد و چیزهای دیگر خودش را با جزییات کامل و از هر لحاظ بشناسد.

ماموریت خودمان را در این زندگی بدانیم و بدانیم که قرار است چه جایگاهی را تدر این دنیا داشته باشیم.خوشبختی تصمیم است پس افکارتان با اختیار و اراده‌ی خودتان انتخاب کنید تا به هر آن چیزی که در آرزوی آن هستید دست پیدا کنید و برسید بعدش در راه رسیدن به آنها قدم بردارید و در مواجهه با سختی و مشکلات راه دلسرد نشوید. مسائلی که در طی مسیر رسیدن به آرزوها به انسان ضربه می‌زند ناشی از همان افکاری که یک عمر در ذهن شما بوده است و هنوز از قدرت قابل توجهی برخوردار است. تداوم با پشتکار از ملزومات رسیدن به هدف است، پشتکار یعنی با هر بار دلسردی و ظهور فکر منفی دوباره روحیه‌ی خودمان را احیا کنیم و این کار تا جایی ادامه بدهیم که امواج فکری‌مان به شکل دلخواه تغییر کند.

خودت را دوست داشته باش

درود بر شما دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد من سپهره خدابنده هستم و امروز با اپیزود پانزدهم پادکست صلح درون با موضوع خودت باش در کنار هم خواهیم بود.ما هر کاری بکنیم قضاوت خواهیم شد یعنی کلا فرقی نمی‌کند چه کار کنیم،کجا برویم اصلا اصلا مهم نیست در هر حال ما قضاوت خواهیم شد چه درست باشد کارمان چه غلط باشد از نظر بعضی اصلا درست و غلط کلا تعریفش فردی است یعنی شما بهترین کار دنیا را کنید یک عده میگوین باریکلا آفرین و برخی میگویند چرا اینکار را کردی، بدترین کار را بکنید ازنظر حال عموم جامعه باز مخالف و برخی موافق خواهی داشت به خاطر همین خیلی خوب است که ما یاد بگیریم که یک جوری که دوست داریم زندگی کنیم حالا می‌خواهم بروم در چند تا مثال.یک مقدار این اپیزود می‌خواهم متفاوت‌تر بگویم می‌خواهم چند مثال برایتان چیز کنم.

هرگز به حرف های دیگران در مورد خود توجه نکنید

بینید من مدت‌های زیادی خودم درگیر این بودم که دیگران در مورد من چی فکر می‌کنند مثلا موقعی که می‌رفتم پیاده‌روی سعی می‌کردم خیلی شیک و رسمی و آدم فرهیخته‌ای باشم مثلا یک برداشت مثبتی از من بشود ولی من حالا درست است حالت همیشه دوست دارم برایم سوت بزنند، چه شد حالا باید این کار را شروع کردم خیلی جالب بود.یک بار بود باشگاه انقلابی ها آدمی داشت برای خودش راه می‌رفت سوت می‌زد و من انقدر حال کردم این طرف چون در واقع داشت کاری می‌کرد که من دلم می‌خواست بکنک ولی جسارتش را نداشتم. بعد از آن روز بعد من هرجا میروم معمولا سوت می‌زنم ؛ راه میرم،می‌دوم خیلی ها ممکن است بگویند چه آدم بیشعوری،ولی اوکی برفرض من بی‌شعور شاید خیلی هام بگویند چقدر آدم باحالی است هیچ فرقی به حال من نمی کند من همان کاری میکنم که با آن حال میکنم.آنهایی که با من حال میکنند دور من جمع می شوند.

آنهایی که فکر میکنند بیشعور هستم از من دور میشوند ولی این رفتار من به کسی آسیبی نمی‌زند. که در خیابان حالا مثلا دارید میروید خودتان هم تنهایی و سوت میزنید و حالا یک مرد از کنار شما رد بشود یا مثلا بعضیا آهنگ میخوانند موقع راه رفتن خیلی باحال به نظر میرسند،حال میکند طرف این کار را بکند چیزی نیست که به کسی آسیب بزند، چیزی که انتخاب آن طرف است.

سعی کنید خودتان باشید و از آن لذت ببرید

حالا نمیگویم مثلا دیگر آلودگی صوتی ایجاد کنید یک سوت ریز برای خودتان بزنید.یا یک مثال دیگه برایتان بزنم اونی که دارم میگویم خیلی اخیرا یعنی مثلا برای سی آبان نود و هشت است، مثلا در این حد نزدیک،بعد با یکی از دوستانم رفته بودیم یک رستوران در فرشته کلا بعضی از رستوران‌ها آدم هایی که می آیند خودشان با خودشان هم قهر هستند یعنی مثلا یک رخ برنده‌ای می‌گیرند و فکر می‌کنم مثلا چی شده است. اسم رستوران را نمیگوم که حالا تبلیغات نباشد من عادت دارم که پیتزار را با دست بخوذم همه این را می دانند که پیتزا را با دست میخوریم ولی فاز آن رستوران مدلی است که شما باید با کارد و چنگال بخورید هم راحت‌تر هم چی میگویند مرسوم‌تر است در این سبک. این پیتزاهایش برشی است و ایلایدی نیست که سبک مخصوص خودش است که با کارد و چنگال راحت تر است. من و دوستم کلا حال نمی‌کردیم.

این کار را کنیم حالا می‌کردیم با دست بخوریم بعد که این کار را کردیم اول گارسونی که پشت کانتر بود یک نگاه عجیبی به ما کرد مثلا میگفت: این آدما دیگر از کجا اومدند من دلم می‌خواست این کار را بکنم اوکی به نظرات شما من خز هستم اوکی ولی شاید یکی دیگر بگوید چقدر آدم باحالی و راحتی برویم یک مرحله جلوتر تمام این کارها چیزایی که چه میگویند ما ممکن است دوست داشته باشیم انجام بدهیم ولی به خاطر ترس از قضاوت انجام ندهیم چه فرقی می‌کند ما این کارامان چه آسیبی به آدم می‌زند یا مثلا چه تاثیری در زندگی طرف مقابلمان دارد که من با دست پیتزا بخورم یا نخورم یا با کار و چنگال بخورم یا مثلا سوت بزنم یا نزنم به کسی که آسیبی نمیزنم این انتخاب ماست یک جوری که دلمان می‌خواهد زندگی کنیم یک جوری که دیگران دلشان می‌خواهد ما زندگی کنیم و باور کنید هر کاری کنیم یک عده ای میگویند چقد آدم باحالی یک عده ای هم میگویند که آدم مسخره‌ و مزخرفی است این دوتا مثالی که زدم مثال ساده بود.

شما همیشه الویت زندگی خودتان هستید

شما درخیلی از جاها مهمتری دارید،مثلا خیلی ها در رابطه‌ها خواسته‌شان را بیان می‌کنند خب خودشان نیستند به خاطر این که مثلا فکر می‌کنند این کار نکنند آدم فرهیخته‌تر به نظریه میرسند، آدم داناتری هستند. بگذارید اصلا همه بگویند این آدم احمقی است در چیزی که می‌خواهید بگوید درچیزی که در ارتباط و دوستی در زندگی می‌خواهید بیان کنید اگر طرف مقابلت پذیرش بود که بهتر، اگر نبود بهتر هر چه زودتر از هم جدا بشوید بهتر است ولی اما به خاطر تایید شدن توسط دیگران کاری کنید که مطابق میلتان نیست چیزی که می‌خواهید را بیان نکنید به خاطر اینکه در نظر دیگران بالاتر بروید.

حرفی که دلمان می‌خواهد نزنیم به خاطر اینکه آدم روشنفکرتر و جالب‌ترین به نظر بیایم یا در دوستی‌هایمان یک سری چیزها بهمان برمی‌خورد، هیچ وقت نمیگویم هی تدر خودمان می‌ریزیم برای اینکه طرف مقابلمان ناراحت نشود خب بگو فوقش ناراحت میشود دیگر اگر آدمی با ناراحت شدن حرف زدن می‌خواد برود همان بهتر که برود. اگر رابطه‌ای انقدر سست و بدون پایه و اساس باشد اصلا برای چه دارید حفظش می‌کنید به همین خاطر خیلی مهم است که یاد بگیریم که خودمان باشیم و خواسته‌هایمان را بیان کنیم، جوری که واقعا هستیم زندگی بکنیم و باور کنید فرقی هم نمیکند اگر در آن رستوران من با کارد و چنگال غذایم را می‌خوردم شاید اگر یک آدمی با طرز فکر من بغلم نشسته بود گفت این چه آدمی است پیتزا را با دست نمیخورد چرا آدم راحتی نیست.

با خودتان مهربان باشید و خود را قضاوت نکنید

مثالا میگویم واسه همین در هر حال شما هر کاری کنید قضاوت  خواهید شد پس چه بهتر که جوری که دلتان می‌خواهد زندگی کنید. آنگونه که دلتان می‌خواهد رفتار کنیند جوری که دلتان می‌خواد نظرتان را بیان کنید.این هم در مواردی که به دیگران آسیب نمی‌زند نه اینکه مثلا بپیچید در  جاده خاکی مثلا هر جا دلتان می‌خواهد پارک کنید.آن هم دیگر یک کاری که جالب نیست حالا خیلی منظورم به این‌جور چیز ها نیست ولی چیزهایی که به کسی آسیب نمی‌زند انجامش بدهید چه اتفاقی میفتد این حتما به آن دقت بکنید. مطمعن باشید خیلی در زندگیتان تاثیر مثبتی دارد.

بعضی اوقات ما فکر می‌کنیم با اینکه خودمان نباشیم و رفتاری که دیگران دلشان میخواهد انجام بدهیم در نظرشان بالاتر میرویم ببینید شما وقتی که خودتان نیستد آن موقع یک ماسک گذاشته اید بروی صورتتان و دارید یک چیزی دیگری را نشان میدهید که خودتان نیستید وقتی خودتان نباشید ناخودآگاه با آدم هایی هم آشنا میشوید که سبک شما نیستند. من مثال های خیلی ساده‌ ای در بخش قبلی زدم این می‌تواند باشد که شما مثلا با یک نفر قرار گذاشتین می‌خواهید با آن دوست باشید. در جلسه‌ی اول خودتان یک آدمی نشان میدهید که نیستید از نظر سطح زندگی،سطح مالی،سطح کاری یک چیز را تعریف می‌کنید که اصلا وجود خارجی ندارد. خب این انتظار الکی دیگری در دیگران بالا می برید و باعث میشود بتواند در دراز مدت فشار بخورید چون می‌دانید دروغ است و در نهایت رو میشود و وقتی که شما خودتان گنده‌تر از چیزی که هستید معرفی می‌کنید یک جا بالاخره گندش در می آید و خودتان اصلا زجر می‌کشید.

اصلا فکر کنید شش ماه با کسی دوست هستید و  یکی از چیزهایی که میتواند رابطتان خراب کند همان خالی بندی‌هایی که اوایل گفتید خودتان نبودید خواستتان بهتر نشان بدهید اگر کسی هم کسی را ودار کنید که باید کنار شما باشد اگر کسی همین که اسید دوست ندارد اصلا برای چی باید با شما در ارتباط باشد شما نمی‌توانید یک معجزه کنید که مثلا کسی که دو میلیونش بشود چهل میلیون بکنید مگر اینکه دزدی بکند یا یک خلاقیت خاصی داشته باشد که تعدادشان خیلی باشد. پس دلیلی ندارد شما خودتان  را بهتره از چیزی که هستید نشان بدهید اگر آدم ها شما را همینگونه که هستید قبول دارند چه بهتر، اگر نه که اصلا به درد نمی‌خورد کسی که از همون اول دنبال تغییر شما است از سنگ مثلا چخماق که شما نمی‌توانید طلا استخراج بکنید. یک مثال مشابه ای  که اگر اوکی است سنگ چخماق یا طلا،نمیگویم بده یا خوب است بستگی به شما دارد شما دنبال چه باشید. اگر دنبال این باشید که آتیش روشن کنید چخماق به دردت می‌خورد.

در خود به دنبال اهداف زندگی بگردید

اگه بخواهید تجارت کنید طلا بیشتر به دردتان میخورد ولی باید ببینید دنبال چه هستید ممکن است من هیچ وقت دنبال تجارت نباشم دنبال سنگ چخماق باشم. مهم این است که شما چه می‌خواهید که هستید و چه میخواهید؟!حالا اگر با آن شخصیتی که هستید کسی که هستید آدم متناسب با شخصی خودتان و پیدا کردید که بهتر اگر نه بهتر که پیداش نکنید به چه دردی میخورد.فیلم هندی که نیست مثلا هی بریم خودمان یک جور دیگه ای نشان بدهیم باید خود واقعیمان باشیم و با واقعیت روبرو بشویم و اینگونه که روابطمان ارزشمند میشود.

حالا در یه رابطه ای دوستی باشد، رابطه‌ی عاطفی باشد رابطه کاری باشد مثلا طرف میرود استخدام بشود یک مهارتی ندارد میگوید مثلا زبان انگلیسی خوب است و بعد میرود به آن هلو و هاو آریو را می گپیند جا میخورد  خب چرا باید این کار را بکنیم به خاطر همین همیشه سعی کنید واقعی باشید،خودتان باشید کسی که بخواهد شما را می آید سمتتان کسی که نخواهد نمی آید در نهایت زندگی همیشه این شکل نمی‌ماند یعنی همچنین مثلا اوایلش می‌توانید با خالی‌بندی بروید جلو ولی بالاخره یک جا گندش در می آید و این گنده‌گویی و این رخ گرفتن همه اش موقتی است و این ماسک ها اصلا جذاب نیست.آدم که ماسک دارد اصلا لذت نمیبرد فکر کنید این برای ما ماسک گذاشته اید و دو آدم دروغگو مثلا با خالی بندی جفتشانم می‌دانند دارند خالی می‌بندند ولی رخ گرفتند که مثلا با همدیگر در ارتباط بوده اند.

به چه دردی میخورد خودتان دارید زجر می‌ دهید و نکته‌ی آخری که میخواهم بگویم بیخودی انتظار دیگران از خودتان را بالا نبرید با همین که هستید هستند بروید جلو  می‌دیدند چرا بیخودی وعده میدهید که آینده من اینگونه میشود اگر شد که چه بهتر و اگر نشد فدای سرتان بلاخره شما چیزی که هستید را نشان بدهید نه چیزی که میخواهید باشید و شاید هیچ وقت انتظاراتتان محقق نشود و ممکن است به آن نرسید. انتظار آدم ها  را در حد واقعی نگه دارید نه انتظاری که ممکن اس دست نیافتنی باشد یا اتفاق نیفتد این بهتان کمک می‌کند آرامشتان خیلی بیشتر بشود و نیاز داشته باشید تا تظاهر بکنید به کسی چیزی که نیستید.

انسان های سمی زندگی را حذف کنید

درود بر شما دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد من سپهر خداونده هستم و امروز با اپیزود بیست و یکم پادکست صلح درون با موضوع برای حذف آدم‌های سمی از زندگی از کسی عذرخواهی نکنید در کنار هم خواهیم بود.

این اپیزود از آن اپیزودی هایی اس که خیلی آتیشی و  تند است ولی خب دیگر من طوری که به نظرم درست است پادکست ها را درست می‌کنم و یک مقدار بعضیا از پادکست ممکن است موضوعاتش تند هم باشد، خب پس رفتیم سراغ حرف آدمای سمی زندگیمان.ببینید ما خیلی از آدماهایی که در زندگیمان هستند و حتی دوست های قدیمی ما ممکن است باشند،ممکن است باآنها جور نباشیم و آدم ها تغییر می‌کنند، اصلا یک واقعیتی که وجود داره که هر چند سال یک بار اصلا کل بدن آدم سلول هایش عوض میشود پس این اتفاق در فکر و ذهن و نگرش آدم می افتد و ممکن است آدمی که چهار سال پیش برای ما کیس خوبی بوده است و دوست خوبی بوده است الان دیگر برای ما دوست خوبی نباشد و کسی نباشد که ما بخواهیم با آن معاشرت کنیم و مجبور باشیم که تغییراتی در زندگیمان انجام دهیم چون حس خوبی بهمان نمیدهد.

با افرادی معاشرت کنید که شاد هستند

اینکه دوره‌ای ما با افرادی خوش میگذروندیم حال خوبی کنارشان داشتیم قرار نیست آخر همین اتفاق بیفتد و وقتی که تغییر می‌کنیم ممکن است بخواهیم افراد دیگری کنار ما باشند و چیزهای جدیدی در زندگیمان اتفاق بیفتد این نه به عنوان بی‌احترامی به کسی حساب میشود نه،قرار است کسی را آزار بدهیم نه،قرار است به کسی توهین کنیم نه،فقط انتخاب ما است چون که ممکن است ما هر دوره‌ای انتخابمان این باشد که باید یک عده معاشرت کنیم و با یک عده معاشرت نکنیم و دلیلی ندارد به خاطر این موضوع بخواهیم به کسی جواب پس بدهیم.

برای خود من پیش آمده شاید در ماه‌های اخیر دو سه تا آدمی که شاید قبلا خیلی با آنها خیلی صمیمی بودم،مجبور شدم کنار بگذارم با اینکه خیلی باید دوستش دارم نه اینکه مثلا حس بدی به آنها دارم خیلی دوستشان دارم،خاطرات قشنگی هم با آنها دارم ولی با شخصیت فعلی من همکاری ندارند که بخواهم با آنها معاشرتی داشته باشم. در دوره‌ای که بودند فوق‌العاده بودند شاید بهترین خاطرات زندگی ما بخشش را با آن آدم داشم، خیلی خوشحالم که در دوره‌ای در ارتباط بودم باآنها ولی این تصمیم الان من ممکن است نباشد و ممکن است در ادامه‌ی زندگی نخواهم که کنارم باشند. این نظر خیلی چیز عادی و روتینی است و ممکن است برای هر کسی پیش بیاید مثل دو نفر که با هم آشنا میشوند، اصلا ممکن است ازدواج بکنند و طلاق بگیرند در آن دوره عاشق هم بودند، فکر میکردند خیلی با هم خوب هستند وبعدش به این نتیجه رسیدند که به درد هم دیگز نمی‌خورند.

به هر کسی دوست نگویید!

در دوست های همجنس هم همین اتفاق می‌افتد که شما ممکن است با یک نفر در ارتباط بوده باشید خیلی خاطرات خوبی هم داشته اید و بعدش به این نتیجه رسیدید که دیگر به درد هم نمی‌خورید به همین خاطر این موضوعی که در این اپیزود میخواهیم بپردازم و داستان این است که یک امرع اگر فکر کنید که ما همیشه یک شکل هستیم، همیشه این شکل می‌مانیم،همیشه همه چیز به همان صورتی که بوده است جلو میرود نه این اتفاق نمی افتد و همانطور که دنیا در حال تغییر زندگی در حال تغییر است و ما هم در حال تغییر هستیم و ما ممکن است تصمیم بگیریم که مجبور باشیم اطرافیانمان را به قولی ادیت کنیم و این امر طبیعی و کاملا اوک است که ممکن است در زندگیر پیش بیاید اگر کسی به ثبات رسیده است و شخصیتش ثابت شده و یک دایره‌ی آدمهای مشخصی دورش است خب داستان فرق می‌کند ولی کسانی که خودشان در حال تقریبا مسلما به نسبت تغییراتی که می‌کنند شخصیتهای دلخواهشان خیلی احتمال اینکه آدمهای دورشان تغییر بکند خیلی زیاد است؛

یعنی انتخاب دو سال پیش شما ممکن است انتخاب دو سال بعد شما نباشد چون خودتان تغییر کرده اید.زمانی آن آدمها را انتخاب کردید که یک شخصیت دیگری داشتته اید ولی الان که یک شخصیت جدیدی دارید خب مسلما با آن آدم همخوانی ندارید،چون با یک فکر دیگری انتخابش کرده اید به همین خاطر این موضوعی که در بخش بعد بیشتر به آن می‌پردازیم. یکی از چیزاهایی که باعث میشود ما آدمهایی که با آنها جور نیستیم را کنار بگذاریم و تا همیشه ارتباطمان در آن سطح حداقل حفظ کنیم موضوع ترس است چون که ما می‌ترسیم،حالا از چی؟ یکی اینکه ترس از قضاوت داریم مثلا با یک جور نیست هیچ وقت بهش نمی‌گویم با اینکه با آن حال نمی‌کنیم، با آن هفته‌ای یک بار میرویم قهوه می‌خوریم خوش نمی‌گذرانیم وقتی هستیم ولی باز معاشرتمان با آنها حفظ می‌کنیم برای اینکه می‌ترسم  پشت سرمان بگویند،عجب آدم مزخرفی مثلا فلان است.حالا بگوید یا نه چه فرقی می‌کند. کسی که شما با جور نیستید چه فرقی می‌کند پشت سرتان چی میگوید یا جلوتان چه میگوید اصلا هر چی بگویدچه مثبت چه منفی باز هم میگویم که ما کسی را که از زندگیمان حذف می‌کنیم دلیل بر بی‌احترامی یا توهین به آن آدم نیست انتخاب است

از تجربه انسان ها استفاده کنید

ما الان صلاح نمی‌دانیم با آن فرد معاشرت کنیم شاید در دوره‌ ای بهترین فردی بوده است که در زندگی ما بوده  است ولی الان شرایط تغییر کرده است به همین خاطر دلیلی هم ندارد ما از کسی عذرخواهی کنیم،پوزش بطلبیم یا بخواهیم مثلا ماست مالی کنیم،چیزی بخوایم،بدهکار نیستیم که انتخاب کردیم یک دوره‌ای با هم باشیم حالا انتخاب کردیم که با همدیگر نباشیم پس چیزی به نام ترس و وحشت و اینجور چیز ها اینجا تعریف نمیشود. اگر تعریف بشود اشتباه ذهنی خود ما است که بیخودی حق انتخاب از خودمان را گرفتیم فکر می‌کنیم کسی که مثلا ده سالگی دیدیم باید تا نود سالگی کنار ما باشد، نه ممکن است آن اصلا قرار باشد تا یک دوره‌ای در سن ما در زندگی ما باشد.

برای همیشه بعد از زندگی ما برود ببینید من یک چیزی در زندگی خودم هم یک طرز تفکری دارم،هم یک باوری که بهش رسیده ام و یک لاکسلایکی که خودم دارم اسم بانمکی برایش گذاشته ام این هم که میگویند: مثلا شاید هفت هشت سال پیش این اسم را برایش گذاشته ام اسمش هم این است سلسله ادوار ربان هم گذاشته ام که برای خودم با نمک باشد این سلسله‌ ادوار یعنی سلسله دوره‌های مختلف زندگی یعنی این که زندگی از نظر من از یک سری دوره‌های مختلف تشکیل شده است که در هر دوره ما باید به یک شکل مشخصی در آن دوره زندگی کنیم و هر دوره ای را برای همان دوره زندگی کنیم مثل اینکه مثلا در کودکی باید کودکی کرد و در نوجوانی نوجوانی است و جوانی جوانی است حالا من باورم یک مرحله شاید می‌شود گفت متفاوت‌تر از این است.

در هر رده سنی، باید در انتخاب دوست دقت کنید

مثلا من میگویم حتی دوره‌ی دهه بیست تا سی سالگی مان هم خودش ممکن است به پانزده دوره تقسیم بشود.دوره‌های دو ماه سه ماه شیش ماه ده ماه دو سال سه سال شما در هر دوره‌ای تصمیم می‌گیرید با توجه به نگرش و طرز فکری که دارید یک سری آدمها را در زندگیتان داشته باشید و انتخاب کنید ولی ممکن است در دوره‌های بعدی آن آدمها را نخواهید داشته باشید حالا بعضیها هستند در تمام دوره‌ها همراه شما هستند و خواهند بود مثلا من یکی از دوستانم که واقعا خیلی با آن حال می‌کنم واقعا تقریبا می‌توانم بگویم یکی از دوستانم بیشتر از پانزده سال است با هم دوست هستیم خب این آدم در همه‌ی دوره‌های من است

خیلی کم هم دیگر را می‌بینیم ولی شاید بیشترین اثرگذاری مثبت روی زندگی همدیگر داشته باشیم تا الان یک جورایی خیلی باهم صمیمی  هستیم ولی خیلی کم همدیگر را می بینیم و شاید همین الان پادکست گوش کند مطمئنا خنده اش می‌گیرد چون من همیشه به آن می‌گفتم یو ان اف بهش می‌گفتم آمپورکتس لغتی تو انگلیسی نداریم به اسم یعنی غیرقابل پیش‌بینی یعنی امپرلول داریم ولی آمپرکدس ندارم من این را رویش گذاشتم چون دوست صمیمی من است ولی من و آن دوستم همیشه در زندگی هم بوده ایم و هستیم ممکن است کمرنگ باشیم ولی انقدر با هم همخوانی هایی داریم و انقدر بر روی زندگی همدیگر اثرگذاری داریم که همیشه بودیم و هستیم و جزو رابطه است که ادامه پیدا می‌کند.

به سبک زندگی خودتان مجددا نگاه کنید

همیشه با این که آن یک سبک زندگی دیگری دارد و من یک سبک زندگی دیگری دارم ولی شباهت مان هم خیلی زیاد است حالا ولی آن آدم آدمی که من میدانم همیشه هست و بوده و خیلی جاها به من کمک کرده است.حالا به خود من متقابلا همین حالت برایش داشتم ولی بعضی از دوستان من اینگونه نبودند کسانی بودند که شاید مثلا برای مدتی من هر روز میبینمشان بعد ارتباط با آنها بهم می خوردد خیلی دوران خوبی با آنها داشتم نمیگویم مثلا چیزی بوده  استولی آدم ها متفات اند در زندگی،چون خود آدم تغییر می‌کند حالا اگر تغییرات ما آدم ها یعنی ما با اطرافیانمان در یک جهت و همسو باشد مسلما این روابط ادامه پیدا می‌کند و خیلی هم خوب جلو میرود چون که به قولی سرعت تغییر ما با هم دیگر یکی است دیدمان به زندگی با هم عوض میشود.

ولی اگه مشرق و مغرب باشیم؛مثلا من در نگرش در یک جهت عوض بشود نگرش دوست در یک جهت دیگر خب مسلما با همدیگر همکاری نداریم مثلا میگویم من با اینکه دوست دارم خیلی چیزها را در زندگیم داشته باشم از لحاظ مالی یا هر چیز دیگری ولی دیوانه این نیستم که خودم و به خاطر این موضوع نابود کنم،یک دوستی داشتم که خیلی دوستش دارم خیلی حس خوبی دارم ولی باورش دقیقا در خلاف جهت من بود یعنی کاملا حاضر بود هر چیزی را فدا کند به خاطر اینکه از لحاظ مالی پیشرفت کند با اینکه برایش احترام قائلم و خیلی هم دوستش دارم ولی خب تفکرش دیگر به من نمی‌خورد و من نمی‌توانم هر روز هر جا می‌رویم یا  هر معاشرتی من فقط بخواهم در مورد پول صحبت کنم برای من جذاب نیست،ترجیح میدهم کافی‌شاپ میروم مینشینم در مورد آب پرتقال،قهوه صحبت کنم.

دوستان خودتان را بدون ترس تغییر دهید

خب این تغییر نگرش باعث میشود که من مجبور شوم یک ادیت را به زندگی ام بدهم نمی‌گویم حالا آن در آدم را حذف می‌کنم یا حذف نمی‌کنم ولی قطعا ارتباطم را مجبورم کمتر کنم چون دیگر انتخاب من نیست آن سبک زندگی. به همین خاطر یک سری آدم ها همیشه هستند و خواهند بود چون با شما همخوانی دارند و یک سری از آدمها ناخودآگاه حذف میشوند ادیت میشوند یا سطح ارتباطتان با آنها تغییر می‌کند ممکن است قبلا هر روز میدیدشان و الان سالی یک بار ببیندشان اسن یک چیز کاملا طبیعی است در مورد سلسه الدواری هم که گفتم این سلسله الادواری که به شوخی اسمش را گذاشته ام دوره های مخلف در همه چی تعریف میشود.

از لحاظ شغلی است ممکن است شما یک شغلی داشته باشید باید تغییرش بدهید از لحاظ ارتباطی است از لحاظ سبک زندگی است از لحاظ باورها است شما هر دوره‌ای باید برای همان دوره و به سبک همان دوره زندگی کنید و اگر با این دید به زندگی نگاه کنید خیلی آرامش بیشتری پیدا می‌کنید چون یک دوره‌ای با یک آدمی در ارتباط بوده اید و آن موقع آنگون فکر می‌کردید آن آدم را انتخاب کردید خیلی هم دوران جالبی بوده است سختی های خودش را قطعا داشته است ولی تمام شده است دوره بعدی آدم جدیدی ممکن است بیاید آدم های جدیدی بیایند با سبک‌های متفاوتی.

این به نظر من یهک امر طبیعی است که اگر بپذیرید ما در حال تغییر و در هر دوره ای با توجه به افکار همان دوره و برای همان دوره باید زندگی کنیم و دوره‌های بعدی الزاما به دوره‌های قبلی ربطی ندارند،مطمئن باشید با آرامشی میرسید که از زندگیمان لذت می‌بریم میایم در زمان حال،گذشته و آینده را رها می‌کنیم و سعی می‌کنیم در هر دوره از زندگیمان متناسب با افکار و اندیشه‌ها و باورهای همان دوره آدمای مناسب،کارهای مناسب و تفریحات مناسب هر چیزی که متناسب با روحیه ما است را انتخاب کنیم و از زندگیمان لذت ببریم.