چگونه شناخت خود باعث، زندگی بهتر و خوش‌بینی می شود؟

وقتی انسان میخواهد به سمت چیزی برود و نسبت به آن شناخت ندارد یک محاسبات توهم گونه ای در این مغز ایجاد میشود میگوید نه من خودم میدانم احساس میکنم خوب است،حسمان اسیر بشود ولی باید بدانیم که این واکنش یک حالت ابتدایی عملکرد نیست یک واکنشی که به شما توانایی بدهد.

توهم شناختی چیست و چه تاثیری در زندگی دارد؟

یک توهم شناختی که تقریبا در هشتاد درصد آدما وجود دارد بیشتر مافکر می‌کنیم احتمال اینکه سرطان بگیریم یا در یک تصادف رانندگی باشیم خیلی کم است و فکر می‌کنیم قرار است عمر طولانی داشته باشیم و شرایط شغلی خیلی خوبی در انتظار ما است هر چقدر بیشتر خوشبین باشیم با دوری از واقع‌گرایی یعنی فاصله‌ی بیشتری از حقیقت داریم؛مثلا در قتل،میزان طلاق نزدیک چهل درصد برآورد میشود یعنی از هر پنج تا زوج دو نفر دارند از هم جدا میشوند و دارایی‌هایشان تقسیم می‌کنند ولی وقتی از زوج‌های جوان در مورد احتمال جدایی‌شان می‌پرسند این اتفاق صفر درصد تخمین می‌زند و حتی وکلای طلاق هم که در معرض این شرایط بودن و واقعیت و از نزدیک لمس کرده است.

بودن احتمال طلاق گرفتن خودشان و خیلی کم برآورد می‌کنند این نشان میدهد که خوشبین‌ها کمتر مستعد طلاق نیستند بلکه بیشتر مستعد ازدواج مجدد هستند. سامان دادن یک ازدواج مجدد پیروزی امید بر تجربه تازه اگر ازدواجم بکنید بچه‌دار می‌شوید و همه مان فکر می‌کنیم به طرز خارق‌العاده‌ای بچه‌هایمان با استعداد هستند. از هر چهار انگلیسی سه نفر گفته بودن که نسبت به آینده‌ی خانوادشان خیلی خوشبین هستند یعنی هفتاد و پنج درصد این در حالی که فقط سی درصد معتقد بودند که خانواده‌ها در حال حاضر عملکرد بهتری نسبت به چند سال پیش خودشان دارند.

چگونه نسبت به اطرافمان خوش بین باشیم؟

نکته‌ی مهم این است که ما نسبت به خودمان بچه‌هایمان اطرافیانمان خوش‌بین هستیم ولی نسبت به آدمی که کنارمان نشسته است به همان اندازه خوش‌بین نیستیم و خیلی تا نسبت به همشهریان و وضعیت آینده‌ی کشورمان اصلا بدبین هستیم این به این معنا نیست که ما فکر می‌کنیم همه چیز به طور شگفت‌انگیزی برای ما در آینده خوب است، بله فکر می‌کنید این یک منحصر به فرد ماموریت ایجاد می‌کند. تحقیقات زیادی شده اسن که نشان میدهد ما در ارزیابی خودمان خیلی خوب عمل نمی‌کنیم این اثر دانکرود که نتیجه‌ی تحقیقات دیوید دانی و جاستین کروگر از سال هزار و نهصد و نود و نه به بعد این اثر را بروی بیش از صد تحقیق کرده اند مثلا در تحقیق وقتی از مهندسین نرم‌افزار دو کمپانی خواستند که عملکرد خودشان را ارزیابی کنند سی و دو درصد از افراد کمپانی اول و چهل و دو درصد از افراد کمپانی دوم خودشان راجزو پنج درصد برتر ارزیابی کرده بودند.

تحقیق دیگری هشتاد و هشت درصد از رانندگان آمریکایی قابلیت رانندگی شان را بهتر از میانگین ارزیابی کرده بودند از دانش آموزان یک مدرسه خواستند نمرات خودشان را حدس بزنند اکثریت خیلی بهتر از چیزی که بود حدس زده بودند و فقط افرادی که وضعیت خیلی خوبی داشتند توانستن نمرشان را درست حدس بزنند یا حتی کمی کمتر از نمره‌ی باقیمنده بودند، جالب اینجا است که هر چقدر وضعیت درسی ضعیف‌تر بود میزان اشتباهی که دانش‌آموزان کرده بودند بیشتر بود؛ مثلا کسی که نمرش ده درصد بود تخمین زده بود پنجاه و پنج درصد گرفته بود چهل و پنج درصد اختلاف. کسی که سی و پنج زده آزمونش را و تخمین زده بود که شصت و پنج زده است سی درصد اختلاف دارد. کسی که درست زده بود تخمین زده بود هفتاد درصد  دارد کم میشود ده درصد اختلاف دارد آخر آنهاییم که مثلا نود زده بودند فکر می‌کردن هشتاد و پنج زده اند یعنی حتی یه ذره کمتر از چیزی که بود تخمین زده بودند یکی از دلایل این مسئله هم فکر می کنم واضح است چون افرادی که ضعیف‌تر هستند شناخت کمتری هم در ارزیابی وضعیت خودشان دارند.

چگونه اعتماد به نفس خود را کسب کنیم؟

شما اولش که میخواهید یک کاری را شروع کنید مثلا فرض کنید می‌خواهید تدریس کنید اعتماد به نفس خیلی زیادی دارید این تدریس کاری ندارد که چیزایی که بلد هستید را به دیگران یاد بدهید  که خیلی ساده می‌بینیم ولی بعد از یک مدتی که این کار را انجام میدهیم از جزییات و تکنیک‌ها و چالش‌هایی که در مسیر است مطلع می‌شویم و این شماره به واقعیت نزدیک‌تر می‌ شود و همین است که آنقدرها هم کار ساده‌ای نبوده است. بعضی‌ها آمدند گفتند در این تحقیق که در مورد نمرات دانش آموزان بوده است این در واقع خودشان می‌دانستند که نمرات خوبی ندارند ولی خجالت می‌کشند بعد اومدند و این آزمایش را دوباره تکرار کردند اومدن چه کاری را انجام دادند گفتند: کسانی که درست تخمین بزنند نمره‌ی خودشان را  به آنها جایزه نقدی میدهیم و بعد دیدن که وضعیت تخمین دانش‌آموزان بهتر نشده است بلکه در بعضی از موارد بدتر شده است  بعد آمدن گفتن که کسانی که اشتباه حدس بزنن تنبیهشان می‌کنیم، باز هم وضعیت بدتر شد.

این به ما یک چیزی میگوید اینکه دانش‌آموزان اینطوری نبود که بدانند نمراتشان بدتر می شود ولی نخواهم بگویم واقعا دیدگاهشان این بود که وضعیت خیلی خوبی دارند. این آزمایش‌ها را آمدند در زمینه‌های مختلف انجام دادند مثلا اینکه چقدر منطقی هستید،چقدر در برقرار کردن ارتباط با دیگران قوی هستند، وضعیت هوش هیجانی مان در چه وضعیتی است چقدر با انصاف نتیجه یکسان ما بهتر است از آن چیزی که هستیم خودمان تخمین می‌زنیم ولی خب نمیشود همه مان از بقیه بهتر باشیم که این تضاد منطقی دارد. این پدیده یعنی تعصب خوش‌بینی یک پدیده‌ی جهانی در خیلی از کشورهای مختلف غربی،شرقی در مردان و زنان بچه‌ها این مشترک سوالی مطرح است یا این مقوله چیز خوبی است.

رمز شادی در زندگی چیست؟

برای ما در زندگی یا نه بعضی‌ها میگویند رمز شادی این است که ما انتظارات کمی داشته باشیم آنها فکر می‌کنند وقتی که انتظار داریم در زندگی موفق باشیم، روابط خوبی با دیگران داشته باشیم،شغل خوبی داشته باشیم و نداریم این باعث ناامیدی ما میشود ولی اگر انتظاری نداشته باشیم وقتی که یک اتفاق خوب برایمان می افتد خیلی شگفت زده میشویم و حس خوبی پیدا می‌کنیم.

این دیدگاه به سه دلیل غلط است؛یک هر اتفاقی که بیفتد چه موفق بشویم چه نشویم انسان‌هایی که انتظار بالاتری دارند همیشه هم حس بهتری دارند به خاطر این که احساسی که ما هنگام گرفتن یا از دست دادن یک شغل داریم بستگی به این دارد که چطور آن را برای خودمان تقسیم می‌کنیم.مارگارینمارگارین دو تا روانشناس اومدند بر روی دانش آموزان با سطح انتظارات بالا تحریک کردن و فهمیدند که انسان‌هایی هستند که انتظارات بالا موفقیتشان به ویژگی‌های شخصیتی خودشان را میدهند.

من آدم باهوشیم،آدم لایقی هستم برای همین نتایج خوبی دارم در آینده این نتایج درخشان تکرار میشود وقتی هم که موفق نمی‌شدند برای این نبود که آنها مشکل داشتند به خاطر این بود که امتحان منصفانه نبود شرایط نامناسب قبل امتحان برایشان پیش آمده بود و دفعه بعدی حتما بهتر میشود انسان‌هایی که انتظار کمی داشتند برعکس قانون را خراب می‌کردند به خاطر خنگ بودن آنها وقتی هم موفق می‌شدند به خاطر این بوده که امتحان به طور اتفاقی ساده بوده است دفعه‌ی بعدی حتما حقیقت یقشان را می‌گیرد.

دلیل دوم این که فارغ از نتیجه نهایی پیش‌بینی‌کردند یک کار هیجان‌انگیز و خوشحال کننده جرج اوناسیسارسطو یک دانشگاهی از منشا خواست فرض کنیم قرار است با یک آدم مشهور مثلا یک سلبریتی،یک قراری داشته باشیم با آن صحبت کنیم بعد گفت چقدر حاضر هستید خرج کنیم که اون فرد را الان ببینید.سه ساعت بعد ببینیم،بیست و چهار ساعت بعد ببینیم،سه روز بعد ببینیم یک سال باید ببینیم یا ده سال بعد،فهمید که دانشجوها حاضرند بیشترین پول را برای سه روز بعد پرداخت کنند که جالب است مربوط به همان لحظه نمیشود آنها مشتاق بودند که بیشتر خرج کنند تا بیشتر منتظر بمانند البته این دوست نداشتن یک یا ده سال صبر کنیم چون واضح است هیچ کسی از یک سلبریتی پیر خوشش نمی آید.

اهمیت پیش بینی در ایجاد خوشبینی ذهنی

سه روز به نظر منطقی می‌رسید برای چی؟ اگر الان می‌رفتیم سر قرار همه چیز تموم میشود اما اگر سه روز بعد بروید سراغش پر از پیش‌بینی‌های هیجان‌انگیز و لحظه‌های پر خاطره دارید.این زمان روانشاسان که فکر کنند کی کجا و چگونه این اتفاق می‌خواهد بیفتد پیش‌بینی‌کردند که آنها را شاد می‌کردند مثل اینکه مردم چهارشنبه‌ها را بیشتر از جمعه‌ها دوست دارند. عجیب است چهارشنبه‌ها روز کار است و جمعه‌ ها تعطیل است این به خاطر این نیست که آنها کار را بیشتر از تحریک دوستدارند بلکه این است که روزهای چهارشنبه مشغول برنامه‌ریزی و پیش‌بینی‌های مورد نیاز برای آخر هفته هستند ولی در جمعه‌ها تنها چیزی که به آن فکر می‌کنند هفته‌ی کاری پیشرو است پس خوشبینانه همه‌ی ما تا حدودی افسرده می‌شدیم چرا که یک مقداری از تفریحات و ایام خوش خودمان را از دست می‌دادیم.

آدم‌های واقع‌بین یک مقدار آرام‌تر و شاید بتوانیم بگویم همراه با یک افسردگی خفیف نسبت به آدم‌های خوشبینی اما آدم‌هایی که در بدبینی سقوط می‌کنند گاها دچار افسردگی‌های خیلی عمیق میشوند تمایل دارند آینده  خیلی تیره‌تر و تاریک‌تر از آن چیزی که است ببینیم.خوشبین‌ها واقعیت‌ها را در درون خودشان تحویل می‌دهند به نحوی به آنها نگاه می‌کنند که دوست دارند اتفاق بیفتد و پیدا کنیم نکته‌ی مهم این است که تغییر در دیدگاه تا حدودی روی واقعیت‌ها هم تاثیر می‌ گذارد و واقعیت‌ها را هم تغییر می دهد.

این سومین است که چرا پایین آوردن سطح توقعات انسان را خوشحال نمی‌کند تحقیقات نشان میدهد که خوش‌بینی نه تنها با موفقیت ارتباط مستقیم دارد بلکه منجر به موفقیت میشود. در واقع باعث میشود شما را به تلاش وادار کند (در مورد این آخرای پادکست بیشتر صحبت می‌کنیم.)مثلا خیلی وقت ها همین دیدگاه که آینده‌ی خوبی در انتظارمان است باعث میشود اضطراب مان کمتر بشود و سالم‌تر بمانیم و زندگی بهتری را تجربه کنیم،برویم یک ذره بیشتر از دیدگاه شناختی خودمان را بشناسیم یک تحقیق جالبی داریم از آدم‌ها که شما چقدر احتمال می‌دهید که در آینده به سرطان مبتلا بشوید.

دو گروه وجود دارد آنهایی که بدبینانه به مسئله نگاه کرده بودند و میگفتند مثلا من به احتمال پنجاه درصد در آینده سرطان می‌گیرم، گروهی خوشبینانه نگاه می‌کردم می‌گفتن نه من ده درصد سرطان می‌گیرم بعد به جفت این گروه‌ها میایم میگویم به طور متوسط احتمال ابتدا فردی در شرایط شما به سرطان سی درصد است بعد دوباره ازشان می‌پرسیم میگویند حالا دانستن این نکته چقدر احتمال می‌دهید سرطان مبتلا بشیوید و در آینده گروه اول میگویند ما فکر می‌کنیم مثلا سی و پنج درصد یعنی درصد از پنجاه به سی و پنج کنترل است، گروه دوم میگویند ما فکر می‌کنیم یازده درصدی تقریبا درصد تغییر ندادند.

باید چگونه خودشناسی را بدست آوریم؟

نکته اینجاست که آنها کاملا متوجه هستند ولی فکر نمی‌کردند که این اعداد ربطی به انها داشته باشد انسان در شروع زندگی مشترک می‌دانند که آمار طلاق چهل درصد و فکر می‌کنم برای دیگران چهل درصد و به خاطر ویژگی‌های شخصیتی که انها دارند و توانایی‌هایی که دارند این احتمال برای آنها خیلی کمتر وگرنه شاید اگر واضح فکر می‌کردند که احتمال طلاق چهل درصد و عدم سلامت روانی هم بعد از ازدواج پنجاه درصدی برای کسانی که طلاق نمی‌گیرند هیچوقت وارد قمار با احتمال ده درصد نمی‌شوند پس تفکر ما این است که سیگار می‌کشند ولی قرار است بقیه را بکشند با من کاری ندارد.

تمام اطلاعاتی که دوست داریم را می‌گیریم اطلاعاتی که دوست نداریم را فیلتر می‌کنیم حالا از نظر شناختی چه اتفاقی دارد در مغز می افتد محققان مشاهده کرده اند یک قسمتی در مغز داریم به نام لینتریس جایرز یعنی چین خوردگی سمت چپ و جلوی من وقتی به افراد خبرهای خوب میدهیم مثلا این که احتمال ابتلا به سرطان بیست درصد کمتر از آن چیزی که تو فکر می‌کنی به شدت شروع به فعالیت می‌کنید.

آدمی با تعصب و خوش‌بینی باشید واقع‌گرا باشید یا بدبین باشید در تمام موارد این قسمت به خوبی عمل می‌کنید در طرف دیگری در مغز رایت اینترنتای خوردگی سمت راست و جلوی من این قسمت یک ناحیه‌ای وجود دارد که مسئول پردازش خبرهای بد مشکل اینجا بود که این قسمت کارش را به خوبی انجام نمی‌دهد هرچقدر خوش‌بین‌تر است،این قسمت کمتر نسبت به اطلاعات منفی پاسخ میدهد؛ مثلا در فیلم چربی اگر دیده باشید واقعا اینقدر بزرگ بود که مشکل اصلی و اولیه این بود که مسئولین دانایی پذیرش واقعیت را نداشتند یعنی احتمالا این قسمت مغزشان آن اطلاعات منفی و سانسور می کرده است یا همین خدای خودمان همه اولش فکر می‌کردند قرار است یکی دو ماه دیگر تمام شود این در حالی که هیچ اطلاعات علمی و مستندی وجود نداشت که این اتفاق می‌افتد ولی یک جمله‌ای از یک جا می‌شنیدیم همان یک جمله را می‌گرفتیم و کلی اطلاعات دیگر را در ذهنمان سانسور می‌کردیم.

امواج مغزی چگونه باعث خودشانسی می شود؟

قسمت بعدی جالبه آمدند با یک دستگاه مغناطیسی کوچک در مغز امواجی وارد کردند که باعث می‌شود برای مدت کوتاهی فعالیت مربوط به ناحیه‌ای که مسئول پردازش اطلاعات منفی کاهش پیدا کند. خب نتیجه این بود که تعصب و خوش‌بینی افزایش پیدا می‌کرد بعد آمدند قسمتی که اطلاعات خوبی را در خودش جای می‌ دهد دخالت کردند و دیدن که تعصب و خوش‌بینی ناپدید میشود این یک چیزی را به ما میگوید که میشود روی تعصب و خوش‌بینی تاثیر گذاشت و هدایتش کرد.

چرا؟ چون که تعصب و خوش‌بینی مشکلات خیلی زیادی هم برای انسان‌ها ایجاد میکند در یک بررسی آماری متوجه شدند بعد از روی جایی که برای آتش‌نشان‌ها رخ داده بود خیلی از آنها گفتند ما فکر نمی‌کردیم آتیش قرار است همچین کاری بکند یا همین ویروس کرونا هیچکس اولش فکر نمی‌کرد کلا قرار است همچین کاری بکند، برایم بین خیلی از کارهایی که آن اوایل انجام می شد شاید منطقی نبود حالا می‌خواهیم برویم یک ذره عمیق‌تر بشویم در این بحث انسان‌ها به دنبال این هستند که مقاومت و امنیت خودشان را ارتقا بدهند و در همین راستا مغز هم به دنبال ارتقا و رشد خودش است.

این تعصب شناختی یک ساختار دارد که بتواند شرایط ورود افراد به مسیرهای جدید را امکان‌پذیر بکند. این خوشبینی دست میدهد چون مغز می‌خواده رشد کند تجربه کند و در نتیجه این رشد احساس امنیت خودش را بالا ببرد وقتی انسان میخواهد به سمت چیزی برود و نسبت به شناخت ندارد یک محاسبات توهم گونه ای در مغز ایجاد میشود، میگوید نه من خودم میدانم احساس می‌کنم خوب است، حسم به من میگوید خوب است که بتواند وارد این مسیر بشود ولی باید بدانیم که این واکنش های ابتدایی و عملکرد نیست یک واکنش که به شما توانایی ورود به یک مسئله را میدهد اول که می‌خواهی ازدواج کنید طرف را نمی‌شناسید. واکنش خوشبینانه مرز به ما کمک می‌کند بتوانیم وارد این جریان بشویم و برویم و تجربه کنیم. این مسئله معنیش این نیست که اگر زندگی را شروع کنیم زندگی خوبی هم خواهیم داشت وقتی زندگی خوبی دارید عملکرد خوشبینانه هم داشته باشید، باید در زندگی رشد کرده باشید توانایی‌های زیاد شده باشید تا بتواند زندگی خوبی هم ایجاد کنید ولی عملکرد خوشبینانه وقتی رخ میدهد که مغز رشد کرده است.

چگونه بدبینی باعث بروز مشکل در زندگی می شود؟

مدارهای مختلف در مغز ایجاد شده و توانایی‌های فرد افزایش پیدا کرده است و حالا با این توانایی‌ها می‌تواند زندگی خوبی هم ایجاد بکند. خیلی وقت ها بدبینی‌ها برای این که واکنش خوشبینانه ایجاد میشود و در وارد عملکرد خوشبینانه نمیشود یعنی شروع به انجام دادن آن کارهایی که باید انجام بدهی نمی‌کنی و در مسیر نمیروی و باعث ایجاد یک سرخوردگی و اختلال در مغز می‌شوی و مغز مواجه با آنچه میگویی میگوید.

ببینید توهمی که تو را به یک جا نمی‌رساند نسبت به آن خوش‌بین نباشد و انسان‌ها و در بینش دچار میشود پس ما می‌فهمیم واکنش‌های خوشبینانه ای که منجر به یک عملیاتی نمیشوند خیلی خطرناک هستند وگرنه خود واکنش خوش‌بینانه به نظر برای انسان‌ها خیلی مفید است؛ مثلا فرض کنید یک فردی با واکنش‌های خوشبینانه وارد مقوله‌ی ازدواج میشود بعد از ازدواج دچار مشکلی در زندگی میشود واختلاف دامنه حالا باید از طریق همان واکنش‌های خوشبینانه شروع به اقدامات عملی خوشبینانه بکند یعنی چی؟ یعنی عملکردهایی داشته باشد که آن فرد را به آن ذهنیت خوشبینانه ابتدایی که داشته است و آن چیزهای خوبی که در ذهنش می‌خواهد برای زندگی اش نزدیک بکند، یعنی یک جورایی واکنش خوش‌بینانه مثل یک نقشه هم می‌ماند که چشم‌اند و انتظار را به ما میگویند، بعد از آن ما باید با عملکرد خودمان سعی کنیم آن چشم‌انداز را به واقعیت تبدیل کنیم.

وقتی که انسان و عملکرد خوشبینانه را ندارد حس‌های منفی بعد درونش خیلی زیاد می‌شود در توهماتش حس خوبی نسبت به خودش دارد در واقعیت حس‌های بدی را تجربه می‌کند و این تا حدودی فرد را نامتعادل می‌کند و تضاد را در درونش زیاد می‌کند. عامل افسردگی سرخوردگی و منفجر شدن در افراد میشود دیگر این فرد نمیتواند به چیزی ایمان داشته باشد به چیزی اعتماد کند و از آن چیز امنیت بگیرد. پس ما باید خودمان را در مقابل خطرات ناشی از این محافظت کنیم در عین حال از وجودش هم برای زندگی بهتر و ساختن آینده امیدوار بودن استفاده کنیم.آگاهی یکی از روش‌هایی است که می‌تواند به ما کمک کند ومهم  از خود آگاهی توجه به چیزهایی است که یاد می‌گیریم.

من از کجا بدانم که خودم مشکل اعتماد به نفس دارم؟

یک آدمی اعتماد به نفس پایین دارد سعی میکند آنرا پایین بکشد،مثلا کسی که جایگاه بالایی دارد با آن تماس می گیرد و قبل از اینکه به طرف بگوید چه کسی پشت تلفن است،تلفن را به طرف مقابل میدهد و طرف بدون آگاهی با طرف صحبت می کند و مدیر می آید و می گوید چرا با آن شخص اینگونه صحبت کردی و آن کارمند چون موفق شده بود لبخند زیرکانه ای می زند،و می گوید برای اینکه کسی با انسان های جایگاه بالا صحبت کند حاصل سالها تجربه است.احساس امنیت باعث میشود دیگران را رقیب خودم بدانم و جالبش اینجاست که خیلی از ما هم این را تجربه کرده ایم.کسانی که دیگران را رقیب خودشان نمی دانند اتفاقا در جایگاه خوبی قرار دارند و در جایگاهشان می مانند و کسانی که بقیه را رقیب خودشان می دانند،خیلی سریعا جنگ رقابت را راه می اندازند و دوست دارند بقیه را کنار بزنند و از شر اینها هر چه زودتر آنها را کنار بزنند زیرا همه جا را میدان رقابت تبدیل می کنند.

بحث های دیگر هم وجود دارد که در ادامه می گوییم.

انسان هایی که عزت نفس دارند،خطاهای خود را بهتر میدانند.ما باید افتخار کنیم که جمله معروف بوعلی سینا در اکثر کتاب های علوم رفتاری و ذاکره تکرار می شود؛کسی که برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورد در مجموع هزار و یک اشتباه انجام می دهد.

ارتباط عزت نفس و اشباهات

آدمی که عزت نفسش بالاست،می گوید که اشتباه کردم،من اشتباه کردم و به این موضوع فکر نکرده بودم،من اصلا این اطلاعاتی که می گویی را متوجه نشده ام.

درست است ممکن است من که یک مدیر هستم و یک اشتباهی را انجام بدهم کارمندان می گویند آیا دیدی که همش اشتباه می کند و در آخر شرکت را نابود می کند.ولی من یک برگ برنده در جیب شما گذاشته ام اینگه من یک انسان منطقی هستم،ولی اینقدر منطقی هستم که اشتباهم را بپذیرم،اگر چند روز دیگر به من استدلالی را گفتی و من خیلی محکم گفتم نه من درست رفتار کرده ام.شما چه میگویید:من دارم اشتباه می کنم زیرا فلانی آدم منطقی است.اگر درست می گفتم آن قبول می کرد.من شاید این بحث را باخته باشم اما در سال ها و ماه و روزهای آینده برده ام.

بخاطر اینکه می گوییم این آدم اگر حرف درستی را بزنی قبول می کند،حتی اگر برخلاف خودش باشد.اجازه دهید که من این بحث این قسمت را با این جمله تمام بکنم؛ اعتماد نفس و عزت نفس بالا به معنی این نیست که من یک انسان کامل هستم به معنی این است که من انسان کاملی نیستم و پذیرفته باشم که انسان کاملی نیستم و از کامل نبودنم خجالت نمی کشم اگر چه که تلاش می کنم هر روز بهتر از روزهای گذشته باشم.

سوالات مطرح شده درباره عزت نفس

  • اولین سوالی که درمورد اعتماد به نفس مطرح می شود این است که من از کجا بدانم که خودم یا همکارم یا پدر و مادرم یا فرزندم مشکل اعتماد به نفس داریم؟
  • عزت نفس پایین چه جاهایی خودش را نشان می دهد؟

با تعدای مثال این بحث را توضیح میدهیم.

اولین ویژگی که اعتماد به نفس پایینی دارند از دیگران بسیار انتقاد می کنند.دختر خانواده میرود عروسی و دارای اعتماد به نفس پایینی دارد،نکند لباسم زیبا نباشد،نکند آرایشم مناسب نباشد،و هنگامی که وارد عروسی میشود از بقیه ایراد می گیرد.جالب اینجاست مدیری که اعتماد به نفس پایین دارد اینکار را در سازمانش انجام می دهد،هنگامی که در جلسه ای نشسته است و شروع به ایراد گیری از بقیه می کند و ایراد گرفتن به تمام کسانی که در جلسه حضور دارند.

گیر دادن به دیگران!

آدمی که عزت نفس بالایی دارد نگران نیست اما کسی که عزت نفس پایینی دارد همیشه می خواهد به دیگران گیر دهد.

کسانی که عزت نفس پایین دارند همیشه برخورد دیگران را برخورد نادرستی می بینند.برای مثال:به دوستش زنگ می زند و دوستش به هر دلیلی جواب نمی دهد و با خودش می گوید الان اگر دوست دخترش بود حتما جواب میداد جرعت جواب ندادن را نداشت.

مشکل از طرف مقابل نیست مشکل از کسی که طرفی است که عزت نفس پایین دارد که فکر می کند آن شخص جواب همه را می دهد بغیر از آن.

مثبت فکر کردن

کسی که عزت نفس بالایی دارد هنگامی که کسی جوابش نمی دهد سعی مکند مثبت فکر کند و بگوید ببین فلانی چقدر سرش شلوغ است که جواب من را نمی دهد زیرا جواب من را همیشه میدهد حتما الان کاری دارد.

ما رفتارهاییمان تغییر می کند.

مدیری که در حال قدم زدن در اداره هست.یکی از کارمندان از کنارش رد می شود و مدیر آماده سلام کردن است اما کارمند بدون سلام کردن از کنارش رد می شود.

مدیری که عزت نفس بالایی دارد،و می گوید:چقدر کارمندان درگیر کار شرکت هستند که حتی مدیرشان را هم نمی بیننند.آفرین به اینها.

مدیری که عزت نفس پایین دارد می گوید: دیگر کارمندان من را نمی بینند،دیگه واسه ما کارد می گیرد تا بعداز ظهر حالش می گیرم و نشانش می دهم.

آن آدم رفتارش عوض نشده است،آن شخص فقط یک کارمندیست که تنها از کنار من رد شده است و من را ندیده است و من بستگی به اعتماد به نفس بالا و پایینم  با شکا های مختلفی با این شخص برخورد می کنم.

نشانه هایی که می توانیم عزت نفس را اندازه گیری کنیم

۱-برخورد باز با دیگران

برخورد گشاد و باز هم می تواند نشانه عزت نفس انسان باشد، انسان هایی که  عزت نفس پایینی دارند، با هر انسانی که سخت برخورد می کند لذت می برند. اما انسان های دیگری را می بینید در رده‌های بالاتر سازمانی  یا دولتی شما انتظار دارید که هنگامی که این انسان شما را می بیند با شما صحبت نکند، در سازمانی کار میکنید که اصلاً نمی دانید مدیر شما را می شناسد اما هنگام رد شدن شما را میبیند به شما می‌گوید که یک لحظه صبر کن امروز به نظر می‌آید که کسل باشید، گفتم که نه حالم خوب است اما مدیر راضی نشد و گفت مشخص است که کسل هستی گفتم که راستش مادرم مقداری مریض است و بر می گردد به شما می گوید که من واقعاً متاسفم آیا می توانم برایتان کاری انجام دهم،من گفتم که مرخصی گرفتن و می خواهم بروم و آن برگشت و گفت اگر کاری داشتی من هستم، آدم واقعیتش این است که شاید کار خاصی هم انجام ندهد، اما سهم بسیار زیادی برای ساختن آن روز کارمندش دارد.

این باعث می شود که آن کارمند یک ماه یا دو ماه بعد با یک انگیزه مضاعف کار کند. هنوزهم  آن مدیر اسم این کارمند را بلد نیست. هنوز هم این کارمند امتیاز خاصی نگرفته است. اما امتیاز معنوی بزرگی گرفته است. آدمهایی که عزت نفس بالایی دارند استقلال هم دارا هستند من نمی دانم این فایل صوتی را کجا گوش می دهید، فرض کنیم در ماشین دارید گوش میدهید و فکر کنید شما چهار نفر در آن ماشین حضور دارید و پنج نفر از شما این کار را با علاقه دارند گوش میدهند. نفر پنچم هی ساعتش را نگاه میکند،پنجره را بالا میکشد و به بیرون نگاه میکند و هی بیند که این ها در حال گوش دادن است.

۲-تسلط بالا در جمع

انسانی که عزت نفس بالایی دارد می تواند بگوید که بچه ها می شود چیز دیگری را گوش بدهیم در حال حاضر؟ و بچه ها میگویند که نه ما در حال گوش کردن هستیم و می گوید ببخشید من میخواستم فقط بپرسم شاید شما دوست داشته باشید چیز دیگری را گوش بدهیم .

معنای عزت نفس بالا این نیست که خواسته هایم را به دیگران تحمیل کنم. اما می گویم اشکالی ندارد مابین دو نفر در ماشین من یک رای دارم و می خواهم استفاده کنم و اعلام می کنم و می گویم باشد باشد شما چهار نفری و تعداد تومان بیشتر است اما من نظرم را گفته ام.

بعضی از جلسات بر میگردند و می گویند که چه کسانی موافق امضاء هستند.همه دستشان پایین است فقط دو نفر دستشان بالا است،و اینها تا می بینند که بقیه دستشان پایین است دستشان را پایین می آوند. این آدم آن استقلال را ندارد،خودش را از آن ۱۰ نفر قابل رای دادن نمی دانند.

در کنار اینها احساس امنیت مهم است،کسانی که عزت نفس بالایی دارند همیشه عزت نفس بالایی دارند.

انجام کارها به بهترین صورت ممکن

در سازمانی کار میکند،مسئول دفتر است شخص دیگری هم هستند که می آورندش تا کمک آن مسئول دفتر باشد.آنی که عزت نفس بالایی دارد من که می دانم کارم را خوب انجام می دهم،می دانم نیروی ارزشمندی هستم؛چه بهتر که کمک حال من است و ما با هم می توانیم پیشرفت کنیم،حال به من به هر دلیل می گویند بروم قطعا هر کسی مانند من جای دیگری برود کار دارد،اما آدمی که عزت نفس پایینی دارد،از فردا صبح می آید و طرف را چپ چپ نگاه می کند و طرف هنگامی که با آن شخص سلام می کند در جواب یک سلام خالی میدهد.شما بفرماید پشت میزتان و میام خدمتتون و سعی میکند جای نامه ها غلط و خلوت بگذارد.سعی میکند جای پسورد را به طرف یاد ندهد،از همان اطلاعات اولیه که دارد خوب استفاده نکند.